کتاب فیلم نامه دختر مهتاب
معرفی کتاب فیلم نامه دختر مهتاب
فیلمنامه دختر مهتاب اثر حمیدرضا رضوانی اول است. این فیلمنامه با رویکردی پندآمیز و در قالب داستانی که میان پسری شهری و دختر روستایی به وجود میآید شکل گرفته است. اما بیننده یا خواننده هیچگاه به شخصیت اصلی این داستان پی نمیبرد، بلکه اثر او را روی شخصیتها حس میکند. مواردی مانند بازگشت به شعر و ادبیات کهن ایران زمین، پاسداشت و قداست مقام خانواده و همسر، تلاش و کوشش جهت رسیدن به هدف و نگاهی دوباره به توانمندیهای روستایی جهت کارآفرینی مواردی بوده که نویسنده بهصورت ویژه به آنها پرداخته است.
بخشی از کتاب فیلمنامه دختر مهتاب
شب، داخلی، خانه مهرداد و مهتاب
مهتاب در حال درست کردن صنایع دستیاش است و در عین حال، با گوشی تلفن همراهش صحبت میکند.
مهتاب: سلام، خوبی؟ ... منم خوبم خدا رو شکر، ... چی بگم والا، مهرداد همکاری نمیکنه، دوست دارم کمکش کنم، اما مغروره، ... نه! ... پسر خیلی خوبیه، اما اجازه نمیده!
در این لحظه صدای در حیاط شنیده میشود.
مهتاب: عزیزم مهرداد اومدش بعداً باهات صحبت میکنم.
مهرداد با بغض وارد میشود و به دستشویی میرود تا آبی به دست و صورتش بزند و سپس به سالن میآید و روی صندلی کنار مهتاب مینشیند.
مهتاب: سلام قهرمان، چه خبر؟ دمقی؟
مهرداد: با کی صحبت میکردی؟
مهتاب: هیچی، خواهرم بود، چند تا کتاب جدید گیر آورده بود تا بخونه، به من گفت اگر میخوام برای منم بیاره که گفتم فرصت ندارم. قرار شد همین جور که میخونه صداش رو ضبط کنه و برام بفرسته تا بتونم گوش کنم. خوره کتاب خوندنه.
مهرداد: چه ایدهٔ خوبی!
مهرداد در حال بازی کردن با وسایل روی میز است و به فکر فرو رفته.
مهرداد: این جوری میتونی هم به کارت برسی و هم اطلاعاتت رو بالا ببری، اما کلی کتاب صوتی توی اپلیکیشنای کتابخوان هست...
مهتاب حرفش را قطع میکند و در صورت او خیره میشود.
مهتاب: ببینم مهرداد اتفاقی افتاده؟
مهرداد: از فردا میرم مسافرکشی؟
مهتاب: مسافرکشی؟ با کدوم ماشین؟
مهرداد: با ماشین یکی از دوستای پدرم که دنبال راننده میگشته.
مهتاب: نمیخوای دنبال هنرت رو بگیری؟ برای اینکه به هدفت برسی باید براش وقت...
مهرداد: نه! فردا میرم مسافرکشی. ما به پول نیاز داریم. آموزش دیدن پول میخواد، راه انداختن کار، سرمایه لازم داره.
سکوتی بینشان حکم فرما میشود.
مهرداد: شام چی داریم؟
مهتاب از جایش بلند میشود تا میز را بچیند و مهرداد هم دستهایش را داخل موهایش قلاب میکند و سرش را روی میز میگذارد.
حجم
۴۰۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۴۰۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب های این نوبسنده خیلی بد است برای این نویسنده متاسفم
خیلی جذبم نکرد و هیچ عجله ای برای خواندنش نداشتم،شخصیت ها هم کلیشه ای بودند.نکته ی خوبی که داشت استفاده از شعر و تفسیرشون بود.
من همون ۵ صفحه اولو که خوندم ولش کردم. اصلا جذابیت نداشت.
فکرهای نویسنده را دوست دارم. هم در این کتاب هم در کتابهای دیگرش. فراز و نشیب داستان رو دوست داشتم. فقط اینکه شخصیت مهتاب کمی منفعل بود . نیاز داشت به کنش گری . و اینکه حرفهای کلیدی ، خیلی مستقیم بیان
عالی بود همین🙃
باور کنید هفبلحهبل شاهزادم