دانلود و خرید کتاب صوتی آمریکایی

کتاب صوتی «آمریکایی» نوشتهٔ هاوارد فاست، نویسنده و فعال سیاسی آمریکایی و یکی از نویسندگان پیشرو قرن بیستم آمریکا است. این اثر را آوانامه با ترجمهٔ فریدون مجلسی و گویندگی پژمان رمضانی منتشر کرده است.

درباره کتاب صوتی آمریکایی

کتاب آمریکایی، زندگی‌نامهٔ جان پیتر آلتگلد، قاضی و سیاست‌مدار آمریکایی است و فاست با روایت داستان او مراکز آشکار و پنهان قدرت در آمریکا را به‌خوبی تصویر کرده است. این اثر ماجرای تلاش شخصیت اصلی و عدهٔ زیادی از کارگران آمریکایی است که برای به‌دست‌آوردن آزادی و عدالت در شرایط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آمریکا در آستانهٔ قرن بیستم تلاش می‌کنند. در این کتاب مرد خودساخته‌ای را می‌بینیم که به بالاترین مدارج قضایی و سیاسی کشور دست می‌یابد اما هنگامی که تلاش می‌کند در راه مردم قدم بردارد، شرایط برایش به‌گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.

کتاب صوتی آمریکایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به ادبیات آمریکا پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب صوتی آمریکایی

«جاده یک‌راست امتداد می‌یافت و همچون پیکانی که بر پهلوی جنگل فرود آمده باشد به درون جنگل می‌رفت. در تابستان‌ها، که اجازه می‌یافت به مدرسهٔ ناحیه برود، از آن جاده می‌رفت. با اشتیاق نمی‌رفت. اجازه داده بودند که فقط در تابستان به مدرسه برود و همین برایش بسیار خوب بود. تحصیل‌کرده‌ها دشمنان طبیعی پدرش نبودند. اما دوستان او نیز نبودند. دلیلش این بود که آنان به گویشی متفاوت سخن می‌گفتند؛ آنان به گویش یانکی سخن می‌گفتند و او را نیز وادار به فراگرفتن آن می‌کردند و به سخن گفتنش با آن لهجهٔ آلمانی که از ته گلو بیرون می‌داد، می‌خندیدند. مدیر مدرسه با شاخهٔ غوشه او را تازیانه می‌زد و درس‌ها سرش را به درد می‌آوردند.

اما مدرسه رفتن برایش مفهوم و تصوری از جاده به وجود می‌آورد. جاده‌ای که مسیر آن با شیارهای ژرفش از میان جنگل می‌گذشت و به آن مدرسهٔ چوبی می‌رسید و سپس فراسوی آن نقطه از فراز تپه و دره می‌گذشت و از میان رؤیای آبی‌رنگ به هر جایی می‌رسید. از این رو هنگامی که در جنگل بود، آن جاده از هر سو در دسترسش قرار داشت و می‌دانست زمانی فرا خواهد رسید که از آن جاده خواهد رفت و دیگر باز نخواهد گشت.

وقتی با قدم‌هایی چون گربه در میان صخره‌های لیز در امتداد آن جویبار راه می‌پیمود، سرانجام به جایی می‌رسید که آن جویبار از جنگل بیرون می‌آمد و به آن‌سوی زمین پاک‌سازی‌شدهٔ ایکاباد موریسون می‌رفت که کشاورزی یانکی از همسایگانشان بود. موریسون یک گله بچه داشت که همگی موهای بور و نرم داشتند و پسرک، جان پیتر، بااینکه با آن‌ها بازی نمی‌کرد، دوست داشت آن‌ها را از آن لبهٔ جنگل تماشا کند و برایشان زندگانی‌ای بیافریند که خوب و ملایم بود. گرچه در عالم واقعیت، زندگی آنان نیز چندان تفاوتی با زندگی خودش نداشت. در میان آنان دختربچه‌ای بود به نام لولویل، که پسرک او را زیباترین مخلوق جهان می‌پنداشت و پس از آنکه اندکی خواندن آموخت، او را به جای شاهزاده‌خانم کتاب درسش می‌گرفت. با تلاش در میان اندک مفاهیم و تصورات سترونی که به رویش گشوده بود، در تخیلاتش، در زندگی خوشایندی که می‌خواست روزی برای خود داشته باشد، جایگاه ویژه‌ای برای او یافته بود. اما دامنهٔ مفاهیم و تصوراتش محدود و درکش از یک زندگی خوشایند بیشتر سلبی بود: کتک نخوردن، مسخره نشدن، گرسنه نبودن.»