کتاب سرایش ایرانی، زمینی و گیهانی؛ جلد اول
معرفی کتاب سرایش ایرانی، زمینی و گیهانی؛ جلد اول
سرایش ایرانی، زمینی و گیهانی مجموعهای در دو جلد است که سرودهها و قطعات ادبی عباس عارف، شاعر خوشنویس سیستانی است.
عباس عارف زاده سال ۱۳۲۹ درشهرستان خاش استان سیستان و بلوچستان است. او از کودکی به دنیای شعر و ادبیات علاقه داشت و از جوانی به شکلی جدی به آن پرداخت. عباس عارف در خوشنویسی هم شاگرد حسن میرخانی میداند و او را الگوی خود قرار داده است. او در سرودن شعر به گفته خودش تحت تاثیر فردوسی، مولانا، حافظ، نظامی، نیما یوشیج، شاملو، اخوان ثالث بوده است.
خواندن مجموعه سرایش ایرانی، زمینی و گیهانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقه مندان به شعر و ادبیات مخاطبان اصلی این مجموعهاند.
بخشهایی از کتاب سرایش ایرانی، زمینی و گیهانی؛ جلد اول
اینقَدَر هست که بانگِ جَرَسی میآید ...
آنجا تویی که پشتِ مهتابیِ کوچکم ایستادهای؟...
تو شبِ چلهٔ مهربانم، آخر آنجا چرا؟...
مگر دو بازویِ گشوده به رویت نبوده هر پایانِ آذر، این درِ دخمهْ خانهام؟... بیا زیرِ چترت باز باهم تا سپیدهٔ فروبستنِ چشمانت بنشینیم از سیسَدوشَستوچهارگونهٔ دورافتادگیهایمان بگوییم و بشنویم، از سیسَدِ پارهپارهکنندهٔ مردمانِ روی زمین. بیا کنارِ گُر گُرِ دلم اناریهای تازهام را دانه دانه بخوانم برایت آبدار و سرخ؛ امشبی را که در آنیم غنیمت...
آینده هم که خواهد رفت.
آینهام نیز میدانی، سوسنْ خانهٔ من است و سوزندهٔ مُهرِ زبانم؛ اینجا کنارِ چشمهاش بیا بنشین که هم با آمدنت سی سالگیش زاده است، چاهِ هزار سوقِ تنهاییَم چهل سالگیَش با زایشِ خورشیدت از فروبستنِ چشمانت؛ لب پَر خواهد زد فردا چامهْ ترانههای برهنهام به سوی گسترهٔ این اَپوشْ آباد...
از "خوابِ آفتاب" سالی نگذشته بود که در و پنجرهٔ این دخمهٔ جهانگردم را بر هر چه بیرون از تنلرزهٔ پرواهایم بستم. پیمان بستم نیز بابَغْبانوی پرورانندهام که در نگشایم دیگر جز بر تازیانهٔ جانبارش، و بر آن، لرزاه، ستاره بوسهٔ گُل کارش. هر بار و پیشترک، مژدهٔ طلوعش را بهآهنگِ دلکوبهٔ دریا بر سه لتِ پنجرهام مینوازد خنیاگرِ همرازم هوهوی سرخْ باد.
تو میدانی و شب همه شب دیده است ماه که هیچ و هرگز نیاسودهام از نگهبانیَش پرستارآسا، آخر بغبانویم خواسته است این دریاگوشهٔ کلبهام را فرودگاهِ نَریوسنگ و سرودگاهِ پرندهٔ هفت بال و سه چشم، هوگویادو، ققنوسینهٔ شبدُمِ سپیداوا. سروشینه خوانی که در خوابم مولانا خواجو به گویش زیبای کرمانیَش سرود: "نام خجستهٔ این پیغمبرِ پرندگان، هوگویادوست. دلش آزاده سوسنی ده زبان و... دریابش که استادت هماوست ..."
او، بی تو، فرو نگذاشته مهربانی را، سراسرِ شبهای سال اینجا مینشانَد مرا در پسِ آینهام خاموش و، گوشِ دیگرم را میافروزانَد که: "من میخوانم، تو بشنو!... وگرنه دیگر نباید بیایم باز. اگر نیایم، که بر تو میخواند؟ چه میتوانیسرود؟..."
شاداه، ای یلدای سپید امیدِ عزیزم،
خدای حافظ میداند و نگهدارندهٔ هوگویادو که در فراز و فرودِ این سی ساله خموشیدنم هر دقیقهٔ تاریک و روشنش ماهی بلند، هر سالش سدهیی؛ چرا دیگر نیازی به پراکندنِ نَوایههای چشمهام بیرون از جهانگردخمهام نداشتهام هیچ. تنها شما هر سه میدانید که بغبانویم پروانهٔ خود افشانیام نمیبخشید، اگر فرمان نمیبردم دیگر هرگزم نمیبخشود...
*****
برو بیاموز و برگرد!..
خانهٔ زبانم گیهانهٔ روانم
دامانِ بِهْ پرورانندهٔ فرّ و هنگِمان
دَلَمه بسته از
ریغانهٔ روبَهادَمیبُزانی نابغهها
هریک پشکلوفِسَّکی- پیف! -
کنسرواماندهها واقعنْ گندیدِلانی پُر باد
اینجا آنجا
خیرِ سرشان ریغاریغ و بیدریغ
با
پشکلْ مشکلْ تئورینهها ریزاریز؛
تنها مانده از جگرگوشگانش ناگزیر افتادهٔ غربتآباد
او در شکُنجهٔ زندانش،
__ که بماند پس؟ ... کو
یک از آن همه پرستارانش این ...
هزاران سال
پارهپارهٔ روانش چراغهای راه،
پاداشش قهقههٔ اهریمن؟
جانم برادرِ غربت زدهام دلم برایت فروزه فروزه میشود آب،
امّا
چه کنم
سُروشینهاش سیاهی خواهد گرفت آن سوی آبها
چشمهْ بلبلهٔ دلم این آینهٔ بهارانه سوختن
در گُرگُرهٔ شاید
آن
دیگر چکامهٔ لُزَن...
حجم
۳۳۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۲ صفحه
حجم
۳۳۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۲ صفحه