دانلود و خرید کتاب رویای گردآفرید مینو کریم‌زاده
تصویر جلد کتاب رویای گردآفرید

کتاب رویای گردآفرید

معرفی کتاب رویای گردآفرید

رویای ناتمام

داستان رویای گردآفرید بازنوشته مینو کریم‌زاده از مجموعه نامه نامور نوشته در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای گروه منتشر شده است.

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که در سال ۱۳۴۴ پایه‌گذاری شد، گسترده‌ترین شبکه کتابخانه‌های کودکان و نوجوانان را دارد و از برجسته‌ترین تولیدکنندگان کتاب کودک است. این سازمان علاوه بر کتاب، محصولات فرهنگی دیگری مانند فیلم و سرگرمی‌های سازنده و موسیقی نیز برای کودکان تولید می‌کند.

درباره کتاب رویای گردآفرید

نامه نامور، برگزیده دوازده جلدی از داستان‌های شاهنامه حکیم ابولقاسم فردوسی شاعر و حماسه سرای قرن چهارم هجری ایران است. این مجموعه با نثری ساده و امروزی برای کودکان و نوجوانان روایت شده است.

این کتاب داستان دختر جوان و دلاوری به نام گردآفرید است که زمانی که سهراب به سمت ایران می‌اید با او مبارزه می‌کند و نشان می‌دهد زنان ایرانی چقدر شجاع و جنگاور هستند.

خواندن کتاب داستان رویای گردآفرید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نوجوانان بالای پانزده سال مخاطبان این مجموعه‌اند.

بخشی از کتاب رویای گردآفرید

 گردآفرید! گردآفرید!

می‌دانســت که خواب می‌بیند. در هنگامه‌ی پرواز بود با مرغان سپیدی که بال زنان همراهی‌اش می‌کردند.

ـ گردآفرید! گردآفرید!

نمی‌دانست کسی که او را مدام به نام می‌خواند، پا در کدام جهان دارد: جهان دل نشین رؤیا یا جهان پرواهمه‌ی بیداری؟

ـ گردآفرید! گردآفرید!

خوب که گوش ســپرد، فهمید صدا پر همهمه است. یک تن نبود. نمی‌خواست چشم بگشاید. می‌دانست چشم گشودن، همان از دست دادن روزگار خوشی است که در آسمان یافته است.

 ـ گردآفرید! گردآفرید!

به خود نهیب زد که چشــم بگشا؛ دل اما می‌خواســت بماند. بریدن از آسمان و فرود آمدن بر زمینی که چندان آرامش نداشت، کار کدام خردمندی بود که گردآفرید از آن پیروی کند؟ ناگاه صدا خاموش شــد. سکوت آمده، دل نشــین نبود. دیدگانش روی زمین می‌گشت، پی دژ سپید. آن را نمی‌یافت. میان دنیای رؤیا و دنیای بیداری، آواره شد. صدایی نبود. دل از آســمان و مرغانی که گیج حیرانی او شده بودند، کند. چشم گشود. پدر را که بالای سر خود دید، آه از دل کشید: «ای کاش می‌گذاشتید رؤیایم را تا پایان می‌رفتم»!

گژدهم خندید: «نکند باز خواب آن باغی را می‌دیدی که جز صدای آب و پرنده و خنده‌ی کودکان، آوایی در آن نمی‌پیچد».

گردآفرید سر از سبزه زاری که روی آن آرمیده بود، برداشت و به تنه‌ی درختی که در سایه‌گاهش خفته بود، تکیه داد: «این بار در آسمان بودم؛ همراه هزار هزار مرغ سپید».

گژدهم لبخند زد«:کجا می‌رفتید؟»

گردآفرید نگاهش را به آسمان بی ابر چسباند«نمی‌دانم؛ اما همگی شاد بودیم».

ـ از آن بالا، زیر بال‌هایتان، دژ سپید را ندیدید؟

گردآفرید چندبار پلک زد تا نمی که به دیدگانش راه یافته بود، به دیار اشک نرسد«به یاد ندارم. تنها نجوای یکی از مرغان در گوشم مانده است».

ـ چه می گفت؟

ـ مرغی به سپیدی برف کنارم آمد. بالش به بالم خورد. نگاهش کردم. گفت، به جهان پایین بنگر. به زمینی ّ که رد پای اســبان، دمی از خاک آن پاک نمی‌شــود. خواســتم بنگرم که صدای شما، نخست گیجم کرد و سپس من را به این جهان پرکارزار کشاند.

گژدهم خندید«:نخســت بگذار بگویم، من نبودم که رؤیایت را از تو ستاندم. بچه‌های دژ بودند که پی هم بازی جوان و دلیر خود می‌گشتند. ته باغ، برفراز درختی تنومند، خانه‌ای ساخته‌اند که ذوق نشان دادن آن را داشتند». ِ گردآفرید برخاســت. خواب لباس خود را تکاند«بیچاره بچه‌ها! دل به ســپیدی دژ و سبزی باغ خوش کرده‌اند. مگر این که آن‌ها در آوازها و بازی‌هایشان، یک جهان بی‌اندوه بیافرینند». اکنون که در ایران زمین روزگار آرامی داریم، از چه دلتنگی؟

ـ از هراس ناپیدایی که همیشه گرد این آرامش می‌چرخد

گژدهم، هم گام گردآفرید، روانه‌ی باغ شــد« هر کس تو را نشناسد، گمان می‌کند داستان سرا و خیال‌پردازی بیش نیستی. باور نمی‌کند که در سوارکاری و تیراندازی و نیزه بازی، چنین ماهری».

گردآفرید لبخند زد«:هیچ کس بر زمین دلخواه خود نیست. روزگاری است که رؤیاها در خواب رخ می‌دهند و کابوس‌ها در بیداری».

گژدهم دست اندوهگین گردآفرید را در دست پیر خود گرفت. 

bahareh zolfaghar
۱۴۰۲/۰۷/۲۱

مگه میشه قصه های شاهنامه قشنگ نباشه؟

۱۳۰۴۱۲۹۹
۱۴۰۰/۰۱/۰۹

یک باز آفرینی کاملا خلاق و نو بود. بسیار پسندیدم. ممنون.

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۳,۰۰۰
۷۰%
تومان