دانلود و خرید کتاب صوتی دختر ماه
معرفی کتاب صوتی دختر ماه
کتاب صوتی دختر ماه نوشته سارا عرفانی روایتی داستانی از زندگی حضرت فاطمه معصومه (س) است. کتاب صوتی دختر ماه را انتشارات مدرسه برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده است.
درباره کتاب دختر ماه
این کتاب زندگینامهٔ حضرت معصومه (س) از آغاز تولد تا مهاجرت و شهادت روایت میشود. این کتاب کودکان و نوجوانان را با زندگی خواهر بزرگوار امام رضا (ع) آشنا میکند و به مستندات تاریخی پایبند است. کتاب صوتی دختر ماه، این اثر یکی از کتابهای مجموعه ریحانه است که تلاش میکند نگاهی نو به زندگی زنان نامدار اسلام داشته باشد.
داستان با روایتی در بازار بردهفروشان شروع میشود، زمانی که دخترکی بیمار به بهای گرانی فروخته میشود و به خانهای متفاوت برده میشود. در آن خانه همه چیز متفاوت است، مردی در میان حیاط نشسته است که با تمام مردان متفاوت است. مرد تکتم؛ برده خریده شده را به مادرش نشان میدهد و میگوید این همان دختری است که خداوند به من امر کردند او را به این خانه بیاورم.
تُکتم، کنیزی را که آن روز به اذن پروردگار خریداری شده، مادر امام موسی کاظم «حمیده خاتون»، تربیت میکند و او را نجمه مینامند. او که چیزی از نجابت و هوش کم ندارد با امام موسی کاظم (ع) ازدواج میکند. مدتی پس از ازدواج امام با نجمه خاتون، در یازدهم ذیقعدهٔ سال ۱۴۸ هجری، فرزندی از این دو بزرگوار متولد میشود که او را علی مینامند. ۲۵ سال بعد در سال ۱۷۳ هجری، خداوند به آنها دختری میدهد که نامش را فاطمه میگذراند. این کتاب روایت همان دختر؛ حضرت فاطمهٔ معصومه است.
شنیدن کتاب دختر ماه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
درباره سارا عرفانی
سارا عرفانی فارغالتحصیل کارشناسی الهیات گرایش فلسفه اسلامی دانشگاه شاهد است و متولد سال ۱۳۶۱ است. او پیشازاین دبیر برگزاری جلسات داستانخوانی سرای اهل قلم، مسئول و مدرس کارگاه داستاننویسی سایت لوح، دبیر سرویس داستان سایت لوح به مدت پنج سال، سردبیر سه دوره جایزه ادبی داستان لوح، جشنواره داستان کوتاه کوتاه هفتسین، جشنواره داستان کوتاه کوتاه روح خدا، اشکواره داستانهای کوتاه کوتاه عاشورایی، کارشناس کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، داور هفدهمین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس، دبیر علمی جشنواره داستان کوتاه کوتاه «ده»؛ داستان کوچک عاشورایی بوده است. همچنین رتبه نخست جشنواره جایزه مردمی کتاب در سال ۹۵ برای کتاب «پنجشنبه فیروزهای» دریافت کرده است و برگزیده اجلاس سراسری «ع»؛ جشنواره عفاف، عزت، عشق، جایزه عفاف و حجاب در سال ۹۵ بهخاطر کتاب «پنجشنبه فیروزهای» بوده است.
آثار سارا عرفانی
لبخند مسیح
از جنس خدا، زندگینامه داستانی شهید نصرت اله الله کرمی
سردار استقامت، زندگینامه داستانی سردار شهید محمدجواد آخوندی
دلاورمرد سیستان، زندگینامه داستانی سردار شهید میر قاسم میرحسینی
زنگ عبور، داستانهای کوتاه کوتاه از شهدای دانشآموز
پروانهای که سوخت، زندگینامه داستانی شهید مجتبی نواب صفوی
صد درجه سانتیگراد، گردآوری آثار برتر پایگاه فرهنگ و ادب فارسی
عطر عطش، گردآوری آثار برتر سوگواره داستان کوتاه کوتاه عاشورایی
هدیه ولنتاین، مجموعه داستان
پنجشنبه فیروزهای
ترجمهٔ کتاب لبخند مسیح در کشور کرواسی و روسیه
دختر ماه، روایتی داستانی از زندگی حضرت فاطمه معصومه
شمرون
بخشی از کتاب دختر ماه
«فاطمه همراه خواهرانش در مطبخ مشغول پخت نان بود که نجمهخاتون وارد شد. تشتی را روی زمین گذاشت. به طرف آنها رفت و به خدیجه گفت: «تو دیگر خسته شدهای... بلند شو دخترجان!»
خدیجه که بلند شد، نجمهخاتون صورتش را بوسید و گفت: «دستت درد نکند دختر! برو و استراحت کن. جلوی تنور خیلی گرم است. برو آبی به سر و صورتت بزن.» بعد، کنار تنور نشست و نانهای پخته شده را با احتیاط از آن بیرون آورد.
خدیجه دستی به صورت کشید و گفت: «نذر کردهام اگر پدر سرانجام بعد از چهار سال از زندانهارونالرشید آزاد شود، مقدار زیادی نان بپزم و با خرما برای فقرا ببرم. تکتم جان! دلم بدجور گرفته است. هیچ چیز جز خبر آزادی پدر خوشحالم نمیکند.» او عادت داشت نجمهخاتون را تکتم صدا کند. مثل خواهر بودند برای هم. خدیجه از مادر دیگری متولد شده بود اما سالها در کنار نجمهخاتون زندگی کرده بود و چون اختلاف سنی زیادی با او نداشت، او را با نام اصلیاش صدا میکرد.
نجمهخاتون با حسرت سری تکان داد و گفت: «خدا دعایت را مستجاب کند که حاجت دل همهٔ ماست.» بعد، رو کرد به فاطمه و گفت: «بجنب دخترم! ظهر نشده باید خمیرها تمام شده باشد.»
فاطمه زیر لب چشمی گفت و خمیر را تندتر روی تخته پهن کرد.
یکی از خدمتکارها به نام سلطان وارد مطبخ شد. وقتی دید نجمهخاتون پای تنور ایستاده است، جلو رفت و گفت: «شما چرا بانو؟ کنار بایستید و کارها را به من واگذارید.»
نجمهخاتون گفت: «نه عزیزم! خودم باید این نانها را تمام کنم. تو برو به فاطمه کمک کن!»
دقایقی نگذشته بود که صدای شیون از اتاق به گوش رسید. نجمهخاتون و فاطمه لحظهای با نگرانی در چشمهای یکدیگر خیره شدند؛ دست از کار کشیدند و به اتاق دویدند. سلطان هم پشت سرشان دوید.
خدیجه روی زمین نشسته بود و صورتش را میخراشید و شیون میکرد. ابراهیم جلو رفت و سعی کرد او را آرام کند. نجمهخاتون به طرف خدیجه رفت؛ دستهایش را گرفت و پرسید: «چه شده دخترم؟»»
زمان
۳ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۲۸۱٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۳ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۲۸۱٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
🌸🌸🌸🌸🌸عالی عالی بود من یکم از این کتاب رو خوندم چون کتابش رو دارم خیلی عالی حتما بخونید🌈🌈🌈🌈🌈