دانلود و خرید کتاب صوتی لطفا به من نگویید مانولیتو
معرفی کتاب صوتی لطفا به من نگویید مانولیتو
کتاب صوتی «لطفا به من نگویید مانولیتو» نوشتهٔ الویرا لیندو با ترجمهٔ سعید متین و گویندگی حورا طالبی در واوخوان منتشر شده است. این کتاب برنده جایزه ملی ادبیات کودک و نوجوان اسپانیا شده و ادامه کتابی است که راوی روزهای کودکی قهرمان این رمان است. شعر و طنز بهکار رفته در روایت داستان، آن را دلنشینتر کرده است.
درباره کتاب لطفا به من نگویید مانولیتو
این کتاب با تعریفهای پسربچه راوی داستان از آدمهای دور و برش شروع میشود. «مانوليتو»، مادرش «کاتا»، پدرش «مانولو»، پدربزرگش «نيکلاس»، برادر کوچکش معروف به «جونور» و همچنين خانم معلم «آسونسيون» شخصيتهای اين داستان هستند.
درباره الویرا لیندو
الویرا لیندو این در سال ۱۹۶۲ متولد شده است. او بازیگر، نویسنده، فیلمنامهنویس، روزنامهنگار، و نویسنده کودکان اهل اسپانیا است. تحصیلاتش در زمینهٔ خبرنگاری بوده و فعالیتهایی نیز در حیطهٔ مطبوعات داشته است. اولین رمان او بر یکی از شخصیتهای رادیویی داستانیاش استوار بود، که مادرلینو پسر مانلیتپ گافتواس که به یک کلاسیک اسپانیایی ادبیات کودکان تبدیل شدهاست. مانولینو پسر یک کامیوندار است و در محله کارگری کاربانچل زندگی محقری دارد. این شخصیت قهرمان در چندین رمان اول شخص بود که با سبکی استوار نوشته شدهاند که شامل شوخطبعی، کنایه و انتقادات تند اجتماعی است.
کتاب لطفا به من نگویید مانولیتو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب نوجوانان ۱۲ تا ۱۸ سال است.
در بخشی از کتاب لطفا به من نگویید مانولیتو
جونور همیشه خدا بچه کلهشقی بود و اگر در ذهنش نظری داشت، هیچکس نباید خلاف آن را میگفت، چون برایش مایه دردسر میشد. من فکر میکردم روزی که چینی به دنیا بیاید و جونور ریخت و قیافه اش را ببیند، صدای داد و فریادش تا آن ور کارابانچل پایین میرود؛ ولی در آن وضعیت، به نظرم مادرم درست میگفت و با شناختی که از جونور داشتیم، بهتر بود فعلاً آن واقعیت تلخ را به او نگوییم. اصلاً چه کسی جرئت همچین کاری را داشت؟ شما اگر خودتان بودید، جرئتش را داشتید؟ سرانجام روز تولد که ما در آن را به اختصار روز «پ. د» (مخفف پایان دردناک) مینامیم، فرا رسید. راستش را بخواهید وقتی دیگر کار به آنجاها کشیده بود، من خودم هم انتظار یک توله سگ پکنی را داشتم. نژادی که اصالتاً مال چین، این کشور درندشت آسیایی است یا دست کم یک چیزی توی مایههای یک موجود نیمه توله سگ و نیمه انسان! فکر نکنید دیوانه شده بودم، ولی افکار جونور همیشه یک حالت مسری و واگیردار داشت. چندباری آن بچهٔ چینی را مثل بچههای پرنده توی آن آگهی بازرگانی، به خواب دیده بودم که دور گردنش قلاده انداخته بودیم و برده بودیمش پارک. واقعاً حس و حال خوبی بود، چون مثل یک بادکنک خیلی بزرگ بود. همه محل به خاطر آن حیوان خانگیای که مادرمان برای مان آورده بود، به ما حسادت میکردند. اتفاقات آن روز هنوز جلوی چشمهایم است که انگار همین دیروز بود. وقتی از مدرسه برگشتیم دیدیم فقط پدربزرگ در خانه است. گفت کیف و کتابهایمان را بگذاریم چون باید برویم بیمارستان. پدربزرگ که این را گفت، صحنه بعدی، جونور را دیدیم که از خوشحالی پریده بود روی مبل و شروع کرده بود به داد و بیداد. من پیش خودم فکر کردم این بیچاره با دیدن نوزاد واقعی چه ضد حالی خواهد خورد. هیچ وقت این قدر با او احساسی همدردی نکرده بودم. آدم که باتجربه باشد، خوبی اش همین است دیگر! همه چیز را خودت قبلاً تجربه کردهای و تقریباً هیچ چیز مایهٔ تعجبت نمیشود
زمان
۳ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۲۱۰٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۲۱۰٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
ج خیلی خیلی جالب مانولیتو یا شایدم مانولو 😄😉 شخصیت فوقالعاده جذابیه
بخاطر این چهار تا ستاره دادم که فصل آخرش فقط هشت دقیقه بود
❤️عالیییییی❤️
سلام من نه سالمه من عاشق این کتابم❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤