کتاب ماه من بر من بتاب
معرفی کتاب ماه من بر من بتاب
کتاب ماه من بر من بتاب نوشتهٔ کبری بهرامی هیدجی است. انتشارات کتاب نغمه این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب ماه من بر من بتاب
کتاب ماه من بر من بتاب حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که در ۱۵ فصل نوشته شده است. کبری بهرامی هیدجی این رمان را در حالی آغاز کرده است که راوی میگوید «نیما» همچنان خیره او را مینگریست. این راوی اضافه میکند که معنای نگاه نیما را خوب میدانست. راوی این رمان، فرزند آخر خانوادهای چهارنفره و همیشه کارهای پیشپاافتاده، ناخودآگاه روی شانههای او بود؛ حتی اکنون که در بیستوپنجمین بهار زندگیاش به سر میبرد. داستان چیست؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب ماه من بر من بتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ماه من بر من بتاب
«سینا از پشت پنجرهٔ اتاق کارش دید فتاح در اتومبیل هاتفخان را ابتدا برای او و سپس برای همسر جوانش گشود. بعد از دو ماه بیخبری دوباره شیدا را میدید. قلبش به تندی به قفسهٔ سینهاش میکوبید. چرا؟ نمیتوانست شیدا را فراموش کند؟ مگر شیدا به دوست داشتن هاتف اقرار نکرده بود؟ نه مستقیم، بلکه در لفافه، اما با این حال دل سینا راضی به فراموش کردن او نمیشد. «شاید بتونی دوست داشتن شیدا رو مال خودت کنی، اما به عشق قسم هرگز نمیتونی اونو عاشق خودت کنی. آدم یک بار عاشق میشه و شیدا قبلاً عاشق شده، عاشق من جناب آقای حیدری.» با این حرفها داشت خود را گول میزد. داشت خود را آرام میکرد و یا شاید داشت خود را فریب میداد. شیدا در تقدیر او بود و هاتف این تقدیر را از او ربوده بود. این تنها چیزی بود که دل سینا قادر به فهم آن بود.
سالار کنار او ایستاد و گفت:
ـ ترنم میگفت دیروز از راه رسیدند.
ـ به خاطر خبرت مژدگانی هم میخوای؟
کنایهٔ او را نادیده گرفت و گفت:
ـ به نظرم با هم خوشبخت هستند.
ـ یادم نمیاد نظرت رو خواسته باشم.
دستانش را روی شانههای سینا گذاشت و او را به سمت خود برگرداند.
ـ این نظر من نیست، واقعیته قبول کن و خودت رو زجر نده.
دستان او را پس زد و گفت:
ـ قبول کنم یا نه دردش کمتر نمیشه، قلبم آروم نمیشه، جگرم کمتر نمیسوزه.
ـ میدونم، اما این واقعیته. میتونی باهاش بجنگی؟
ـ میبینی که دارم میجنگم و خودت هم داری کمکم میکنی.
ـ آره راست گفتی، اما وقتی رفتار هاتفخان رو با شیدا میبینم به خیلی چیزها شک میکنم. نمیدونم کارمون درسته یا نه.
کلافه و عصبی گفت:
ـ تو رو نمیدونم، اما کار من درسته.
ـ من مطمئن نیستم، به خصوص وقتی یاد نگاه هاتفخان تو خونه ثریا خانم میافتم. نگاهش طوری بود انگار از همه چیز خبر داره.
ـ اگر پشیمونی دیر نشده.
ـ شاید هم شده. روزی هزار بار خودم رو لعنت میکنم که چرا وارد بازی ثریا خانم شدم.
ـ اجبارت نکرده بود.
ـ نه، چیزهایی که اون گفت به نظرم درست بود. دلم برای شیدا و تنهایی و بیکسیش سوخت. میخواستم کاری براش بکنم، اما وقتی میبینم شیدا کسی رو که این همه ظلم در حقش کرده بخشیده و فرصت دوباره بهش داده چرا ما کاسهٔ داغتر از آش شدیم؟ اما واقعیت این بود که او به ثریا بعد از اینکه از او خواسته بود تا دوربینهای مدار بستهٔ شرکت را هک کرد و تمام فیلمهای روز حادثه سقوط شیدا را حذف کند، شک کرده بود. ای کاش قبل از حذف فیلم آنها را میدید، اما مشکل آنجا بود که ثریا کنار او ایستاده و او نه میتوانست فیلمها را تماشا کند و نه بکآپ بگیرد.»
حجم
۵۱۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه
حجم
۵۱۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه
نظرات کاربران
بسیار لوس و بچگانه