
دانلود و خرید کتاب صوتی سقوط مرگبار (جلد چهارم: خاکستر سفید) ـ بخش اول
معرفی کتاب صوتی سقوط مرگبار (جلد چهارم: خاکستر سفید) ـ بخش اول
کتاب صوتی «سقوط مرگبار (جلد چهارم: خاکستر سفید) ـ بخش اول» نوشتهٔ معین فرد و با صدای جمعی از گویندگان، توسط نشر فرهنگی فرد منتشر شده است. این اثر چهارمین جلد از مجموعهٔ «سقوط مرگبار» است و داستان آن در فضایی علمی-تخیلی و پساآخرالزمانی روایت میشود. «خاکستر سفید» با تمرکز بر شخصیتهای اصلی و کشمکشهای ذهنی و بیرونی آنها، ماجراهای تازهای را در دنیایی پر از خطر، راز و نبرد برای بقا به تصویر میکشد. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سقوط مرگبار (جلد چهارم: خاکستر سفید) ـ بخش اول
در «سقوط مرگبار (جلد چهارم: خاکستر سفید) ـ بخش اول» معین فرد داستانی علمی-تخیلی و پساآخرالزمانی را ادامه داده است که در آن انسانها، کرومها (موجودات نیمهرباتیک) و فرافرگشتها در جهانی ویرانشده پس از انفجارهای هستهای برای بقا و کشف حقیقت تلاش میکنند. این جلد، بخش نخست از سهگانهٔ «خاکستر سفید» است و نویسنده برای حفظ کیفیت و سرعت انتشار، روایت را به سه بخش تقسیم کرده است. ساختار کتاب بر پایهٔ روایت چندلایه و شخصیتمحور است؛ جایی که ذهن و هویت شخصیتها، بهویژه زایراس، درگیر نبردی درونی و بیرونی با نیروهای تاریک و قدرتطلبی چون کرادن میشود. روایت کتاب با ترکیب صحنههای اکشن، دیالوگهای فلسفی و توصیفهای دقیق از دنیای ویرانشده، فضایی پرتنش و پررمزوراز خلق کرده است. این جلد، همزمان که داستان را پیش میبرد، به گذشته و انگیزههای شخصیتها نیز میپردازد و مخاطب را با سوالات و معماهای تازهای روبهرو میسازد.
خلاصه داستان سقوط مرگبار (جلد چهارم: خاکستر سفید) ـ بخش اول
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «خاکستر سفید» با صحنهای کابوسوار آغاز میشود؛ جایی که زایراس، شخصیت اصلی، خود را در حالتی نیمههوشیار و تحت سلطهٔ نیرویی ناشناخته مییابد. او ناخواسته به سمت دوستانش اسلحه میگیرد و در میان تاریکی ذهن و واقعیت، مرز میان خواب و بیداری برایش محو میشود. سامیرانا، نوان، تانیلا و دیگر شخصیتها هرکدام درگیر نبردی بیرونی و درونی با زایراس و کرادن هستند؛ کرادن نیرویی تاریک و قدرتمند است که تلاش میکند کنترل کامل ذهن و جسم زایراس را به دست بگیرد و او را به ابزاری برای اهداف خود بدل سازد. در این جلد، کشمکش ذهنی زایراس با کرادن و تردیدهایش دربارهٔ هویت و ارادهٔ آزاد، محور اصلی روایت است. همزمان، گروهی از بازماندگان در تلاشاند تا در دنیایی ویرانشده از انفجارهای هستهای، مزرعهای بسازند و بقای خود را تضمین کنند. روایت با بازگویی خاطرات شخصیتها، بهویژه روکین (نیان)، و شرح زندگی در پناهگاهها، به گذشته و ریشههای ویرانی جهان میپردازد. درگیریهای فیزیکی و ذهنی، حملهٔ هیولاها، رازهای مربوط به کرومها و فرافرگشتها، و تلاش برای کشف حقیقت دربارهٔ کرادن و نقشههایش، فضای داستان را پرتنش و معمایی نگه میدارد. پایان بخش اول، با اوجگیری تردیدها و تهدیدهای تازه، مخاطب را برای ادامهٔ ماجرا مشتاق نگه میدارد.
چرا باید کتاب سقوط مرگبار (جلد چهارم: خاکستر سفید) ـ بخش اول را بشنویم؟
این کتاب با ترکیب عناصر علمی-تخیلی، پساآخرالزمانی و روانشناختی، تجربهای متفاوت از روایت داستانی ارائه میدهد. «خاکستر سفید» نهتنها به نبردهای بیرونی و اکشن میپردازد، بلکه کشمکشهای ذهنی و فلسفی شخصیتها را نیز به تصویر میکشد. روایت چندلایه و شخصیتمحور، همراه با فضاسازی دقیق و پرداختن به مفاهیمی چون هویت، ارادهٔ آزاد، قدرت و بقا، باعث میشود مخاطب با دنیایی پر از رمز و راز و سوالات بیپاسخ روبهرو شود. این جلد، هم برای علاقهمندان به داستانهای علمی-تخیلی و هم برای کسانی که به دغدغههای فلسفی و روانشناختی علاقه دارند، جذاب خواهد بود.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای علمی-تخیلی، پساآخرالزمانی و روایتهای شخصیتمحور مناسب است. کسانی که به موضوعاتی مانند نبرد ذهنی، هویت، قدرت، بقا و فلسفهٔ وجودی علاقه دارند، از شنیدن این اثر لذت خواهند برد. همچنین مخاطبانی که دنبال داستانهایی با فضای تاریک، پرتنش و معمایی هستند، این کتاب را مناسب خواهند یافت.
بخشی از کتاب سقوط مرگبار (جلد چهارم: خاکستر سفید) ـ بخش اول
«چیکار داری میکنی زایراس؟» سایههای تار، مثل ارواحی سرگردان از جلوی چشمانم عبور و دستانم، تفنگی را حمل میکنند. تفنگ در دست من چه میکند؟ چرا میلرزد؟ چهرهٔ وحشتزدهیِ آشنایی، به من زلزده است. درست میبینم؟ او سامیراناست؟ من اینجا چه میکنم؟ «زایراس؟ زایراس؟ اسلحه رو بیار پایین.» نوک تفنگ به آرامی حرکت میکند و پای سامیرانا را هدف میگیرد. صدای دینگمانند بیانتهایی داخل گوشهایم لانه ساخته است. با هر بار پلک زدن، مدت زیادی طول میکشد تاریکی میان تصاویر رنگی، محو شود. بدنم چنان سنگین است که انگار به من تعلق ندارد. نیرویی نامرئی نوک انگشتانم را قلقلک میدهد. هر چه تلاش میکنم، نمیتوانم چشمان زنگزدهام را تکان دهم. میلی سرکش، انگشت خمیدهام را وادار میسازد تنِ سرد ماشه را لمس کند. مطمئنم دارم خواب میبینم. درکی غیرقابل توصیف از اعماق ذهنم به من هشدار میدهد با شلیک، از خواب بیدار خواهم شد. حسی شیرین به مانند دو بال مرا از زمین جدا میسازد. رغبتی بیحد و مرز مرا به زانو درمیآورد تا با شلیک کردن از این عذاب راحت شوم. اما سامیرانا، کسیست که روبهروی تفنگم قرار دارد. ایمان دارم که خواب میبینم. کافیست مقاومت را کنار بگذارم تا درد تمام شود. تعظیم کردن ماشه زیر انگشتانم، شادی را به من تزریق میکند. صدای اوج گرفتهٔ شلیک، داخل ذهنم طنین میاندازد. همانطور که انتظار داشتم، تاریکیِ بیپهنا، درد را التیام میبخشد. وقتی چشمانم را باز میکنم، لحظهای نفسم بند میآید و قلبم میایستد. سامیرانا، غرق در خون گوشهٔ دیوار نشسته است. از شانه و شکمش خون بیرون میآید. چشمان شوکزدهاش، ناباورانه به من نگاه میکنند. بریدهبریده میگوید: «چی.. کار کردی ... زایراس؟»
زمان
۱۰ ساعت و ۵۸ دقیقه
حجم
۹۰۶٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۰ ساعت و ۵۸ دقیقه
حجم
۹۰۶٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد