کتاب رنج های ناخوانده
معرفی کتاب رنج های ناخوانده
کتاب رنج های ناخوانده نوشته فاطمه میرزازاده است. این کتاب مجموعهای از اشعار لطیف و سرشار از احساسات شاعر است که شما را با خودتان و دنیای احساساتتان آشتی میدهد. کتاب رنج های ناخوانده به شما فرصت میدهد از دنیای روزمره فاصله بگیرید و در دنیای تازهای غرق شوید، دنیایی که در آن احساسات معنای دیگری دارند.
کتاب رنج های ناخوانده، شعرهایی است که از قلب شاعر ریشه گرفتهاند و شما را با خود به دنیای تازه تعبیرات میببردند.
خواندن کتاب رنج های ناخوانده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رنج های ناخوانده
زمان مانند اسید همه چیز را در خود حل میکند
همه چیز هیچ است
و هیچ همه داراییمان
باارزش ترین داشتههایمان
که بیتوجه از کنارش رد میشویم
ما قادر به انجام کارهای بزرگ هستیم
آیا ما لایق همهی آن کارهای بزرگ هم هستیم؟
انسان لایق هیچ بزرگ شدنی نیست
آیا تو میتوانی از عشق بمیری
هرگز
حتی یک شکست خورده عاشق باشی
و اما عقیده
ما درراه عقیده جان خواهیم سپرد
بدون آنکه نقش قهرمان را بازی کرده باشیم
عقیده شریف بودن و شریف ماندن
که شرافت اخلاق است
و تو با انجام کوچکترین بیاخلاقی شرافتی نخواهی داشت
***
ما
باز زمان پیوستهی پردازش بیوقفه درونمان به همدیگر
و رغبت ناگزیر پاهایمان به دور شدن
ما تا کجا ما نخواهیم ماند
****
حضور یخی
مانند روحی که از پیکر خود گریخت
سرگردان و حیران در خانهی تو، تمام ثانیهها را گام برمیداشتم
سکون از آن من نبود
افسوس به ناچار در آیندهی روزهای خانهی مغموم تو، هَم به تیرگی
زمانِ اکنون
تا به کمر در گودالی گِلی از افکار شوم فرومیرفتم
چون زیارت نامهای بسیار طولانی
که در شبهای سرد
زنی ناامید از شوهرش بر سر میگیرد
و ندای ناله به سر میدهد
تمام وزن آن خانهی سیاه باردار از تنهاییام را تحمل میکردم
و میتوانستم به اندازه عمرجوانیِ تمام دختران، به انتظار حضور
یخیات بنشینم
اما سرانجام تو پس از هر آمدنت دیگر حضور نداشتی!
****
چاشنی
میپذیریم که به وعدههای روزانه زندگی مان
اضطراب، استرس، غم، اندوه و گاهی شادی بیافزاییم
اما عاشق نامیده شویم
بیشباهت به مرگ نیست
و هنوز به دنبال معنای حقیقی مرگ، اظهار ناآگاهی میکنیم
و اما
عشق...
***
افسوس
چنان روزهایم پر شده از تنهایی رقت انگیزی
که شادمانی کودکانهام در روح نحیفم هرچقدر میدود چیزی جز
حسرت برایم به بار نمیآورد
کاش میتوانستم حال اسفبار تمام این بودنهای عذابآور را به بوم
بنشانم
و یک باره به رهایی دست یابم
ولی افسوس که دیگر روح بیجانم تاب این تجلی را ندارد
حجم
۲۹۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۲۹۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
نظرات کاربران
خام و بسیار کلیشه ای بود.
احساساتی گرم و آشنا