کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد هفتم
معرفی کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد هفتم
کتاب معمای مورگنروت جلد هفتم از مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر نوشته راینر ماریا شرودر و ترجمه فریبا فقیهی است. مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر
مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر یک سری داستان پلیسی با کلی معماهای بزرگ و پیچیده است که یک کمیسر پلیس باید بتواند این معماها را حل کند. این مجموعه یکی از پرفروشترین و پرطرفدارترین مجموعه داستانهای پلیسی برای کودک و نوجوان است که دنیایی پر از هیجان و ماجراجویی را برای بچهها به ارمغان میآورد.
ماجراهای این مجموعه حول یک کارآگاه تیز و باهوش به اسم کمیسر کلیکر میگذرد. اسم واقعی کمیسر، ناگل است اما به خاطر تاس بودنش او را کلیکر صدا میکنند. کمیسر کلیکر از اسلحه خوشش نمیآید و جالب اینجا است که بدون استفاده از اسلحه میتواند مشهورترین سارقان و خلافکارها را دستگیر کند. او در هر جلد از این مجموعه جذاب و هیجانانگیز ماموریتی بزرگ را با تبحر و هوش سرشار خود به انجام میرساند.
خواندن مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
بچههایی که داستانهای پلیسی و هیجانانگیز دوست دارند، از خواندن داستانهای جذاب این مجموعه لذت خواهند برد.
درباره راینر ماریا شرودر
راینر ماریا شرودر نویسنده آلمانی داستانهای ماجراجویانه مخصوص کودک و نوجوان است. او در سال ۱۹۵۱ در روستوک به دنیا آمده است. راینر علاوه بر داستانهای کودک و نوجوان، برای بزرگسالان هم داستانهای تاریخی می نویسد. او علاوه بر نام خودش با نامهای مستعار اشلی کارینگتون و ریموند. م. شریدان هم مطلب مینویسد. کتابهای شرودر تاکنون بیش از شش میلیون نسخه فروش رفتهاند.
شرودر به خاطر یکی از رمانهای تاریخیاش به اسم «ابی لین - تبعید شده تا پایان جهان»، توانست جایزه فردریش گرستوکر پرایس را در سال ۱۹۸۸ دریافت کند. در سال ۱۹۹۸ نیز آژانس فدرال آموزش مدنی رمان «زیر درخت جاکارندا»ی او را در فهرست ۱۰۰ رمان ارزشمند قرن بیستم قرار داد. در همان سال راینر در سومین جشنواره بین المللی Eifel-Literaturpreis برای کتاب «راز راهبان سفید» جایزه گرفت. این نویسنده آلمانی در سال ۲۰۰۳ هم با رمان «راز کارتساز» توانست جایزه ادبیات هیئت داوران کتاب جوانان و همچنین جایزه کتاب ماه کمیته جوانان گوتینگن را به دست آورد و بلاخره در سال ۲۰۰۵ برای کتاب «تالاب گالیها» توانست جایزه کتاب جوانان Buxtehude Bull را از آن خود کند.
بخشی از کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد هفتم
کمیسر ناگل و دوستانش یعنی اهالی پارکهتل، دور میز گرد بزرگی در بالکن خصوصیشان زیر سایبان تابستانی و رنگارنگی نشسته بودند. تکههای یخ توی تُنگ گرد و بزرگ لیمونادی که بِلَکی، آشپز هتل، با دستان خودش درست کرده بود، برق میزد. بِلَکی، با اسم شناسنامهای فرِد فانّه، برجستهترین مالخر اشتاینن بروک و حومه در قدیم، حتی در این روز گرم تابستانی هم لباس سیاه بر تن داشت و اصلاً برای همین بهش میگفتند بِلَکی.
کارلو کانالِتّی گفت: «خب دیگه کمیسر، شروع کنید!» کارلو جوان قدبلندی بود که بدنی بهنازُکی دستمالکاغذی داشت. آوازهٔ مهارتهای این دیوارنورد بدنام که از دیوار خانهها به همان سادگیای بالا میرفت که دیگران از پله، ورد زبان تبهکاران بود.
آدی ارلیش که بهخاطر قدرت ابتکارش به او آدی هفتخط میگفتند، دستی به ابروهای پرپشتش کشید. نگاه تیزبینش که هیچچیزی از آن پنهان نمیماند را به کارلو دوخت و گفت: «اینقدر بیتابی نکن، بذار کمیسر توی آرامش گلویی تازه کنه. موضوع نباید اونقدرها هم عجلهای باشه.»
بارون زیرلب گفت: «حالا دیگه نمیخواد بزنی توی ذوقمون، آدی.» بارون خوب میدانست دوستانش هم مثل خودش دل توی دلشان نیست، حتی خود آدی، که رئیس بیچونوچرای شش خلافکار سابق و خوددارتر از همه بود.
کمیسر ناگل یک قلُپ بزرگ از نوشیدنیاش را سر کشید و زیرلب گفت: «ای کاش عجله نداشتم.» بعد هم دستمالی برداشت و روی کلهٔ تاس و براقش کشید، کلهای که باعث شده بود به او لقب کمیسر کلیکر بدهند.
کارلو و بارون با خوشحالی و دزدکی به هم نگاه کردند.
بِلَکی بدون هیچ رودربایستیای گفت: «بهتر، ما هم نمیخوایم وقت تلف بشه.»
کلیکر سیگار برگ خاموشش را جوید، روش او برای ترک سیگار همین بود. «اسم هوگو هارتزر چیزی رو یادتون نمیاره؟»
بودو با خوشحالی گفت: «معلومه! هارتزر رولر اسم یهجور پنیره که بوش تنده.»
کارلو به آسمان نگاه کرد و گفت: «ای خدای آسمونها! مغز تو مثل پنیر خامهای آفتابخوردهست! منظور کمیسر هارتزر رولر نبود، هوگو هارتزر اسم یه آدمه!»
بودو گفت: «هوم...» بعد با تعجب ابروهایش را در هم کشید و با سادهلوحی ذاتیاش گفت: «پس هیچ ربطی به پنیر نداره.»
کارلو با تمسخر به او گفت: «آخ که چشم آدم به چه چیزهایی باز میشه، اگه از سلولهای خاکستریش درست کار بکشه.»
بودو با قدردانی نگاهش کرد چون حرفهایش را به حساب تحسینکردن گذاشت. «اون هم چه چیزهایی!»
«آره، ولی معجزهٔ بزرگتر اینه که ما اینهمه سال تونستیم کنارت دووم بیاریم.» کارلو این جمله را زیرلب گفت، جوری که صدایش را فقط بِلَکی و بارون بشنوند که نزدیکش بودند.
کمیسر بهزحمت توانست جلوی خندهاش را بگیرد. «نه بودو، ربطی به اون پنیر نداره، حتی اگه بوی گندِ تجارت هوگو هارتزر سر به فلک بزنه.»
آدی چانهاش را خاراند. «هوگو هارتزر... هوگو هارتزر. فکر کنم یه چیزهایی یادم اومد. آها! ببینم همونی نیست که صاحب یه شرکت حملونقله، توی مسابقههای اسبدوانیه و توی رسوایی رشوهدادن به چندتا سوارکار هم دستی داشته؟»
کلیکر گفت: «خود خودشه! دستهای قشنگ هوگو هارتزر فقط توی کار حملونقل و سوارکاری که نیست، چندتا باشگاه بازی هم داره که ظاهراً مدیرهاش آدمهای خاصی هستن. البته اون برای همهٔ کارهای خطرناکش یه سری آدم داره که با وجود اونها دستوبالش برای هر کاری بازه. دوتا باشگاه بازی غیرقانونی داره و تا خرخره هم درگیر خریدوفروش جنسهای دزدی شده. اون هم نه یه ذره دو ذره، صحبت از تریلیتریلی ساعتمچی یا نوار ویدیوئیه و خیلی از این معاملات رو ادی آیسمن براش جور میکنه.»
بِلَکی پرسید: «ادی آیسمن دیگه کیه؟»
آدی گفت: «اگه درست یادم بیاد، دست راست هوگو هارتزره.»
کمیسر در تأیید حرفش گفت: «بله، ادی آیسمن... دست راست سابق هوگو هارتزر. ادی بدجوری با رئیسش در افتاده و چندتا دیگه از کلهگندههای مافیا هم به خونش تشنهن.»
این بار کارلو پرسید: «چهطوری کارش به اینجا کشیده؟»
کمیسر گفت: «خیلی ساده. زیرزیرکی یه قسمت از پولهایی که بهشون دسترسی داشته رو میذاشته توی جیبش. میگن با رقیبهای سرشناس رئیسش هم سروسِرّی داشته. مقدار پولهایی که ادی آیسمن به جیب زده به میلیون میرسه.»
آدی بیاختیار سوت زد. «اینکه خیلی پوله! خب، میارزه بهخاطرش دودرهبازی دربیاری.»
کلیکر با عصبانیت گفت: «دودره؟ نهخیر. اون با این کارش خودش رو انداخته دم تیغ دوتا از سرسختترین گروههای مافیا.»
تینو پرسید: «الان زده به چاک؟»
کمیسر شانهاش را بالا انداخت. «نمیدونم. دیشب یه ناشناس بهم خبر داد که ادی آیسمن کجا مخفی شده. توی یه مسافرخونه توی محلهٔ راهآهن. من فوری با ششتا ماشین راه افتادم به طرف اونجا. راهها رو بستم و هتل رو هم بازرسی کردم اما مرغ از قفس پرید. آیسمن چند دقیقه قبلش فرار کرد. اگه معاونم، کوپمان، خوابش نمیبرد، الان ادی توی اتاق بازجویی نشسته بود، اما از چنگمون در رفت. باید با ماشین نعشکش در رفته باشه. من مطمئنم که گانگستر خودش رو توی تابوت، عقبِ ماشینِ نعشکش قایم کرده، اما نمیدونم مُرده یا زنده.»
بارون پیشانیاش را چروک کرد. «دارید میگید که ادی آیسمن فرار نکرده و اون رو دزدیدهن؟»
کمیسر گفت: «بله، قضیه زیادی درهمبرهم شده. هوگو هارتزر و ادی آ
حجم
۴۳۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۴۳۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
نظرات کاربران
عالی من تمام کتابهایش رو خریدم
عالی ترین کتاب در سبک جناهی،معمایی،کمدی