دانلود کتاب صوتی پستچی جان من اند آرام برسان با صدای تینا میرکریمی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی پستچی جان من اند آرام برسان

دانلود و خرید کتاب صوتی پستچی جان من اند آرام برسان

معرفی کتاب صوتی پستچی جان من اند آرام برسان

کتاب صوتی پستچی جان من اند آرام برسان نوشته آیدا حدادی و محمد رفیقی و با صدای تینا میرکریمی و مهیار ستاری در انتشارات واژتاب منتشر شده است.

درباره کتاب پستچی جان من اند آرام برسان

این کتاب نامه‌هایی است که برای تمامی انسان‌هایی که می‌خواهند نگهدارنده عشق باشند نوشته شده است تا در این روزگار خالی از رنگ یادبگیرند که برای همدیگر آسمان پرواز شوند و بدانند که قفس برای عاشقی معنایی ندارد و سپاس از انسان‌هایی که اگر معنای زندگی را بلد نیستند بپذیرند و مطالعه کنند و برای رابطه‌شان ارزش قائل شوند. 

این کتاب شامل سه بخش از زندگی است که دو نویسنده نوشته‌اند و سعی کرده‌اند نگاهی تازه به روزگار بدهند. این کتاب به همه شما که جهانی مهربان و زیبا را دوست دارید هدیه می‌شود تا مواظب زخم‌های کلمات باشید مواظب نگاه‌های تلخ باشید آن‌قدر عمیق بر تن ذهن حک می‌شود که شاید آنچه را که داشته‌ایم از دست بدهیم.

این کتاب به شما یاد می‌دهد انسان بودن و انسان ماندن را از یاد نبریم همان کالای نایابی که در این روزگار به سختی بدست می‌آید. 

شنیدن کتاب پستچی جان من اند آرام برسان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

این کتاب را به تمام علاقه‌‌مندان به داستان پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب پستچی جان من اند آرام برسان

روزهای دادگاه کشنده است

اما خم به ابرو نمیاورم و فقط و فقط خودم را می‌کشم از پله‌های دادگاه بالا. نشسته روی نیمکت، چقدر همیشه رنگ لباسش و دوست داشتم. سرش توی گوشیش بود و صورتش قرمز می‌شود و وقتی کلافه است. نشستم دورتر، به‌زور دستام حرکت می‌کرد سمت موهام اصلا حوصله نداشتم حتی مرتب کنم، یادم افتاد که چقدر پریشون نشون می‌کردم روی شونه هام تا دلت را ببرم اما الان چی مانده از ما دوتا؟؟!!

با یک دست دلم را پیش می‌کشم

و با دست دیگر

دل‌تنگی را پس می‌زنم

بی‌شک هنوز داغ است ماندنم

عادت نکرده به رفتن .....

نوبت ما شد و جلسه دیگه مشاور!!

کنار هم باید می‌نشستیم ،عطرش هنوز هم همان است که من دوست دارم. آن روز که باهم خریدیم یادم هست، هوا سرد بود و عادت من بود که دست‌هایم در جیب پالتوی تو باشد که گرم شود،که دستاهایم را محکم‌تر بگیری. بعد از خرید عطر پیاده‌راه رفتیم. لبو فروش لبوهای قرمز داغش را گذاشته بود که آدمها بیایند ک جمع شوند کنارش هم بخرند و هم تعریف کنند.. صدای مشاور مرا به واقعیت جداییمان بازگرداند...

خانم حرفی ندارید؟

نگاه مات من معلوم بود هیچی نشنیدم و تو داشتی خیره نگاهم می‌کردی. غصه‌هایم را در گلویم قورت دادم و دست کشیدم به چشمانم که اشک از پشت سیاهی خط چشمم پایین نیاید.

گفتم :نه جلسه بعدی باید بیاییم؟

مشاور گفت: خیر، تصمیم با خودتون هست برای ادامه یا جدایی می‌تونید تشریف ببرید.

این‌بار خلاف آن دفعه با هم از اتاق بیرون آمدیم و با هم دادگاه را ترک کردیم ...

صدای ترمز ماشین هر دوی ما را از سکوت بیرون آورد گربه بیچاره له‌شده و توی دلم گفتم: گربه چقدر دلش زندگی می‌خواسته!

تو گفتی: وای چه راننده بی‌دقتی کرد گربه را ندید

گفتم: چقدر گناه داشت گربه بیچاره

یه پارک روبه‌روی دادگاه بود. بی‌هوا با یک ترس پنهان در صدایم به او گفتم: برویم روی نیمکت اون‌جا بشینیم؟ نمی‌خواست نگاهم کند، می‌دانست وقتی صدایم این‌ گونه می‌شود صورتم ترکیبی از التماس غرور و خنده و اخم می‌شود که مجبورش می‌کند دل را بزند به دریا. احساس می‌کردم همه بدنش به سمتی می‌خواست حرکت کند و قلبش سمت من. بالاخره رفت سمت پارک من هم پشت سرش آرام می‌رفتم، که راه رفتنش را ببینم، دل‌تنگ قدم زدن با او بودم. با دست عشق را پس می‌زنیم و بازهم با دست می‌کشیدیم سمت دل.

بین عقل و دل غوغایی بود ...

ولی همیشه این دل بی‌قرار خودنمایی بیشتری می‌کند سکوت سردی بود دستهایم یخ کرده بودند چقدر جای دستایش روی شانه‌هایم خالی بود، ولی خودم را جمع‌وجور می‌کردم یاد حرف‌های بی‌مهرش که می‌افتادم در رؤیا هم سکوت می‌کردم. سکوت چطور شکسته می‌شد؟ هزار حرف نگفته بود که اگر لب باز می‌کردند معلوم نمی‌شد که نیمکت تنها بماند یا بازهم دست‌های ما! و دلم می‌خواست نگاهش کنم اما تنها جایی‌که چشمان می‌دید سنگ‌فرش پارک بود و کیفم که بندش در دستانم می‌چرخید و خاطراتم که جلوی من رژه می‌رفتند.

چه عاشقانه‌هایی داشتیم مرد! و حالا رسیدیم ته خط ،گویی صدای سوت رفتن قطار می‌پیچد و یکی دست تکان می‌دهد و من در ایستگاه خشکم زده است. یه شعر یادم میاد.

کاربر ۴۲۷۱۳۰۰
۱۴۰۱/۰۱/۰۲

دراین دنیا پر هیاهوبسیار جذاب و شنیدنی با لطافت خاصی بیان شده واقعا جالب و شنیدنی بود قسمت اول و که گوش میکردم تمام روزهای خوشی که توزندگی شخصی خودم بوده یه بار دیگه جلو چشام مثل قطار رد میشدن

- بیشتر
rezaramezani91@gmail.com
۱۴۰۰/۱۲/۱۷

بسیار لطیف و انسانی نوشته شده و لحن گوینده ها نیز به درگیر شدن حس کمک میکند . بخصوص شکل شاعرانه نامه های متن مملو از توصیف زیباییهای دوست داشتن و مهر است . وقتی به این‌کتاب صوتی گوش می

- بیشتر
کاربر 8579785
۱۴۰۳/۰۲/۳۱

عالی

زمان

۱ ساعت و ۴۰ دقیقه

حجم

۱۸۴٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۱ ساعت و ۴۰ دقیقه

حجم

۱۸۴٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان