دانلود و خرید کتاب دردسر و دیگر هیچ ژاکلین دیویس ترجمه علی صاحب‌الزمانی
تصویر جلد کتاب دردسر و دیگر هیچ

کتاب دردسر و دیگر هیچ

انتشارات:نشر کتاب چ
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب دردسر و دیگر هیچ

کتاب دردسر و دیگر هیچ نوشته ژاکلین دیویس است که با ترجمه علی صاحب‌الزمانی منتشر شده است. کتاب دردسر و دیگر هیچ ماجرای دو نوجوان است که برخلاف بچه های دیگر مدرسه اصلا عادی نیستند.

درباره کتاب دردسر و دیگر هیچ

 مدرسه راهنمایی اوداواهاکا مثل همیشه یک‌نواخت و تکراری و معمولی بود. تحمل کردن این وضع شاید برای همه آسان بود اما برای مگی، مخترع و هکر باهوشی که عاشق کارهای هیجان انگیز و پر دردسر بود اصلا آسان نبود، در همین روزها بود که سر و کله لنا در مدرسه پیدا شد و لنا تصمیم گرفت بهترین دوست مگی باشد، اما مگی مثل بقیه بچه‌ها نیست او رازهایی دارد و باید تصمیم بگیرد چه قدر از آن ها را به لنا بگوید. تا اینکه اوضاع در مدرسه به هم ریخت مدیر جدید مدرسه تصمیم گرفت به زور نظم را در مدرسه برقرار کند، مگی و لنا متوجه می‌شوند دو راه بیشتر ندارند یا باید بپذیرند یا باید وارد ماجرا شوند و حسابی دردسر درست کنند.

خواندن کتاب دردسر و دیگر هیچ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان و نوجوانان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کیم.

بخشی از کتاب دردسر و دیگر هیچ

«چه عجب بالاخره پرسیدی!» بدخُلقی پدربزرگ در گرمای هوا گل کرده بود، البته وضع هوا در اخلاق او تأثیر چندانی نداشت چون زمستان‌ها هم همین‌قدر بداخلاق بود. غرغرکنان گفت: «من رو به ایوون بِبَر تا نفسی تازه کنم.»

مگی، که کوله‌پشتی را روی یکی از شانه‌هایش انداخته بود، خشکش زد. اگر الآن پدربزرگ را به ایوان می‌بُرد، ممکن بود آن بستهٔ مخفیِ آمادهٔ ارسال را ببیند. اصلاً نباید خطرِ پرسیدن چنین سؤالی را می‌پذیرفت!

«خیلی دیرم شده بابابزرگ.»

پدربزرگ با نهایت خشم گفت: «اَه، گَندش بزنند! دست‌کم قبل از این‌که جیم بشی، یه نوشابهٔ ماکسی از یخچال بهم بده.»

مگی سریع به طرف یخچال رفت تا یک بطری نوشابهٔ خنک بردارد. پدربزرگِ مگی پیش از آن‌که پایش را از دست بدهد به مدت چهل سال در خط تولید کارخانهٔ نوشابهٔ اُداواهاکا ۵ کار می‌کرد که نوشابه‌های شیرینِ گازدار تولید می‌کرد، نوشابه‌هایی که آخرین مایهٔ شادی و سرخوشی شهر بودند. مگی سرِ بطری را باز کرد و آن را به دست پدربزرگش داد و گفت: «این نوشابه چیزی به‌جز شیرهٔ ذرت با قندِ بالا، رنگ مصنوعی و بنزوات سدیم نیست.»

«آهان یعنی می‌خوای بگی خیلی بلدی، خانمِ دانشمند؟ این نوشابه توش ریشهٔ جنتیانای زرده که خاصیت دارویی داره و برای هضم غذا خوبه! تازه هر بطریش هم فقط دویست و پنجاه کالری داره.»

«اما شما روزی ده‌تا بطریش رو سر می‌کشید!»

پدربزرگ به طرف مگی خم شد تا کشیده‌ای به او بزند، ولی مگی به‌سرعت خود را عقب کشید و همان‌طور که برمی‌گشت تا از در بیرون بدود فریاد زد: «دوستت دارم بابابزرگ!» در ایوانِ جلوِ خانه بستهٔ بزرگی را که زیر یک رومیزی پلاستیکی پنهان کرده بود برداشت و از تپه به طرف مدرسه‌اش، اُدااِم۶، پایین رفت. اگر می‌خواست به دفتر پست برود، بسته‌اش را ارسال کند و پیش از زنگ اول به مدرسه برسد باید تندتر راه می‌رفت، اما چه می‌شد کرد؟ بسته سنگین بود و مدام داشت از دست‌هایش لیز می‌خورد. با این شرایط او نمی‌توانست بدود. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۸۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۷۱ صفحه

حجم

۲۸۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۷۱ صفحه

قیمت:
۳۸,۵۰۰
۱۹,۲۵۰
۵۰%
تومان