دانلود و خرید کتاب نقشه ‌هایی برای گم شدن ربکا سولنیت ترجمه نیما م. اشرفی
تصویر جلد کتاب نقشه ‌هایی برای گم شدن

کتاب نقشه ‌هایی برای گم شدن

نویسنده:ربکا سولنیت
انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۳.۳از ۱۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نقشه ‌هایی برای گم شدن

کتاب نقشه‌ هایی برای گم شدن؛ جستارهایی از ربکا سولنیت، مورخ و کنشگر اجتماعی است که با ترجمه نیما م. اشرفی منتشر شده است. این کتاب با دستمایه قرار دادن موضوعات مختلف، به موضوع گم شدن، گم بودن و گم کردن پرداخته است؛ تا شاید بتوان نگاهی نو به جهان پیرامون به دست آورد و عدم قطعیت آن را پذیرفت.

سوزانا هیسلاپ درباره این اثر اینطور گفته است: «اگر در برزخ خانه‌نشینی ایام همه‌گیری کرونا گرفتار شده‌اید و نمی‌دانید چطور این شرایط جدید را بپذیرید، کتاب ربکا سولنیت را بخوانید. سولنیت در کتاب نقشه‌ هایی برای گم‌ شدن چندین نقشه‌ فلسفی، خودزندگی‌نگاری و تجربی برای مسیریابی در ناشناخته‌ها ترسیم می‌کند. او در این کتاب که رادیکال و در عین حال دلگرم‌کننده است بدون آن‌که در دام کلیشه بیفتد، نشان می‌دهد که چطور بهترین چیز برای پیدا کردن در مسیری که انتخاب شما نبوده، اغلب یافتن خودتان است.»

درباره کتاب نقشه‌ هایی برای گم شدن

ربکا سولنیت در کتاب نقشه هایی برای گم شدن، مجموعه جستارهای مختلفی را نوشته است که همگی به نوعی با موضوع گم شدن، گم بودن یا گم کردن، ارتباط دارند. بنابر آنچه که در مقدمه این کتاب آمده است، جستار را می‌توان اینطور معنا کرد: «جستار را ادبیات بی‌قرار خوانده‌اند. تعریف جستار روایی برای هر خواننده هنگام خواندن متن، شکل می‌گیرد، فرو می‌ریزد و دوباره ساخته می‌شود. قواعد ثابتی در میان نیست و به قول اَنی دیلارد، جستارنویس هر بار باید فرم خودش را بسازد. جستار فرمی سیال است برای گفتن از رخدادهایی که بر منِ نویسنده گذشته و ردپای‌شان نه در زندگی او که بر هویتش به جا مانده؛ رخدادهایی که راوی می‌کوشد به مددشان تکه‌ای شخصی و خاص را در جورچین مفاهیم کیهانی، جهانی و عام جا دهد.»

سولنیت در این کتاب به موضوع گم شدن و گم بودن پرداخته است. او برای اینکه به این مضمون بپردازد، از موضوعات مختلفی بهره گرفته است. از ‌رنگ آبی و معانی ضمنی‌اش گرفته تا نقاشی‌های دوران رنسانس. از فیلم‌هایی مانند سرگیجه‌ هیچکاک گرفته تا مرام نویسنده‌ها و افکار فیلسوف‌هایی همچون افلاطون و بنیامین. او برای اینکه سخنش را بیان کند از متن ترانه‌های کانتری و بلوز استفاده می‌کند. پای جغرافیا، عشق و روابط انسانی را وسط می‌کشد. از مهاجرت، دوستی‌های از دست رفته، عشق‌های ناکام، خانه‌های دوران کودکی، حیوانات و هرچیزی می‌گوید.

اما در تمام این نوشته‌ها در تلاش نیست تا به پاسخی مشخص برسد. آنچه او در تلاش است تا به مخاطب انتقال دهد، مفهومی نو و نگاهی بدیع به دنیای اطراف است. تا بتوان این عدم قطعیت در جهان را پذیرفت و آن را قبول کرد، بدون اینکه تلاش کنیم تا مرزهای این افق دور و ناشناخته را مشخص کنیم و دریابیم.

لس‌آنجلس تایمز (Los Angeles Times) این کتاب را «ترکیبی سحرآمیز از خاطرات شخصی، تأملات فلسفی، روایت‌هایی درباره‌ی طبیعت، تاریخ فرهنگی و نقد هنر» می‌داند و نیویورکر (The New Yorker) آن را «تأملاتی درباره‌ لذت‌ها و مخاطرات گم شدن» می‌داند… «مجموعه‌ای از سیر و سیاحت‌های دور و دراز که مخاطب را به چشم‌اندازهای نامنتظره‌ای می‌برد.»

کتاب نقشه‌ هایی برای گم شدن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نقشه هایی برای گم شدن را به تمام دوست‌داران مطالعه جستار و همچنین علاقه‌مندان به کتاب‌های فلسفی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ربکا سولنیت

ربکا سولنیت نویسنده، مورخ و کنش‌گر اجتماعی، در سال ۱۹۶۱ در کانتیکات آمریکا متولد شد. او برای تحصیلات به پاریس رفت و بعدا دوباره به آمریکا بازگشت. در رشته روزنامه نگاری تحصیل کرد و از سال ۱۹۸۸ تا حال به عنوان نویسنده مستقل فعالیت می‌کند. او درباره موضوعات مختلفی می‌نویسد. از میان موضوعات آثار او می‌توان به محیط زیست، مناظر، اجتماع، هنر، سیاست، امید و حافظه اشاره کرد.

از میان کتاب‌های او می‌توان به این حوالی دوردست، بهشتی بناشده در جهنم، اجتماعات خارق‌العاده‌ای که در فاجعه شکل می‌گیرند، نقشه هایی برای گم شدن، سفردوستی، تاریخچه راه رفتن، مردانی که به من توضیح می‌دهند، و رود سایه‌ها ادویرد مایبریج و غرب وحشی تکنولوژیک اشاره کرد. او برای این اثر جایزه گوگنهایم، جایزه حلقه منتقدان کتاب ملی در حوزه نقد و جایزه ادبی لنان را از آن خود کرده است.

ربکا سولنیت در حال حاض ر علاوه بر فعالیت‌های اجتماعی و محیط زیستی‌اش به عنوان سرمقاله‌نویس همکار هارپرز و نویسنده همکار گاردین فعالیت می‌کند.

ربکا سولنیت

بخشی از کتاب نقشه‌ هایی برای گم شدن

سال‌های سال شیفته آبیِ دورترین کرانه چیزهای چشم‌رَس بوده‌ام، رنگ آفاق، رشته‌کوه‌های دور و هر چیزِ دوردست. آبیِ دوردست رنگِ یک حس است، رنگ تنهایی و رنگ حسرت، رنگ آن‌جایی که از این‌جا پیداست، رنگ جایی که خودت آن‌جا نیستی و رنگ جایی که هیچ وقت نمی‌توانی بروی، چون این آبی کیلومترها دورتر بر لبه افق ننشسته، بلکه در فاصله بین تو و آن کوه‌هاست. رابرت هَسِ شاعر نامش را «حسرت» می‌گذارد، «چراکه اشتیاق پر است از فواصل بی‌پایان». آبی رنگِ حسرتِ دوردست‌هایی‌ست که هیچ وقت به آن نمی‌رسی، حسرتِ دنیای آبی. یک صبح زود بهاریِ لطیف و نمناک که داشتم در جاده پرپیچ‌وخم کوه تِمِلپایِس می‌راندم ـ کوهی به‌ارتفاع ۷۶۰ متر، کمی بالاتر از پل گلدن گِیت پشت یکی از پیچ‌ها چشم‌اندازی نامنتظره از سان‌فرانسیسکو دیدم در طیف‌های مختلف آبی، شهری در رؤیا و حسرت شدیدی برای زندگی میان آن تپه‌های آبی و ساختمان‌های آبی مرا فرا گرفت. با این‌که خودم آن‌جا زندگی می‌کنم و بعد از صبحانه از همان‌جا آمده بودم اما قهوه‌ایِ قهوه و زردیِ زرده تخم‌مرغ و سبزیِ چراغ راهنمایی، هیچ کدام چنین حسرتی در من برنینگیخته بودند و گذشته از این با اشتیاق آمده بودم در جبهه غربی آن کوه پیاده‌روی کنم.

ما میل و اشتیاق را مسئله‌ای می‌دانیم که باید حلش کنیم. عوض این‌که بر ماهیت و حس اشتیاق تمرکز کنیم، دنبال این هستیم که ببینیم مشتاق چه شده‌ایم و متمرکز می‌شویم بر آن چیز و نحوه به‌دست‌آوردنش. هر چند اغلب همین فاصله بین ما و آنچه مشتاقش هستیم فضای مابین را با آبیِ حسرت پر می‌کند. گاهی از خودم می‌پرسم می‌شود با کمی تغییر دیدگاه این حس را هم همچون حسی مستقل پاس داشت یا نه، چون این حسرت همان‌قدر ذاتیِ وضعیت انسان است که آبیْ ذاتیِ دوردست‌ها. می‌توانی به دوردست نگاه کنی و نخواهی نزدیک‌تر بیاوری‌اش؟ می‌توانی همان‌طور که زیباییِ آن آبیِ تصاحب‌ناشدنی را از آن خود می‌کنی، حسرتت را هم از آنِ خود کنی؟ چون چیزی از این حسرت، مثل آبیِ دوردست، با حصول و رسیدن فروکش نمی‌کند، فقط جابه‌جا می‌شود، درست مثل کوه‌هایی که وقتی بهشان می‌رسی دیگر آبی نیستند و رنگ آبیْ دوردستِ دیگری را در بر گرفته. رمز زیباتر بودن تراژدی از کمدی و این‌که چرا از حزن برخی آهنگ‌ها و قصه‌ها حظّ وافر می‌بریم در همین است. چیزی همیشه در دوردست است.

سیمون ویِ عارف‌مسلک به دوستی در قاره‌ای دیگر نوشت «بیا به این فاصله عشق بورزیم، فاصله‌ای که به‌تمام‌وکمال در تاروپود دوستی تنیده، چراکه آن‌هایی که یکدیگر را دوست ندارند فاصله‌ای بین‌شان نیست.» از نظر سیمون وی، عشق همان فضایی‌ست که فاصله بین او و دوستش را پر می‌کند و به آن رنگ می‌بخشد. عجب آن‌که حتی وقتی آن دوست پشت در ایستاده است هم چیزی دور می‌مانَد: وقتی جلو می‌روی تا در آغوشش بگیری، دست‌هایت دور چیزی ناشناخته حلقه می‌زنند، دور امر ناشناختنی، دور چیزی که نمی‌شود تصرفش کرد. دوردست‌ها حتی به نزدیک‌ترین‌ها هم نشت می‌کنند. هر چه باشد ما چیزی از اعماق خودمان نمی‌دانیم.

در قرن پانزدهم، نقاشان اروپایی کم‌کم کشیدن آبیِ دوردست را هم شروع کردند. پیش از آن‌ها، هنرمندان در هنرشان به دوردست‌ها اهمیت چندانی نمی‌دادند. گاهی دیوار طلاییِ صلبی پشت قدیسان و حامیان مالی‌شان می‌کشیدند؛ گاهی فضا چنان می‌پیچید که انگار جهان واقعاً کروی‌ست و ما درونش هستیم. نقاشان، با برگردان جهان همان‌طور که به چشم انسان می‌آید، به‌تدریج به واقع‌نمایی روی آوردند و در آن دوران که هنرِ پرسپکتیو داشت شکل می‌گرفت، برای عمق و بُعد دادن به آثارشان به آبیِ دوردست هم متوسل شدند. در این نقاشی‌ها، اغلبِ باریکه‌های آبی‌رنگی که به‌سمت افق می‌روند به نظر اغراق‌شده می‌آیند: بیش‌ازحد پیش رفته‌اند، تغییری ناگهانی در رنگ‌اند، زیادی آبی‌اند، انگار نقاش از ذوق کشفِ این پدیده در آن افراط کرده باشد. زیر سقف آسمان، بالای سوژه موردنظر نقاشی، در فضای پیش از افق دید، جهانِ آبیِ کوچکی می‌کشیدند: گوسفند آبی، چوپان آبی، خانه‌های آبی، تپه‌های آبی، جاده آبی و ارابه آبی.

Hanieh Mohamadi
۱۴۰۰/۰۱/۲۲

لطفا به طاقچه بی نهایت اضافش کنید🙏🏻

mahdiyeh
۱۴۰۰/۰۱/۲۳

امروز صبح قیمت کتاب ۱۶ تومن بود بعد بهش کد تخفیف یلدا رو دادید ولی از اونور قیمت رو ۲۲ کردید؟ شما کی هستید بخدا

نیما
۱۴۰۰/۰۱/۲۴

نظرات که فعلا در دست کمپین یلدا خانمه!!آخه این چه کاریه هشتک و تبلیغ زیر نظرات مربوط به یه کتاب.به خدا اگه کتابخون بودین از این کارا نمی کردین. از سر کنجکاوری رفتم این پیج یلدا خانم را ببینم فقط اینو

- بیشتر
Ki
۱۴۰۰/۰۱/۲۴

بهترین کتابی هست که دارم میخونمش.با معرفی دکتر شکوری جذب کتاب شدم .

mohammad
۱۴۰۰/۰۱/۲۴

قصد داشتم کتاب رو تهیه کنم با دیدن نظرات چیپ و سطحی زیر کتاب منصرف شدم.خدا نکنه این آدم های سطحی اینستاگرام هجوم بیارن به چنین محیط هایی واقعا مسموم میشه.طرف حاضر نیست حتی زیر پست مربوط به کتاب هم

- بیشتر
ceb3isa
۱۴۰۰/۰۲/۲۵

قبل از این که کتاب رو شروع کنم نظرات مثبت زیادی شنیده بودم راجع بهش ولی نظر شخصیم این هست که بیش از حد بهش پرداخته شده و انقدری ک مثبت گفتن ازش خوب نیست، سبک جستار گونه‌ی نویسنده تا

- بیشتر
shahrd
۱۴۰۰/۰۱/۲۴

خیلی بد بود. چه تبلیغاتی کردن براش.

Nilloo Co
۱۴۰۱/۰۵/۲۸

دارید بهم می‌گید نسخه فیزیکی کتاب داره ۵۸ تومن به فروش می‌ره و شما دارید ۴۰ تومن الکترونیکیش رو می‌فروشید؟ :)) طاقچه جان؟ چه بلایی سرت اومده عزیزم؟ تو که اینطور نبودی :)) ....

فاطمه :)
۱۴۰۰/۰۲/۱۰

کتاب اسمش جستاره ، اولین تجربه جستارخوانی من بود و به شخصه اصلا و ابدا دوستش نداشتم. بعضی قسمت ها الکی کش می اومد. این کش اومدن با توصیفات ریز تفاوت داره باعث میشد رشته کلام گم بشه. یا بعضا

- بیشتر
هانیه
۱۴۰۰/۰۱/۲۱

مرسی از طاقچه 💞

پرسش این‌جاست که چطور می‌شود گم شد. اگر هیچ گاه گم نشده‌ای، هیچ گاه زندگی نکرده‌ای. اگر ندانی چطور گم شوی، تباه خواهی شد. زندگی کاشفانه جایی در میانهٔ سرزمین‌های ناشناخته قرار دارد.
keivan
برو به جهنم اما وقتی رفتی به راهت ادامه بده و از آن‌سویش بیرون بیا.
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
فراموش کردن هنر نیست، هنر در رها کردن است.
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
ژاپنی‌ها رسمی باستانی دارند به نام «کینتزوگی» که در آن ظروف شکسته را در عوضِ دور انداختن، با آب طلا، نقره یا پلاتین بند می‌زنند و ظرفی با شمایل جدید می‌سازند تا ردّ گذشته را بشود در آن دید و ستود. معتقدند تاریخچهٔ هر چیز بخشی جدانشدنی از آن و قابل احترام است. این ظرف‌ها، که می‌شود آن‌ها را استعاره‌ای از روان‌مان دید، امکان گم‌شدن در زمان را به آدم می‌دهند و به یادمان می‌آورند گاهی نقص می‌تواند بزرگترین فضیلت باشد.
HaleH.Eb
چه سودی برای انسان دارد اگر کل دنیا را به چنگ بیاورد و روحش را گم کند؟ او می‌گوید جهان را وا گذارید و در آن گم شوید تا روح‌تان را بیابید.
keivan
هرچیزی ترک دارد،و از همان جاست که نور به درون می‌تابد لئونارد کوهن
Tisa
فراموش کردن هنر نیست، هنر در رها کردن است. و وقتی همه چیز از دست رفته باشد، می‌توانی به غنای فقدان برسی.
آرام
فراموش کردن هنر نیست، هنر در رها کردن است.
nargesspm
ژان‌باپتیست بورگیگنیون دانْویل، نقشه‌کشِ قرن‌هجدهمی، می‌گفت «کنار نهادن برداشت‌های اشتباه، حتی اگر به پیشرفت هم نینجامد، یکی از راه‌های پیشبرد دانش است.»
eli
جِی. رابرت اُپِنهایمِر می‌گوید «دانشمند همواره بر "لبهٔ اسرار"، در آستانهٔ ناشناخته‌ها، زندگی می‌کند.» دانشمند ناشناخته را به شناخته تبدیل می‌کند و مثل ماهیگیران آن را با قلاب بالا می‌کشد اما هنرمند تو را به دلِ آن دریای تاریک می‌برد.
کاربر ۱۹۰۶۲۳۱
هرچیزی ترک دارد،و از همان جاست که نور به درون می‌تابد
fatemeh
گاهی یک عکس قدیمی، یک دوست قدیمی، یک نامهٔ قدیمی به ما یادآوری می‌کند که دیگر آن شخص سابق نیستیم، چون کسی که آن‌جا زندگی می‌کرد، آن ارزش‌ها را داشت، آن‌طور انتخاب می‌کرد و آن‌طور می‌نوشت دیگر وجود خارجی ندارد. بدون این‌که متوجه باشی، مسافت زیادی را طی کرده‌ای.‌ غریبه برایت آشنا شده و آشنا اگر نگوییم غریبه‌ــــ دست‌کم عجیب یا عذاب‌آور شده، لباسی که دیگر قوارهٔ تنت نیست. مسافت سفرِ بعضی‌ها خیلی بیشتر از دیگران است.
eli
در را به روی ناشناخته‌ها باز بگذار، در را رو به تاریکی باز بگذار، از آن‌جا ارزشمندترین چیزها وارد می‌شوند. از آن‌جاست که خودت آمده‌ای و مقصدت هم همان جاست.
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
همیشه طوری از کوهنوردی حرف می‌زنند انگار فتح قله معادل پیروزی‌ست اما بالاتر که می‌روی جهان بزرگ‌تر می‌شود و تو خودت را در برابر آن کوچک‌تر حس می‌کنی، متأثر و رها می‌شوی از این‌که چقدر فضا اطرافت هست، چقدر جا برای پرسه زدن، چقدر ناشناخته.
سجاد پیرزاد
اما کودکان به‌ندرت پرسه می‌زنند، حتی در امن‌ترین جاها. به‌خاطر ترس والدین‌شان از اتفاقات وحشتناکی که ممکن است رخ دهد (که رخ می‌دهد، اما به‌ندرت) کودکان از تجربهٔ رخدادهای طبیعیِ شگفت، محروم می‌مانند. پرسه‌زنی در کودکی به من اتکابه‌نفس بخشید و حس جهت‌یابی و ماجراجویی، تخیل و میل به کاوش، توانایی این‌که کمی گم شوم و بعد راه برگشتم را خودم پیدا کنم. نمی‌دانم آخر و عاقبت این نسلِ محکوم به حصر خانگی چه می‌شود.
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
تعریف‌کردنی نیست مثل زندگی، مثل عشق.
کاربر ۳۰۵۲۵۹۲
بچه‌ها راه و رسم گم شدن را بلدند چون «کلید نجات در این است که بدانی گم شده‌ای»؛
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
یکی از معروف‌ترین حکایت‌های بودائی دربارهٔ دو راهب است که قسم خورده بودند از زنان دوری کنند. روزی به رودخانهٔ خروشانی می‌رسند. زنی از آن‌ها می‌خواهد کمکش کنند از رودخانه رد شود ـ جای زنان نیرومند در حکایت‌های کهن خالی‌ست‌ــــ و یکی از آن دو راهبْ زن را بلند می‌کند و از رودخانه می‌گذراند. کمی که دو راهب در ساحل رودخانه به راه‌شان ادامه دادند، آن راهب دیگر او را به خاطر زیر پا گذاشتن عهدشان سرزنش می‌کند. دوستش پاسخ می‌دهد «تو چرا هنوز آن زن را به دوش می‌کشی؟ من که آن‌طرف رودخانه پایین گذاشتمش!»
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
به‌قول بنیامین، گم بودن یعنی حضورِ تمام‌وکمال و حضورِ تمام‌وکمال یعنی داشتن ظرفیتِ ماندن در تردید و رازآلودگی. انسان گم نمی‌شود بلکه خودش را گم می‌کند؛ این انتخابی آگاهانه است، تسلیمی از سر اختیار، وضعیتی روانی که دستیابی به آن از راه جغرافیاست.
Mahla V.KiyAN
«گم‌شده» دو معنای ناهمخوان دارد. گم کردن یعنی ناپدید شدنِ چیزی آشنا، اما گم شدن یعنی پدیدار شدنِ چیزی ناآشنا.
Baseer Koushan

حجم

۲۰۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۲۰۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۸۸,۰۰۰
۲۰%
تومان