دانلود و خرید کتاب صوتی محلل
معرفی کتاب صوتی محلل
کتاب صوتی محلل نوشتهٔ صادق هدایت است. حسین نصیری گویندگی این داستان کوتاه صوتی را انجام داده و انتشارات گیوا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی محلل
کتاب صوتی محلل حاوی داستانی کوتاه به قلم صادق هدایت است. «مُحَلِّل» اولینبار در سال ۱۳۱۱ در مجموعه داستان کوتاه «سه قطره خون» منتشر شد. این داستان پیش از این در ۲۶ تیر ۱۳۱۰ با عنوان «درد دل میرزا یدالله» در شمارهٔ ۲۸ نشریهٔ افسانه چاپ شده بود. داستان از روزی شروع میشود که «مشهدی شهباز» در قهوهخانهای نشسته و بهصورت اتفاقی با مردی به نام «آمیرزا یدالله» همکلام میشود. این دو پس از مدتی شروع به تعریف داستان زندگی خود برای یکدیگر میکنند. زندگی هر یک از آنها توسط زنی به ورطهٔ نابودی کشیده شده است. پس از اینکه هر دو به پایان داستان خود میرسند، متوجه میشوند که زندگیشان به هم پیوند خورده و در واقع دشمن یکدیگر هستند. داستان صوتی «محلِل» با وجود کوتاهی، خواننده را در پایان غافلگیر میکنند و شاید برای چند دقیقه او را در بهت و حیرت تنها میگذارد.
مُحَلِّل که معادل آن در زبان پارسی افغانستان «حلاله» است، واژهای مربوط به دین اسلام است. محلل در اسلام مردی است که با زن سهطلاقه ازدواج میکند و او را طلاق میدهد تا آن زن بتواند دوباره با همسر پیشین خود ازدواج کند. گفته شده است که بر اساس قوانین شرعی در دین اسلام، اگر مردی دو بار همسرش را طلاق دهد و دوباره به او رجوع کند، پس از سومین طلاق، دیگر امکان ازدواج با او را ندارد؛ مگر اینکه آن زن به عقد ازدواج مرد دیگری در آید و پس از آمیزش جنسی از آن مرد طلاق گیرد. مردی که با ازدواج و همخوابگی با این زن موجب میشود تا امکان ازدواج دوبارهٔ او با شوهر سابقش فراهم آید، محلِل یعنی حلالکننده نامیده میشود.
نصرت کریمی، کارگردان و بازیگر ایرانی، فیلم سینمایی کمدی و عاشقانهای به همین نام را در سال ۱۳۵۰ و با اقتباس از داستان صادق هدایت ساخت.
شنیدن کتاب صوتی محلل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره صادق هدایت
صادق هدایت در ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ در تهران متولد شد. این نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی را از بنیانگذران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند. صادق هدایت تحصیل در دورهٔ متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز کرد، اما بهعلت درد چشم مجبور شد که یک سال مدرسهٔ متوسطه را ترک کند و پس از آن به مدرسهٔ سنلویی که مدرسهٔ فرانسویها بود رفت. تحصیل در این مدرسه زمینهٔ آشنایی هدایت با ادبیات جهانی را فراهم کرد. او از نوجوانی نوشتن در روزنامهها را آغاز کرد. نخستین کتاب صادق هدایت «انسان و حیوان» نام دارد که درمورد مهربانی با حیوانات است. هدایت در سال ۱۳۰۵ با اولین گروه دانشآموزان اعزامی به خارج، راهی بلژیک شد و در رشتهٔ ریاضیات محض به تحصیل پرداخت. در همین سال داستان کوتاه «مرگ» را در مجلهٔ ایرانشهر که در آلمان منتشر میشد به چاپ رساند و مقالهای به فرانسوی به نام «جادوگری در ایران» در مجلهٔ لهویل دلیس نوشت. هدایت از وضع تحصیل و رشتهاش در بلژیک راضی نبود و میخواست خود را به فرانسه و در آنجا به پاریس که آن زمانْ مرکز تمدن غرب بود، برساند. سرانجام در اسفند ۱۳۰۵ پس از تغییر رشته و دوندگی فراوان به پاریس منتقل شد.
هدایت در سال ۱۳۰۹، بیآنکه تحصیلاتش را به پایان رسانده باشد، به تهران بازگشت و در بانک ملی مشغول به کار شد، اما از وضع کارش راضی نبود. با این وجود سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ برای هدایت دورانی پربار محسوب میشود. او در این مدت، آثار تحقیقی و داستانی بسیاری انتشار داد؛ از جملهٔ این آثار میتوان به مجموعهٔ «انیران»، مجموعه داستانهای کوتاه «سایهروشن»، نمایشنامهٔ «مازیار» با مقدمهٔ مجتبی مینوی، «کتاب مستطاب وغوغ ساهاب» با همکاری مسعود فرزاد، مجموعه داستانهای کوتاه «سه قطره خون» و چندین داستان کوتاه دیگر نظیر «گرداب»، «دون ژوان کرج»، «مردی که نفسش را کشت»، «صورتکها»، «چنگال»، «لاله»، «آفرینگان»، «طلب آمرزش»، «محلل»، «مردهخورها»، «عروسک پشت پرده»، چاپ نخست «علویهخانم» و همچنین سفرنامهٔ «اصفهان نصف جهان» اشاره کرد.
صادق هدایت در دوران اقامت خود در بمبئی در هند، اثر معروف خود «بوف کور» را که در پاریس نوشته بود، پس از اندکی دگرگونی، با دست بر روی کاغذ استنسیل نوشته و بهصورت پلیکپی در ۵۰ نسخه منتشر کرد. این نویسندهٔ سرشناس ایرانی سرانجام در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمان اجارهایاش در خیابان شامپیونه، واقع در پاریس، با گاز خودکشی کرد.
بخشی از کتاب صوتی محلل
«حالا دیدی حقبهجانب من بود؟ حالا فهمیدی چرا از بقال جماعت بیزارم؟ وقتیکه گفت یکی مویش را نمیدهم هزار تومان بگیرم، فهمیدم میخواهد بیشتر پول بگیرد. ولی کی فرصت چانه زدن داشت؟ نمیدانی کجای آدم میسوزد. دود از کلهام بلند شد. بهاندازهای حالم منقلب بود، بهاندازهای از زندگی بیزار شده بودم که دیگر جوابش را ندادم. یکی نگاه به او کردم که از هر فحشی بدتر بود. از همان راه رفتم بازار سمسارها. عبا و ردایم را فروختم، یک قبای قدک خریدم. کلاه نمدی سرم گذاشتم، گیوههایم را ورکشیدم راه افتادم. از آنوقت تا حالا سلندر و حیران، از این شهر به آن شهر، از این ده به آن ده میروم. دوازده سال آزگار دیگر نمیتوانستم در یکجا بمانم. گاهی نقالی میکنم، گاهی معلمی... برای مردم کاغذ مینویسم. در قهوهخانهها شاهنامه میخوانم، نی میزنم. خوشم میآید که دنیا و مردم دنیا را سیاحت بکنم. میخواهم همینطور عمرم بگذرد. خیلی چیزها آدم دستگیرش میشود، وانگهی دیگر پیر شدیم. برای مردهها مردار سنگ میساییم. یکپایمان این دنیا است، یکیش آن دنیا. افسوس که تجربههایمان دیگر به درد این دنیا نمیخورد.»
زمان
۲۸ دقیقه
حجم
۲۶٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲۸ دقیقه
حجم
۲۶٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
گیرم پدر تو فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل. یه داستان اجتماعی و جالب دیگه. دید و نظر هدایت درباره عرب های کشور های عربی رو خیلی دوست دارم هر جا بتونه یه سیخی به اونا میزنه و این خیلی