دانلود کتاب صوتی دوقلوهای ناتنی با صدای نگار مجیری + نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب صوتی دوقلوهای ناتنی

دانلود و خرید کتاب صوتی دوقلوهای ناتنی

نویسنده:نگار مجیری
گوینده:نگار مجیری
انتشارات:نشر گنجور
امتیاز:
۳.۹از ۲۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی دوقلوهای ناتنی

کتاب صوتی دوقلوهای ناتنی حاصل نگارش و گویندگی نگار مجیری است. با شنیدن این اثر صوتی، شما با دنیای ترنم و ترانه، دوقلوهای ناتنی و عجیب این داستان که قدرت خاصی دارند آشنا می‌شوید.

درباره کتاب صوتی دوقلوهای ناتنی

کتاب صوتی دوقلوهای ناتنی اولین اثر نگار مجیری است که در نشر گنجور منتشر شده است. در این کتاب، از زبان خود نویسنده، داستانی دربارهٔ دو دختر نوجوان را می‌شنویم که علی‌رغم اینکه باهم‌دیگر هیچ نسبت خویشاوندی ندارند، بسیار به هم در چهره، افکار، اخلاق و... شباهت دارند. این شباهتْ همیشه مایه تعجب ایشان و اطرافیانشان است. تا اینکه یک روز به طور تصادفی، متوجه می‌شوند که قضیه چیزی فراتر از صرفا یک شباهت ساده است... قضیه قدرتی است که باعث می‌شود ترنم و ترانه، عجیب‌ترین و ماورایی‌ترین دوقلوهای دنیا که درواقع حتی دوقلو هم نیستند، باشند.

کتاب دوقلوهای ناتنی، یک کتاب در ژانر رئالیسم جادویی است که به سرگذشت و داستان دوستی این دو دختر، پس از کشف توانایی عجیب و جدید خود می‌پردازد.

شنیدن کتاب صوتی دوقلوهای ناتنی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ژانر رئالیسم جادویی، داستان کودک و نوجوان، ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره‌ نگار مجیری

نگار مجیری در سال ۱۳۸۳ در شهر خمینی‌شهر در استان اصفهان متولد شد. او از زمان کودکی به کتاب‌خواندن و داستان‌نوشتن علاقهٔ بسیار داشت. در دوران نوجوانی، نوشتن را به‌صورت جدی آغاز کرد و در سال ۱۳۹۹، در ۱۶سالگی اولین کتاب خود را با نام «دوقلوهای‌ ناتنی» منتشر کرد. پس از انتشار کتاب سمفونی فراموشی به‌عنوان دومین اثر خود به صورت صوتی، تصمیم به ساخت و انتشار کتاب صوتی دوقلوهای ناتنی گرفت.

بخشی از کتاب صوتی دوقلوهای ناتنی

«فصل امتحانات شروع شده بود و طبق معمول، همه در تکاپوی درس خواندن بودند. مونا، تقریبا در کتاب و درس غرق شده بود. آن روز هم مثل همیشه، ترانه، مونا و ترنم کنار هم نشسته بودند و با هم درس می‌خواندند و حرف می‌زدند. مونا تند تند کتاب مطالعاتش را ورق می‌زد. ترانه با دیدن او گفت: «اگه اصل مطلبو بلد باشی، می‌تونی منظورتو برسونی. لازم نیست دیگه خیلی خودتو با کتاب خفه کنی و همه چی رو حفظ کنی.» ترنم تائید کرد: «تو حتی شماره صفحه‌ها رو هم حفظ می‌کنی.»

ترنم کتاب را از دست مونا بیرون کشید و گفت: «اصلا بیاین در مورد یه چیز دیگه حرف بزنیم... شما اردو تابستونه رو میاین؟ قراره تهران باشه.»

مونا در حالی که سعی می‌کرد کتاب را پس بگیرد گفت: «بیایم یا نیایم چه فرقی می‌کنه؟ الان که وقت این حرفا نیس.»

_من میام.

_منم همین طور. دیگه فکرر کنم باید بریم سر جلسه.

ترانه این را گفت و از جایش بلند شد. بچه‌ها تا سالن امتحان با هم بودند و بعد از هم دیگر جدا شدند و هر کدام به سمت صندلی خودشان رفتند. صندلی‌ها بسیار به هم نزدیک بودند، چون تعداد بچه‌ها خیلی بیشتر از ظرفیت سالن بود. به همین دلیل پانزده مراقب آنجا بودند تا با شنیدن کوچک ترین صدای پچ پچ، جلوی متقلبان را بگیرند.

ترانه در ردیف کلاس نهم درست روی صندلی جلوی دوست جدیدش ترنم نشست. سرش را برگرداند. ترنم در حال دعا کردن بود. صبر کرد تا دعایش تمام شود، سپس گفت: «امیدوارم مونا حسودی نکنه ما اینجا نزدیک همیم و اون اون سر سالن نشسته.» ترنم خندید ولی چیزی نگفت چون مراقب‌ها مشغول پخش برگه‌ها بودند.

امتحان شروع شد. بچه‌ها شروع به نوشتن کردند. ترنم تقریبا همهٔ سوالات را تمام کرده بود، فقط یک سوال مانده بود که او جوابش را نمی‌دانست. یه دور از روی همهٔ سوال و جواب‌ها خواند. چشمانش را بست و تمرکز کرد، اما فایده ای نداشت. انگار تنها چیزی که در ذهنش نبود، جواب آن سوال بود.

چشمانش درد گرفته بود. سرش را از روی برگه بلند کرد و به اطراف نگاه کرد. چشمش به دوربین‌های مدار بسته جدیدی افتاد که در سالن نصب کرده بودند، اما به آنها توجهی نکرد، چون چشمش به مراقبی افتاد که دو دختر درمانده را که در حال تقلب مچشان را گرفته بود به سمت در خروجی می‌برد. قیافه دخترها طوری بود که انگار داشتند به سمت چوبهٔ دار می‌رفتند.

ترنم دستش را زیر چانه اش زد. نگاهی دیگر به سوالی که جوابش را نمی‌دانست انداخت. ناگهان فکرری به ذهنش خطور کرد. اولش سعی کرد خودش را از انجام آن کار منصرف کند ولی نتوانست. نگاهی به دست چپ ترانه افتاد که تنها با او ده سانتی متر فاصله داشت. به یاد دخترهای متقلب افتاد. اما با خودش فکرر کرد: «اونا مجبور بودن برای این کار حرف بزنم ولی ما نه.» پس دستش را جلو برد و انگشتان ترانه را گرفت.»

maysa♡
۱۴۰۲/۰۹/۰۵

واقعان عالی بود 😊 صدای گوینده واقعان خوب بود ♡ قسمتای آخر گریم گرفت 🫂🥲😅

Niyayesh
۱۴۰۲/۰۷/۱۳

صداشو دوست دارم با این که داستان سمفونی فراموشی خیلی قشنگ تر بود ولی این یکی پادکستش از لحاظ تکنیکی و سرعت خوانش و بیان و اینا بهتر بود. به امید خوندن و شنیدن کارای بعدی از شما😁 پ.ن: حرف آخرش...

- بیشتر
کاربر 5655861
۱۴۰۳/۰۳/۰۴

عالی آخرش خیلی ترسیدم عجیب بود

کاربر 8044305
۱۴۰۳/۰۲/۱۵

قصه و داستان زیبایی بود ولی اگر پایان خوشی داشت خیلی زیبا تر مشد من این کتاب رو توصیه میکنم ولی چهار داستان یا قسمت اخر را اصلا توصیه نمی کنم به نظرم کمی ادم را افسرده میکند

کاربر 7645118
۱۴۰۲/۱۰/۰۲

به نظر من کتاب کتاب عجیبی بود چون وقتی شروع شد خیلی اروم داستان شروع میشد ولی اخر هاش انگار خیلی سریع تموم شد و من هم موافق پایان تلخ برای این کتاب نبودم چون ترنم و ترانه هردوشون از مسابقه

- بیشتر
حسین
۱۴۰۲/۰۹/۰۱

عالی

MAHTAB
۱۴۰۳/۰۸/۰۷

من اخرش 😭 کردم

hehe
۱۴۰۳/۰۶/۲۶

خوشم اومد منم قدرت تقلب میخوام😂

Jenzi .r
۱۴۰۳/۰۵/۲۷

کتاب عالی بود و پایان تلخش داستان رو جذاب کرد

💕Fati💕
۱۴۰۳/۰۵/۰۷

قشنگ بود. ولی خیلی تلخ تموم شد

زمان

۳ ساعت و ۵۹ دقیقه

حجم

۲۱۹٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۳ ساعت و ۵۹ دقیقه

حجم

۲۱۹٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان