کتاب سقوط مرگبار (کتاب سوم؛ بخش اول، سه)
معرفی کتاب سقوط مرگبار (کتاب سوم؛ بخش اول، سه)
کتاب سقوط مرگبار (کتاب سوم؛ بخش اول، سه) نوشتهٔ معین فرد است. نشر فرهنگی فرد این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است؛ بخش اول از جلد سومِ مجموعهرمانی علمی - تخیلی.
درباره کتاب سقوط مرگبار (کتاب سوم؛ بخش اول، سه)
«سقوط مرگبار» عنوان اصلی مجموعهای است که جذاب و هیجانانگیز توصیف شده است. در این مجموعه با ماجراجوییهای مردی به نام «زایراس» در آیندهای نامشخص همراه میشوید. این مجموعهرمان در سبک علمی - تخیلی و ادبیات پسارستاخیزی به شمار آمده است. کتاب سقوط مرگبار (کتاب سوم؛ بخش اول، سه) حاوی بخش اول از جلد سومِ این مجموعهرمان معاصر و ایرانی است. عنوان جلد اول «باران سیاه» است و جلد دوم «بمب خیس» نام دارد.
زایراس در جلد دوم، پس از پیداکردن هویتش و به دست آوردن جعبهٔ سیاه، به ارباب «کرومها» (موجوداتی زنده از جنس ربات) تبدیل میشود. او در بالاترین جایگاه کرومها به «نوکر کرادن» هم تبدیل میشود. کرومها تصمیم دارند با این حیله و قرارگرفتن زایراس در جایگاه ارباب کرومها، از ارباب اصلیشان (یعنی «کرادن») که در یک بدن آهنی با زایراس به زندگی ادامه میدهد، حفاظت کنند. این ایده با شکست روبهرو میشود. زایرس به همهچیز پشت میکند و سر به بیابان میگذارد. او تلاش میکند راهی بیابد تا از دیوار رادیواکتیوی بگذرد و بهدنبال ناشناختهاش برود. این شخصیت در این ماجراجویی بزرگ به حقایق نهان بسیاری دست پیدا میکند؛ قبیلههای بزرگی قصد دارند از دیوار عبور کنند و دنیا را به آتش بکشند.
اما داستان کتاب سقوط مرگبار (کتاب سوم؛ بخش اول، سه) چیست؟ این جلد در باب «نوان» است؛ شخصیتی که در پی یافتن برادر گمشدهٔ خودش است و در این میان تصمیم میگیرد به آخر دنیا سفر کند. فضای آخرالزمانی و داستان مهیج این جلد میتواند شما را تا آخرین لحظه با خود همراه کند. با سفر نوان همراه شوید در رمانی به قلم معین فرد که ۲۵ فصل دارد.
خواندن کتاب سقوط مرگبار (کتاب سوم؛ بخش اول، سه) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان علمی - تخیلی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سقوط مرگبار (کتاب سوم؛ بخش اول، سه)
«سطل را برمیدارم، آبها را از طریق پنجرهها به دریا بازمیگردانم. سه سوراخ گلوله با تمام قدرت آب را به داخل هل میدهند. لاوار نتوانست با هیچ ابزاری جلوی ورود آب را بگیرد. زمانی که آب از مچ پا بالاتر میرود، یک نفر خالی کردن آب را به عهده میگیرد. آنقدر از ساحل دور شدهایم که فقط سبزیِ درختان دیده میشود. هر از گاهی به عقب نگاهی میاندازم تا مطمئن شوم قایقی ما را دنبال نمیکند. کایلس مثل همیشه بیهوش روی تخت دراز کشیده و شوان کنارش نشسته است. شوان تمام مدت او را نوازش میکند و آرام با او حرف میزند. چند سطل بیرون میریزم، سپس استراحت میکنم. لاوار پس از جستوجوی چندین باره موفق میشود جعبه ابزاری را پیدا کند. او چندین میخ کلفت پیدا میکند و به همراه نوار تفلون و پارچه مشغول مسدود کردن سوراخها میشود. پس از کمی استراحت دوباره سطل را برمیدارم، مشغول میشوم. تانیلا از نردبان پایین میآید، میگوید: «چی شده؟»
«تموم مدت شوان توی خطر بود ولی من نمیدونستم.»
«داری درمورد ورگا و افرادش حرف میزنی؟»
«خیلی راحت میتونستن بهش آسیب بزنن.»
«اگه میتونستن چرا این کار رو نکردن؟»
«منظورت چیه از این حرف؟»»
حجم
۴۲۲٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۴۵۹ صفحه
حجم
۴۲۲٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۴۵۹ صفحه