دانلود و خرید کتاب رستم و اسفندیار مرجان فولادوند
تصویر جلد کتاب رستم و اسفندیار

کتاب رستم و اسفندیار

معرفی کتاب رستم و اسفندیار

داستان رستم و اسفندیار اثر مرجان فولادوند از مجموعه نامه نامور نوشته در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای گروه منتشر شده است.

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که در سال ۱۳۴۴ پایه‌گذاری شد، گسترده‌ترین شبکه کتابخانه‌های کودکان و نوجوانان را دارد و از برجسته‌ترین تولیدکنندگان کتاب کودک است. این سازمان علاوه بر کتاب، محصولات فرهنگی دیگری مانند فیلم و سرگرمی‌های سازنده و موسیقی نیز برای کودکان تولید می‌کند.

نامه نامور، برگزیده دوازده جلدی از داستان‌های شاهنامه حکیم ابولقاسم فردوسی شاعر و حماسه سرای قرن چهارم هجری ایران است. این مجموعه با نثری ساده و امروزی برای کودکان و نوجوانان روایت شده است.

خواندن کتاب داستان رستم و اسفندیار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نوجوانان بالای پانزده سال مخاطبان این مجموعه‌اند.

 بخشی از کتاب رستم و اسفندیار

اســفندیار سخت جنگید، ارجاســب، شاه توران گریخت. سپاهیان دشــمن از سردار پیروز امان خواســتند. اسفندیار همه ســربازان دشمن را بخشید و به كشورشان بازفرستاد. خبر پیروزی زودتر از شاهزاده به كاخ رسید. همه شادمان بودند و در تدارک جشن بزرگ پیروزی، جز گشتاســب كه ســوگندش را به یاد می‌آورد و دلش می‌لرزید. گرزم، از نزدیكان شــاه میان هیاهوی شادی در گوش او پچ پچه كرد: «اسفندیار تاج و تخت تو را خواهد گرفت، گشتاسب. به هوش باش و چاره‌ای كن. پســرت جوان و قدرتمند و بی‌مرگ است. جز با حیله نمی‌توانی بر او پیروز شوی .« شاه كه گویی پی بهانه‌ای می‌گشت تا سوگند و وعده‌های خود را از یاد ببرد، به فكر فرو رفت؛ اما اسفندیار را همه دوست داشتند، مردم و بزرگان ایران و اینك چونان قهرمانی پیروز از جنگ بازمی‌گشت. چگونه می‌توانست او را از تاج و تخت شاهی دور كند؟ پس به كمك گرزم همه بزرگان ایران را در تالار بزرگ كاخ جمع كرد. هیچ كس نمی‌دانســت شــاه، آنها را برای چه خواسته است. همه ســاكت بودند تا سرانجام گرشاســب با صدای غمگین پدری دل شكســته از خیانت فرزند، رو به آنان گفت: 

«كاش در جنگ با ســپاه توران با افتخار كشــته شده بودم و امروز خبر خیانتی چنین تلخ و شرم آور را به شما نمی‌دادم! من پدرم و دلداده فرزندی كه او را عزیز داشته‌ام تا به جوانی برسد. نمی توانم صــدای قلبم را خاموش كنم تا به ندای خرد گوش فرادهد. پس از شــما می‌خواهم بگویید با پسری كه قصد كشتن پدر را دارد تا صاحب پادشاهی‌اش شود، چه باید كرد؟»

 بزرگان به هم نگاه كردند. خواست شاه آشكار بود: دوركردن اسفندیار از كاخ. باهوش‌ترین شان پیش از همه، خواســت پنهان شــاه را فهمید و همان گفت كه شاه می‌خواست: «سزای چنین فرزند خیانت‌كاری، سخت ترین مجازات‌ها و دردناک ترین...« گشتاسب نمی توانست خرسندیش را بپوشاند. شادی پیدا و پنهان در صورتش را بزرگان دیدند و دریافتند. پس یك صدا شــدند: «ســخت‌ترین مجازات‌ها، دورترین سرزمین‌ها، تاریك‌ترین زندان‌ها، سرنوشت چنین فرزند باد حتی اگر اسفندیار باشد!» دل گشتاسب آرام گرفت.

اسفندیار، شادمان از پیروزی در جنگی دشوار، رسیده و نرسیده به شادباش نزد پدر آمد. گشتاسب بر تخت نشسته، چنان كه گویی هرگز سوگندی نخورده و عهدی نبسته، پیش از آن كه پســر، گرد نبرد از تن بشوید، فرمان داد، اسفندیار را به دورترین سرزمین‌ها و تاریك‌ترین زندان‌ها ببرند و دست‌هایش را به زنجیر ببندند . اســفندیار حرمت پدر نگه داشت. هیچ نگفت تا مبادا به سزای سر پیچیدن از فرمان پدر، هرگز روی رستگاری نبیند. پس دل‌آزرده دست به بند داد و تسلیم شد تا او را در گنبدان دژ، قلعه‌ای بر قله كوهی فراموش شده و دور زندانی كردند.

chiken
۱۳۹۹/۱۲/۲۰

من قبل از خوندن این داستان حالا تو این کتابم نه ولی عاشق رستم بودم و وقتی این کتابو خوندم خیلی ناراحت شدم و این اند بی انصافی بود و نامردی رستم حتما از اسفندیار شکست می خورد 😬😬ولی سیمرغ

- بیشتر
اسماعیل
۱۴۰۰/۱۲/۲۳

یه بازنویسی زیبا و روان از داستان رستم و اسفندیار

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰ صفحه

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۳,۰۰۰
۷۰%
تومان