کتاب فرشته ای بدون بال (جلد اول)
معرفی کتاب فرشته ای بدون بال (جلد اول)
کتاب فرشته ای بدون بال (جلد اول) نوشتهٔ محبوبه رشیدی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.
دربارهٔ کتاب فرشته ای بدون بال (جلد اول)
در این رمان ۲جلدی، روایت زندگی دختری به نام ویولا را میخوانید که فرازونشیبهای زیادی را در زندگیاش تجربه کرده است.
جلد اول این کتاب شامل ۸ فصل است.
در این کتاب شما با روایتهایی که از زبان خود ویولا گفته میشوند همراه میشوید و پابهپای او در زندگی پر از رمزورازش قدم میگذارید.
خواندن کتاب فرشته ای بدون بال (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به رمان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فرشته ای بدون بال (جلد اول)
«عزیزجون اومد و از همه خواست برای صرف شام برن، هیچ اشتهایی برای خوردن غذا نداشتم با اینکه همیشه عطر غذاهای عزیزجون وسوسه برانگیزبود ولی من انگار گاو بزرگی را بلعیده بودم و معدهام پر بود، از چیزی نگران بودم از اینکه دوباره خاله فرنگیس با برگشتن فراز خوابهایی برام دیده باشه یا اینکه خود فراز مثل گذشته بخواد ابراز علاقه کنه. گیج و منگ تا آخر مهمونی بیحرف گوشهای نشسته بودم حدود ساعت یازده شب بود که کمکم مهمونها رفتند، خیلی خسته بودم انگار روی پلکهام جسم سنگینی بود و اجازهٔ نشستن را بهم نمیداد سالن و ترک کردم و به اتاقم رفتم.
جنین وار روی تختم دراز کشیدم، از این روزمرگی به شدت خسته شده بودم تغییروتنوع در زندگی من نقشش را از دست داده بود و اتفاقات هرروز مدام برام تکرار میشد که دیگه نیاز به پیش بینی نبود که هرروز چه میشود همهاش را از بربودم.
دیگه نمیتونستم عین سابق تو زمین بسکتبال بدوم و از هیجان فریاد بزنم و تیم را راهنمایی کنم یا به آموزشگاه موسیقی پدرم بروم سربه سر آقاخیرالله منشی میانسال پدرم بزارم و از صدای سازهای مختلف به وجد بیام و گاهی اوقات نتهارو حتی از بیرون اتاق به همراه استاد لبخوانی کنم.
نفس عمیقی کشیدم و به نور خفیفی که از پنجره اتاقم به چشمم میخورد زل زدم کار هرروزم شده بود دراز کشیدن روی این تخت لعنتی و روزهایی که بی امید و آرزو از پی هم میگذشتن حتی کوچکترین کورسوی امیدهم درزندگیم پیدا نبود فقط عمرم میگذشت بیهدف و بیدلخوشی و مهمتر از همه بدون پدر و مادرم.
به ویولن کنار اتاق نگاه میکردم انگار کسی از روی قصد و غرض رویش خروارها خاک پاشیده بود...
اون هم مثل من سه ساله نتونسته از جاش بلند شه و بشینه روی شونههام و با آرشه نوازشش کنم. دقیقاً بعد از مرگ پدرم نتونستم هیچوقت بهش نزدیک بشم، عزیزجون ویولنم را یک قسمتی از اتاق جلوی چشمم گذاشته بود که شاید یک شوقی در وجودم جرقه بزنه و بتونم دوباره عین قدیم ساز بزنم اما من هیچوقت نمیتونستم عین قدیم بهش دست بزنم.
پدرم استاد موسیقی بود و تمام سالهای عمرکوتاهش را به هنرجوهاش ویولن آموزش میداد، ردپای سیم همیشه روی انگشتهاش بود من هم ویولن زدن را از بچگی ازپدرم آموزش دیده بودم، پدرم استادی سختگیر بود که روی تمارین من به شدت حساس بود و همین سختگیر بودنش باعث شد من از همون بچگی خیلی خوب ویولن زدن را یاد بگیرم و در تمام کنسرتهایی که پدرم برگزار میکرد به عنوان نوازنده شرکت میکردم.»
حجم
۲۲۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۶۰ صفحه
حجم
۲۲۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۶۰ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب شاهکار و فوق العادست بهترین عاشقانه ای بود که خوندم مرسی مرسی مرسی