زندگینامه و دانلود آثار و کتاب‌های مهدی آذر یزدی

مهدی آذریزدی

عکس مهدی آذریزدی

درباره زندگی و آثار مهدی آذریزدی

در بیست‌وهفتم اسفندماه سال ۱۳۰۰، جایی تقریباً خارج از شهر یزد، به نام «خرمشاه» پسری به نام مهدی متولد شد. پدرش اعتقادی به مدرسه و درس نداشت. به فرزندش الفبا یاد داد و پای منبرهای مذهبی بزرگش کرد. در آن روزگار، رسم بر این بود که فرزندان کمک‌حال پدران باشند. مهدی هم از هشت سالگی به کمک پدر رفت و در مزرعه رعیتی کار کرد. اما روزگار دلش نیامد تنها رهایش کند و استعدادش را نادیده بگیرد و او مهدی آذریزدی شد؛ پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران.

بیست ساله که بود بعد از مدتی کار بنایی، به کارگاه جوراب‌بافی رفت. جایی که صاحبش، دست برقضا، دومین کتاب‌فروشی یزد را تأسیس کرد. او از بین شاگردان جوراب‌بافی، مهدی را انتخاب کرد و با خود به کتاب‌فروشی برد. درست در لحظه ورود به کتاب‌فروشی بود که مهدی آذریزدی متولد شد. او بین کتاب‌ها چشم باز کرد. رشد کرد و بزرگ شد. رسیده بود به جایی که همیشه آرزویش را داشت. خودش در این باره گفت: «دیگر گمان می‌کردم به بهشت رسیده‌ام. تولد دوباره و کتاب خواندن من شروع شد.» به واسطه کار در کتاب‌فروشی با نویسندگان، شاعران و ادیبان زیادی ارتباط پیدا کرد و از هرکدام نکته‌ای آموخت.

چندسال بعد به چاپ‌خانه‌ای در تهران رفت. روزی وقتی داستانی از انوار سهیلی را خواند، جرقه اصلی زده شد. به فکر ساده‌نویسی این کتاب افتاد، و از آن روز به بعد تصمیم گرفت داستان‌های کهن فارسی را برای کودکان ساده‌نویسی کند. کودکانی که در آن روزگار کتاب داستان خاصی نداشتند. شاید بعضی برای‌شان شاهنامه و مثنوی می‌خواندند اما کسی ازشان نمی‌پرسید چقدر از شاهنامه را درک کردید و چند داستان از گلستان را فهمیدید؟ شاید باید سال‌ها می‌گذشت تا کم‌کم داستان‌های متون کهن را درک می‌کردند.

مهدی آذریزدی در ۳۵سالگی کارش را شروع کرد و کم‌کم قصه‌گوی همه‌ی بچه‌های ایران شد. مردی که حتی یک سال هم به مدرسه نرفته بود. پشت هیچ میزی ننشسته و هیچ امتحانی را از بر نکرده بود، تبدیل به قصه‌گویی قهار شد. او عاشق بود. عاشق کتاب خواندن. خودش تعریف می‌کرد وقتی در کوچه‌های خرمشاه قدم می‌زد کتابی در دست می‌گرفت و تا مقصد می‌خواند. با همان الفبایی که پدرش یاد داده بود، هر فرصتی پیدا می‌کرد کتاب می‌خواند.

چاپ اولین کتاب

آذریزدی شروع کرد به نوشتن. اولین جلد از کتاب «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» را نوشت. کتابی که حاصل شب‌بیداری‌هایش در اتاقی کوچک بود. نگران بود. نه آشنایی داشت و نه پشتوانه‌ای برای معرفی به نشرها. خودش بود و کتابش. می‌ترسید، نکند مسخره‌اش کنند.

کسی نمی‌داند مهدی آذریزدی جوان، وقتی جواب رد از چند انتشاراتی شنید چه حالی شد و چه فکرهایی از سرش گذشت. ایده‌اش را بربادرفته دید؟ تصور کرد راه را اشتباه رفته؟ حتماً غمگین شد، اما ناامید نه.

بالاخره روزنه امید پدیدار شد. او در خاطراتش می‌گوید: «پس از قبول نکردن کتاب، گریه‌کنان آن را پیش آقای جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر بردم. ایشان حاضر شد آن را چاپ کند.» قرار نبود این شاهکار، گوشه‌ای غریب بیفتد و خاک بخورد. انتشارات امیرکبیر جایی بود که زیبایی نثر ساده آذریزدی را درک کرد.

اگر در میانه راه، مهدی آذریزدی مأیوس می‌شد، تاریخ یکی از زیباترین قصه‌گوهایش را از دست می‌داد. اما قریحه‌ای که در دستان این نویسنده روشن شده بود نباید به همین راحتی‌ها خاموش می‌شد.

انتشارات امیرکبیر پذیرفت، و این‌جا بود که پدر قصه‌های خوب متولد شد. این‌جا بود که بچه‌های خوب ایران صاحب کتاب‌های متعددی از این نویسنده دوست‌داشتنی شدند. دیگر می‌دانستند در کلیله و دمنه چه خبر است. مثنوی چه گفته و سعدی در گلستان و بوستان چه نوشته.

کتاب «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» هشت جلد است که شامل «قصه‌های کلیله و دمنه»، «قصه‌های مرزبان نامه»، «قصه‌های سندباد نامه و قابوس نامه»، «قصه‌های مثنوی مولوی»، «قصه‌های قرآن»، «قصه‌های شیخ عطار»، «قصه‌های گلستان و ملستان» و «قصه‌های چهارده معصوم» می‌شود.

جالب این‌جاست که این کتاب حتی از مرزهای ایران هم خارج شد. بچه‌های اسپانیایی، ارمنی، چینی و روسی هم می‌توانستند از هنر دستان نویسنده‌ای ایرانی بهره‌مند و با قصه‌های کهن ایرانی آشنا شوند. به لطف مهدی آذریزدی بچه‌های سرزمین‌های دیگر متوجه ادبیات غنی ایران می‌شدند. ادبیاتی پر از داستان و افسانه. هر گوشه‌اش حکایتی و پندی جذاب دارد.

مهم‌ترین کتاب های مهدی آذریزدی

غیر از معروف‌ترین اثر مهدی آذریزدی، قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب، این نویسنده بزرگ، کتاب‌های بسیار دیگری هم به رشته تحریر درآورد. دوره ده جلدی «قصه‌های تازه از کتاب‌های کهن» هم در راستای ساده‌نویسی داستان‌های قدیمی فارسی بود. این کتاب‌ها پر است از حکایت‌ها و داستان‌هایی پندآموز و جذاب که به راحتی برای کودکان قابل فهم است. کتاب‌های «خیر و شر»، «حق و ناحق»، «ده حکایت»، «بچه آدم»، «پنج افسانه»، «مرد و نامرد»، «قصه‌ها و مثل‌ها»، «هشت بهشت»، «بافنده داننده» و «اصل موضوع» هر کدام یکی از جلدهای کتاب قصه‌های تازه از کتاب‌های کهن است.

آذریزدی در کتابی به نام «قند و عسل» شعر هم گفته و کتاب داستانی با عنوان «گربه ناقلا و گربه تنبل» دارد. او که روزی در سن پنجاه و چهار سالگی با دیدن یک کلاس درس بغضش ترکید و اشک ریخت، با استعداد عجیب و منحصربه‌فردش شعر گفت و داستان نوشت.

اشک‌های مردی پنجاه و چهار ساله نشان از حسرت روزگار کودکی می‌داد. روزگاری که در آرزوی تحصیل و نشستن پشت نیمکت‌های درس بود. اما به‌خاطر شرایط آن زمانه سر از گارکاه جوراب‌بافی در آورد؛ و چه کسی می‌توانست تصور کند همان کارگاه، پلی برای موفقیت او شود.

راز ماندگاری آثار آذریزدی

اما راز ماندگار کتاب‌های مهدی آذریزدی بعد از این همه سال و گردش این داستان‌ها از نسلی به نسل دیگر چیست؟ چرا این کتاب‌ها قدیمی نمی‌شوند؟ چرا هنوز هم کودکان با خواندن‌شان لذت می‌برند؟ حتی انیمیشنی با اقتباس از کتاب‌های «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» ساخته شده است. در این انیمیشن ۲۶قسمتی که مرکز پویانمایی صبا تهیه کرده، چهره خود آذریزدی را در ابتدای داستان می‌بینید. اوست که برای بچه‌ها قصه را تعریف می‌کند.

شاید یکی از رازهای ماندگاری این کتاب‌ها، نثر ساده و روان آنها باشد. بی‌تکلف و دور از کلماتی که گاهی به سنگینی تخته سنگ‌اند و گاهی مثل استخوان ماهی در گلو گیر می‌کنند. نه خیال فهمیده شدن دارند و نه می‌گذارند از کنارشان رد شوی. کلماتی که گاهی برخی نویسنده‌ها پشت آنها سنگر می‌گیرند، تا دانش کم‌شان نمایان نشود.

نثر مهدی آذریزدی این میان، مثل راحت‌الحلقوم است. شیرین، راحت و لذت‌بخش.

جوایز و افتخارات

آذریزدی در سال ۱۳۴۳ برای همان کتابی که توسط چند انتشارات رد شد، جایزه یونسکو را از آن خود کرد.

جایزه سلطنتی کتاب که پیش از انقلاب به نویسندگان تعلق می‌گرفت هم در کارنامه افتخاراتش وجود دارد. همچنین سه کتاب او توسط شورای کتاب کودک به عنوان کتاب برگزیده سال انتخاب شدند.

پایان داستان قصه‌گوی بچه‌ها

مهدی آذریزدی در ۱۸ تیر سال ۱۳۸۸ در سن هشتاد و هفت سالگی در بیمارستان آتیه تهران کتاب‌هایش را تنها گذاشت و رفت. اما چه کسی است که بگوید آذریزدی فراموش خواهد شد؟ او در قفسه‌های کتاب‌فروشی‌هاست. از شهرهای کوچک تا بزرگ. همیشه در سفر است. کل ایران، حتی خارج از ایران. هر روز در خانه‌ای کنار کودکی می‌نشیند و برایش قصه‌ می‌خواند. هر روز صبح با بالا رفتن کرکره کتاب‌فروشی‌ها بیدار می‌شود و بعد از خاموش شدن آخرین چراغ خواب، و بستن آخرین کتاب، به خواب می‌رود. یاد او همیشه زنده خواهد ماند.

مهدی آذریزدی را به نام پدر ادبیات کودک و نوجوان می‌شناسند. او اولین نفری بود که دستان خالی بچه‌ها از کتاب را دید. اولین نفری که به فکر افتاد داستان‌هایی برای بچه‌ها بنویسد. به همین دلیل روز درگذشت این نویسنده بزرگ به نام «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان» نام‌گذاری شده است.

آذریزدی نامی است که نیاز به تابلویی در خیابان برای جاودانه شدن ندارد. او در کلمات کتاب‌هایش زنده است. هر بار که کودکی یکی از کتاب‌هایش را می‌گشاید، قصه‌گو بیدار می‌شود. مهدی آذریزی برای بچه‌ها نوشت و با آنها زندگی کرد. هرگز ازدواج نکرد و فرزندی نداشت. اما همه بچه‌های ایران فرزندان او شدند. نه یک نسل. چندین نسل. او حالا پدربزرگی است که نوه و نتیجه‌هایش مدام در حال زیاد شدن‌اند.

در مصاحبه‌ای گفت: «سی ساله بچه‌ها دارن خرج منو می‌دن... ولی خدا بچه‌های فوتبالیست رو زیاد می‌کنه، نه بچه‌های کتاب‌خون.»

قصه‌گوی بچه‌ها زندگی‌اش را وقف ترویج کتاب‌خوانی برای کودکان ایران نمود. ثمره این تلاش چندین‌ساله، کتاب‌هایی است که نسل به نسل بین بچه‌ها می‌چرخد و نام قصه‌گویش را به آنها می‌شناساند. او در دل همه بچه‌های ایران‌زمین زنده است.

پدر ادبیات کودک و نوجوان، در روزگار هری‌پاتر و داستا‌ن‌های قهرمانان فانتزی، با قصه‌های کهن ایران ماندگار شد.

او در عصر لته آرت و شیک شکلات، بچه‌ها را به نوشیدن چای اصیل ایرانی قندپلهو دعوت می‌کند.