دانلود و خرید کتاب سکوتی آشنا زهرا حمیدیان
تصویر جلد کتاب سکوتی آشنا

کتاب سکوتی آشنا

انتشارات:انتشارات نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سکوتی آشنا

کتاب سکوتی آشنا حاصل گردآوری‌های زهرا حمیدیان و زینب عمادی است. انتشارات نظری این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر گلچینی از داستان‌ها و شعرهای ایرانی است.

درباره کتاب سکوتی آشنا

کتاب سکوتی آشنا برگزیده‌ای از شعر و داستان نویسندگان و شاعران معاصر ایران است که هر کدام در خطه‌ای از ایران زندگی می‌کنند که با روایت داستان و سرودهای خود خوانندگان کتاب را با فرهنگ‌ها و گویش‌ها و محیط‌های متنوع که آمیخته با احساس عاطفی هستند عجین و نیزهمبستگی با ایرانی‌ها را ارتقا می‌بخشند و تقویت می‌کنند.

خواندن کتاب سکوتی آشنا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران شعر و داستان معاصر ایران پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب سکوتی آشنا

«تا از سر کوی من ویران بگذشتی

افسون تو گشتم تو چه آسان بگذشتی

در باور من نیست دراین رهگذر عشق

جانم بستاندی و پریشان بگذشتی

من سوختم از شعله عشق تو و اما

چون ابر بهاری چه شتابان بگذشتی

از شرح فراق تو چه گویم که دگر نیست

در حوصله من که چو طوفان بگذشتی

آن آتش عشقی که ز دل شعله همی زد

خاموش تو کردی و پشیمان بگذشتی

جانا نظری بر دل بیچاره ما کن

ما بر سر عهدیم، تو ز پیمان بگذشتی

۲.

جانا تو بیا که جان به پایت ریزم

شب تا به سحر به زلف تو آویزم

از باغ دلم سحرگهان گل چینم

رویای تو را از عطر گلاب آمیزم

۳.

گر بیایی در برم با دل هم‌آوازت کنم

مرغ جان را پر زنان، هم بال پروازت کنم

آتشی افتاده از هجر تو سر تا پای من

چون نسیم ار بگذری، باشد که هم رازت کنم

ساز پر شور دلم دیگر فتاده از نوا

یک دمی با من نشین تا نغمه سازت کنم

بر بهار چشم تو از هر زمان عاشق ترم

عشق تو جان است و من هر لحظه ابرازت کنم

گه بسوزم، گه بسازم، در هوای روی تو

کوی تو محراب و من، هر لحظه در رازت کنم

آینه شرم آیدش از زردی رخسار من

تو بیا بار دگر از نو سر آغازت کنم

((نازنین نکیسا))»

*

«۱.

خوش نشستی بر جانم

به او که انتهای صبوریست و آن شبِ وحشت دلتنگی و این همه دوری را تحمل کرد

میدانی تنفسِ در مرگ چقدر تلخ است انتظار دیدار!

درنگی

پیچیده ایم در روزمرگینگی

قلب خسته می‌شود و می ایستد

فکرهای مشوش و پر از دلهره نبودت را میبینی؟

صدای مرگ قلب را می‌شنوی؟

۲.

هربار عکسی از تو

مرا غرق می‌کند!

و حالا این منِ غرق شده

در قلم و کاغذهایش

و ما که حس‌هایمان را با قدم زدن

فریاد می‌زنیم

و تو دست های زیادی داری!

دست داری در قلبِ من

در تسکینِ دردهایم

نگاه کن!

هنوز به تو فکر می‌کند

این را از نگاهش فهمیدم

وقتی به آسمان می‌نگریست!

راه های زیادی را باهم رفتیم

سخت است

جان دادن در دستانت

اما به دیدنت آمدم!

کنارم بمان

بگذار آرامش را حس کنم

بگذار هر ثانیه بودنت را بنوشم!

اما سال ها بعد

خیره به آسمانی ابری

و قلب هایی همواره در تپش

بر انتظار دیدار!

۳.

چشمانش

مزهٔ خیابان می‌داد

با برگ‌های زرد و نارنجی پاییز

با طعمِ آسفالت های خیس از باران

آن‌قدر که می‌شد تمام پاییز را در آن‌ها قدم زد!

آن‌قدر که می‌شد تمام باران ها را در آنجا دید!

می‌شد دید که پرستوهای مهاجر به یکدیگر باز می‌گشتند

آن‌قدر آرام که لانهٔ گنجشک ها را باد با خود نمی‌برد

صدای باران در کنارش آن‌قدر دل انگیز بود که قارقارِ کلاغ ها به گوش نمی‌رسید!

در چشمانش می‌شود وصالِ قوها را دید!

آن قوهایی که سال‌ها یکدیگر را ترک گفته بودند

و در چشمانش می‌توان پاکی و صداقت را دید!

((ستیا میر))»

Amir hamidian
۱۴۰۳/۰۸/۲۲

من نسخه نمونه اش رو خوندم خیلی خیلی عالی بود و دوستش داشتم

𝗦𝗲𝘁𝗶𝗻𝗮𝘇 𝗠𝗶𝗿
۱۴۰۳/۰۶/۰۴

یکی از شاعران کتابم 🫠

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۷۳ صفحه

حجم

۳۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۷۳ صفحه

قیمت:
۱۰,۵۰۰
تومان