کتاب حضرت باران
معرفی کتاب حضرت باران
کتاب حضرت باران مجموعه اشعار مهری علی عسگری (بانو) است. این کتاب شامل اشعار آیینی و عاشقانه است که رنگ و بوی مهر و محبت و عاشقی از تک تک کلمات آن برمیآید.
در این کتاب اشعار بسیار زیادی را میخوانیم که همگی از عشق و از مهر و دوستی میگویند. شاعر به خوبی با چیدن کلمات در کنار یکدیگر، کلماتی را آفریده است که قدرت جادویی دارند و آرامش و رهایی از احساس روزمرگی را به مخاطبان هدیه میکنند.
شعر آیینی به شعری گفته میشود که در آن، شاعر، از آموزههای دینی و مذهبی سخن بگوید و یا از ارادت و محبتش نسبت به پیامبر (ص) و یا امامان (ع) بنویسند. به طور کلی میتوان گفت که هر شعری که متاثر از آموزههای دیانت اسلام باشد، شعر آیینی نام دارد.
کتاب حضرت باران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از طرفداران شعر معاصر هستید، شما را به خواندن کتاب حضرت باران دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب حضرت باران
بی دلان دنیای ما را سوگواری می کنند
ُمهر را آیینه راه نهانی می کنند
ََ در دل شب ها عرف گویان خدا را جسته ایم
در پی انسان شدن نامهربانی می کنند
ّحب جنت کردشان مدهوش زین پس در زمین
زر به کیسه ذات انسان را تبانی می کنند
قلب نیکان سجدگاه ماست زان پس دیده ایم
حق و ایمان را به راه خصم جاری می کنند
ّ بر دل ما حب جنت نیست راهش دیگر است
با خدا بودن در این دنیا جوازش دیگر است
ِ محتسب مستان دنیا را رها کن درگذر
راه حق در دفتر قدیسه حکمش دیگر است
نفس ایمان ره گشای ماست ظاهر را چه کار
روح ایمان، عالم بالا نشانش دیگر است
***
شور و نشاط در چهره تان پاید
یاری رسی برسد بر دیارتان
ای آنکه حجم غرورت شکسته شد
دستی رسد بزداید غبارتان
این روزگار فکر تو را حذف کرده است
آری توان تویی که دهی روح بر جهان
بشکن سکوت سرد غم و خنده ساز کن
طوفانی از امید بِشو بر روان شان
بگذار در خیال زمان حل شوند باز
روحت کرانه را به تماشا نشسته است
دستان پر توان وجودت در انتظار
نبض زمانه را به تماشا نشسته است
مردانه در برابر افتادگی بایست
دنیا پر است از علف و خار و گندزار
اما تو سبز بمان مثل پیچک و
گل کن درون هر چه سیاهیست در جهان
***
سری به ما نزدی من هنوز بی تابم
هنوز منتظرم، هنوز محتاجم
تو پرکشیدی و رفتی، منم که جا ماندم
منم که با نگه خود به جاده ها، ماندم
سری به ما نزدی رفتنت تماشاییست
تمام قلب مرا برده ای تماشاییست
گذر نمی کنی از کوی ما دگر جانا؟
خدا کند که نبینی غم مرا جانا
***
در بیابان راه را گم کرده ام اما چه غم
دلبرم آتش کشد آن شجر لطف ازلال را
ره سپردم زین مسیر و روشنم از آستان
تکیه بر راهش زنم او پر کند گنجای را
ای نسیم دوست قلبم را به دستت می دهم
این عصای توست گیرد فتنه های دام را
بگذر از من ای مسیحا روی نیکو انجمن
من در این وادی سرگردان گرفتم جام را
بر در میخانه گر راهت ببستند باک نیست
بر در ارباب عالم حک کنند فرجام را
گل مکار از روی محنت بر دل سنگ زمین
ِ آسمان بر شوق رویت می کشد آلام را
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه