دانلود و خرید کتاب صوتی دختران هانا
معرفی کتاب صوتی دختران هانا
کتاب صوتی «دختران هانا» نوشتهٔ ماریانه فردریکسون با ترجمهٔ مهشید میرمعزی و گویندگی بهاره نهاوندی در مؤسسهٔ فرهنگی هنری هور منتشر شده است. ماریانه فردریکسون کتابی هیجانانگیز در مورد عشق نوشته است و در آن سه مسیر دلنشین زندگی آنا، هانا و یوهانا را از ورای صد سال تاریخ سوئد رونویسی کرده است.
«همه چیز، آبشار، دریاچهها، درختان و راههای باریک مالرو را به یاد داشتم ولی آنها مرا فراموش کرده بودند... آدم نباید به مکانهای مقدس بازگردد.»
درباره کتاب صوتی دختران هانا
هنگامی که آنا به ملاقات مادر نودسالهاش در آسایشگاه سالمندان میرود، پیرزن دیگر قادر به تکلم نیست. آنا غمگین و درعینحال خشمگین است. میخواهد سؤالات بسیاری را مطرح کند، هنوز میل دارد چیزهای زیادی در مورد زندگی مادرش یوهانا و مادربزرگش هانا بداند. زندگی صدسال پیش در روستا وقتی هانا با پسرش راگنار، همسر برومان آسیابان میشود، چگونه بوده است؟ چرا او هرگز نتوانست بعدها به زندگی در شهر بزرگ گوتهبورگ عادت کند؟ احساس مادرش هنگامی که پدرش از دنیا رفت چه بود و چرا او هرگز بر علیه زندگی خانهداری ملالانگیزش عصیان نکرد؟
حال دیگر برای جواب دادن به تمام سؤالات خیلی دیر است. آنا - دختر و نوه - بهتنهایی به سیر در زندگی مادر و مادربزرگش میپردازد و با کمک یادداشتهای آنان، مدخلی به زندگی پیشینیان و بیش از همه به زندگی خود پیدا میکند. در انگیزهاش مبنی بر طرح پرسشهایی از زنانی که در زندگی او نقش بستهاند، این آرزو نهفته است که رابطه مادر و دختر و بهخصوص ارتباط خودش را با مردان کشف کند. «از سفر در زندگی این سه زن چه میخواستم؟ آیا میخواستم راه خانه را بیابم؟»
کتاب صوتی دختران هانا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب دختران هانا به علاقهمندان به مطالعهٔ کتابهایی با محوریت زنان پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب صوتی دختران هانا
آنا گفت: «من میخواهم بدانم که او تا چه حد درک میکند.» و از این امیدواری صحبت کرد که مادرش او را میشناسد. از سؤالهایی گفت که برای مادری مطرح کرده بود که چیزی درک نمیکرد و با این احوال میفهمید.
مرتا بدون تعجب گوش کرد: «گمان میکنم درک سالمندان به طریقی است که ما به سختی متوجه آن میشویم. مانند نوزادها. شما خودتان دو فرزند به دنیا آوردهاید و میدانید که نوزادان همه چیز را میفهمند، حتما به خاطر دارید، نه؟»
نه، به خاطر نمیآورد. فقط احساس غلبه یافته مهربانی و شکست خود را به یاد داشت. اما میدانست که منظور پرستار چیست، زیرا خودش هم چند نوه داشت و چیزهای زیادی از آنان فرا گرفته بود.
بعد مرتا با کلمات تسکینآمیز از وضعیت عمومی زن سالخورده صحبت کرد. محل زخمها تحت کنترل بودند، بنابراین از ناراحتی جسمی رنج نمیبرد.
مرتا گفت: «ولی شبها کمی ناآرام است. به نظر میرسد که کابوس میبیند، فریادزنان از خواب میپرد.»
«رویا هم میبیند؟»
«البته که رویا میبیند. همه میبینند. مسأله ناراحت کننده این است که ما هرگز مطلع نمیشویم که بیمارانمان چه خوابهایی میبینند.»
آنا به گربهای فکر کرد که در خانه داشت. حیوان زیبایی که از خواب میپرید و با چنگالهای تیز شده شروع به غریدن میکرد. بعد حتی از این فکر خود خجالتزده شد.
اما پرستار مرتا شرمساری او را ندید.
«ما ترجیح میدهیم، با توجه به وضعیت عمومی خراب یوهانا، داروی آرامبخش به او ندهیم. علاوه بر آن معتقدم که شاید به رویاهایش احتیاج داشته باشد.»
زمان
۱۰ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۵۹۴٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۰ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۵۹۴٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
نتوستم تا آخر گوش بدم خیلی درهم و برهمبود