کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد سوم
معرفی کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد سوم
کتاب تله شاهماهی جلد سوم از مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر نوشته راینر ماریا شرودر و ترجمه فریبا فقیهی است. مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر
مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر یک سری داستان پلیسی با کلی معماهای بزرگ و پیچیده است که یک کمیسر پلیس باید بتواند این معماها را حل کند. این مجموعه یکی از پرفروشترین و پرطرفدارترین مجموعه داستانهای پلیسی برای کودک و نوجوان است که دنیایی پر از هیجان و ماجراجویی را برای بچهها به ارمغان میآورد.
ماجراهای این مجموعه حول یک کارآگاه تیز و باهوش به اسم کمیسر کلیکر میگذرد. اسم واقعی کمیسر، ناگل است اما به خاطر تاس بودنش او را کلیکر صدا میکنند. کمیسر کلیکر از اسلحه خوشش نمیآید و جالب اینجا است که بدون استفاده از اسلحه میتواند مشهورترین سارقان و خلافکارها را دستگیر کند. او در هر جلد از این مجموعه جذاب و هیجانانگیز ماموریتی بزرگ را با تبحر و هوش سرشار خود به انجام میرساند.
خواندن مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
بچههایی که داستانهای پلیسی و هیجانانگیز دوست دارند، از خواندن داستانهای جذاب این مجموعه لذت خواهند برد.
درباره راینر ماریا شرودر
راینر ماریا شرودر نویسنده آلمانی داستانهای ماجراجویانه مخصوص کودک و نوجوان است. او در سال ۱۹۵۱ در روستوک به دنیا آمده است. راینر علاوه بر داستانهای کودک و نوجوان، برای بزرگسالان هم داستانهای تاریخی می نویسد. او علاوه بر نام خودش با نامهای مستعار اشلی کارینگتون و ریموند. م. شریدان هم مطلب مینویسد. کتابهای شرودر تاکنون بیش از شش میلیون نسخه فروش رفتهاند.
شرودر به خاطر یکی از رمانهای تاریخیاش به اسم «ابی لین - تبعید شده تا پایان جهان»، توانست جایزه فردریش گرستوکر پرایس را در سال ۱۹۸۸ دریافت کند. در سال ۱۹۹۸ نیز آژانس فدرال آموزش مدنی رمان «زیر درخت جاکارندا»ی او را در فهرست ۱۰۰ رمان ارزشمند قرن بیستم قرار داد. در همان سال راینر در سومین جشنواره بین المللی Eifel-Literaturpreis برای کتاب «راز راهبان سفید» جایزه گرفت. این نویسنده آلمانی در سال ۲۰۰۳ هم با رمان «راز کارتساز» توانست جایزه ادبیات هیئت داوران کتاب جوانان و همچنین جایزه کتاب ماه کمیته جوانان گوتینگن را به دست آورد و بلاخره در سال ۲۰۰۵ برای کتاب «تالاب گالیها» توانست جایزه کتاب جوانان Buxtehude Bull را از آن خود کند.
بخشی از کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد سوم
سکوتِ حیرت و ناباوری، تالار خصوصی پارکهتل را فرا گرفته بود. همه به کمیسر خیره شده بودند، انگار که جوک یخ و بیمزهای را تعریف کرده باشد.
سرانجام بِلَکی سکوت را شکست: «ممکنه تینو رو دزدیده باشن؟ از صمیم قلب نمیخوام باورش کنم. شلغم زور میزنه کلک دوزاری بهمون بزنه.»
کلیکر با ناامیدی جواب داد: «من هم از ته دل آرزو میکنم همینطوری باشه که شما میگی بِلَکی، اما بدبختانه نامهش از این کلک دوزاریها نیست. آدمرباها برای اثبات ادعاشون یه مدرک هم ضمیمه کردن.»
کارلو با کجخلقی پرسید: «چه مدرکی؟»
کمیسر عکس فوری را نشان داد که گانگسترها از تینو تران در کامیون انداخته بودند. «فکر کنم این عکس جای شک باقی نمیذاره.»
آدی عکس را گرفت و رنگش پرید. چهرهاش در هم رفت. چشمانش برق خشنی زد و با صدایی سرد گفت: «خوکهای کثیف! پس حتماً همچین غلطی کردن. به خدا مگه اینها به چنگم نیفتن!»
عکسی که تینو را با عینک شکسته نشان میداد، دستبهدست گشت.
از همه بیشتر بِلَکی ناراحت بود. او بهشدت خود را سرزنش میکرد. زیر لب آدی پرسید: «کمیسر! توی نامه چی نوشته؟»
گفت: «پناه بر خدا اگه میدونستم... تقصیر منه که اینطوری شده... اگه دیروز باهاش بدرفتاری نمیکردم...»
آدی سریع میان حرفش پرید: «... باز هم تضمینی نبود که طور دیگهای بشه. شلغم و همدستاش احتمالاً توی هچل افتادن و فوری به پول نیاز دارن تا بتونن از مرز بزنن بیرون. پس به هر دری میزدن که بهمون فشار بیارن تا با تو یه معاملهٔ کثیف بکنن.»
بِلَکی گفت: «خب که چی؟»
بارون به او دلداری داد: «دلیلی نداره خودت رو سرزنش کنی.»
کارلو تأییدش کرد: «درسته.»
آدی گفت: «تازه با آه و ناله که چیزی درست نمیشه. کمیسر! توی نامه چی نوشته؟»
کمیسر کلیکر محکم سرفه کرد و سپس نامه را خواند: دوستان عزیز،
میدونید که بعضیها رو باید بهزور فرستاد بهشت. همونطور که این عکس داره میگه، تینو رو غرق مهموننوازی خودمون کردیم. اینکه اقامتش چهقدر طول بکشه، به شما و رفتار شما بستگی داره. بابت این تعطیلاتی که تینو با ما میگذرونه نرخ اولمون پنج هزار مارکه... البته در اسکناسهای ریز و کهنه و با شماره سریال نامرتب. پول انگشتر برلیان هم باید به این مبلغ اضافه بشه. حس میکنم آغاز یه کاسبی خوب رو دارم به چشم میبینم. تا امروز عصر، حداکثر تا ساعت هشت پولها و یه ماشینِ بدون سقف رو برای انجام کار آماده کنید ـ تا اون موقع دستورهای بعدی ما به دستتون میرسه. وقتی من خودم رو «قیف خمیر» معرفی کردم، شما با رمزِ «مونالیزا» جواب میدید! و یه چیز دیگه! اگه سلامتی تینو براتون مهمه پلیس رو توی بازی نیارید. ما چیزی برای از دست دادن نداریم، این یادتون نره دوستان ارجمند، اگه گفتههای ما رو موبهمو اجرا کنید، طوریتون نمیشه و یه معاملهٔ خوب هم گیرتون میاد. ازش پشیمون نمیشید. اگه بخواید کلک سوار کنید هر چی دیدید از چشم خودتون دیدید. شوخی نداریم! کمیسر نامه را خوانده نخوانده، غلغلهای برپا شد. همه از خشم داد و بیداد میکردند.
بِلَکی مشت راستش را با تهدید در هوا تکان داد. «اگه قراره یکی از چیزی پشیمون بشه، اون یه نفر شلغمه!»
«به پاس مهموننوازی!» کارلو غضبناک غرید: «چه رویی دارن اینها!»
بارون که هرگز از کوره در نمیرفت، گفت: «برای همین لحن نامهشون یه تلافی جانانه طلبشون! لعنتیها! همین دوستان ارجمند گفتنشون برای من توهین تلقی میشه و باید از تکتک آقایون انتقام بگیرم. دوستان من، نمیتونیم دست روی دست بذاریم. شرافتمون رو به بازی گرفتن!»
کارلو با بیحوصلگی غرغر کرد: «مزخرف ناشتا نگو! شرافت ما نه، زندگی تینو رو به بازی گرفتن. باید ببینیم چیکار میشه کرد.»
آدی با او موافق بود. «درسته! اول بگم که وقت زیادی نداریم تا هشت باید پول رو فراهم کنیم و یه نقشه بکشیم.»
کمیسر سینهاش را صاف کرد. «فکر کنم بهتره با همدیگه...»
حجم
۵۴۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۵۴۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود