دانلود کتاب صوتی پیشگو (۱) با صدای بهمن وخشور + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی پیشگو (۱)

دانلود و خرید کتاب صوتی پیشگو (۱)

معرفی کتاب صوتی پیشگو (۱)

کتاب صوتی پیشگو (۱) از دهکده هستی به قبیله انسان، اثر کریم فیضی، کتابی است با درونمایه‌ی موضوعات فلسفی و دینی که بهم آمیخته‌اند. انتشارات صوتی آوای چیروک این کتاب را در دوجلد در اختیار خوانندگان قرار داده است.

درباره‌ی کتاب صوتی پیشگو (۱)

این کتاب رستاخیزواره‌ای است برای رهایی آموزی برای پرواز با عشق، تا عشق. این اثر با نثری ساده و کلماتی آشنا، همگان را به خودشان فرا می خواند در سرای زندگی: جایی که دهکده‌ی هستی در آن واقع است و قبیله‌ی انسان از آن میگذرد.

کتاب پیشگو را می‌توان اثری شبیه به کتاب پیامبر از جبران خلیل جبران دانست. پیشگویی که راوی حقیقت‌ها، حکمت‌ها و دانایی‌ها است. اما چرا پیشگو لازم است؟ که بتواند پندها و اندرزهای عمیق به مردم بدهد و با علم به اینکه فقدان معنویت، با انسان‌ها چه می‌کند، به مردم هشدارهایی می‌دهد. با فریادهایی ترحم‌آمیز! پیشگو یک روز غروب از راه رسید. با برگ سبزی در دست. مردم، همه مردم دور او جمع شدند و سوال‌هایشان را پرسیدند. او برای هر کدام از این پرسش‌ها، پاسخی داشت و با لحنی متفاوت حرف می‌زد. او راهنمای مردم برای رسیدن به معنویت و تکامل است.

کتاب صوتی پیشگو (۱) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به مطالعه‌ی آثار دینی و فلسفی علاقه دارید، کتاب صوتی پیشگو نظرتان را به خود جلب خواهد کرد.

درباره‌ی کریم فیضی 

کریم فیضی در سال ۱۳۵۸ و یک سال بعد از انقلاب اسلامی در تبریز به دنیا آمد. اما همان دوران، در تبریز قیام‌هایی در حال شکل گرفتن بود که باعث شد دوران کودکی او در اوج هیاهو و ناآرامی بگذرد. پدر او که به حاجی فیضی مشهور بود، به کار تجارت می‌پرداخت ولی علاقه بسیاری به طبیعت و همچنین عبادت داشت. همین علاقه پدر در شکل گرفتن علاقه و به بحث‌های دینی بی‌تاثیر نبود و پای او را به حوزه علمیه قم باز کرد. از دیگر نوشته‌های کریم فیضی می‌توانیم به هوشنگ دوم (در گفتگو با هوشنگ مرادی کرمانی)، زندگی و بس، پنجره پیامبر (رمان)، از حبران تا سهراب، شعاع شمس، همزاد مسیح، سفری با سهراب و سیب زن سیب مرد اشاره کرد. 

جملاتی از کتاب صوتی پیشگو (۱)

صبح از گذرگاه روز در حال حرکت بود. همه در معبر بادی که از دهکده عبور می‌کرد منتظر ایستاده بودند. ظهر فرا نرسیده بود. پیشگو با برگ سبزی که در دست داشت، از راه آمد و ایستاد. مثل دستش و برگ سبز دستش، کوچک بود. ولی بزرگ و باشکوه ایستاده بود. مرد راست قامت گفت: «اما ای باز آمده، ما را از گل‌های خوشبوی باغ سرگذشتت بی‌نصیب مگذار.»

پیشگو مرد سرش را دمی با متانت تکان داد و اینگونه ادامه داد: «طفلی هستم که بودم. تنها چیزی که می‌دانم اسم چیزی است که پا به پایم برد. راه. مادری که از سینه‌اش شیر محبت می‌جوشید و سیراب می‌کرد...»


ایمان زیرک
۱۳۹۸/۱۲/۲۳

پولی است

زمان

۱ ساعت و ۲۷ دقیقه

حجم

۱۲۰٫۷ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۱ ساعت و ۲۷ دقیقه

حجم

۱۲۰٫۷ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان