کتاب پیاده در مه
معرفی کتاب پیاده در مه
کتاب پیاده در مه، شامل دو نمایشنامه به نامهای تکه های سنگین سرب و کابوس نیمه شب آذر از ایوب آقاخانی است.
درباره کتاب پیاده در مه
کتاب پیاده در مه دو نمایشنامه از ایوب آقاخانی را دربر میگیرد.
نمایشنامه اول تکه های سنگین سرب نام دارد. این اثر روایتی عاشقانه از زندگی شهید چمران و همسر لبنانیش، غاده الجابر است. نمایشنامهای که در کنار روایت عاشقانهاش، ما را به لبنان، کردستان و آمریکا میبرد. این نمایشنامه به کارگردانی نویسنده، با بازی پیام دهکری و عارفه لک در شهریور و مهر سال ۱۳۹۴، در تالار چهارسوی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفته است.
نمایشنامه کابوس نیمه شب آذر، درباره خانواده شهید احمد کشوری است. روایتی هنرمندانه که تاثیر شهید کشوری را به عنوان یکی از قهرمانان جنگ بر زندگی اطرافیانش به تصویر کشیده است.
کتاب پیاده در مه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
پیاده در مه را به تمام دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره ایوب آقاخانی
ایوب آقاخانی در سال ۱۳۵۴ در تبریز متولد شد. در مقطع کارشناس نمایش با گرایش ادبیات نمایشی از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد فارغ التحصیل شد و کارشناسی ارشدش را از دانشکده هنر دانشگاه تربیت مدرس ۱۳۸۱ دریافت کرد.
ایوب آقاخانی از سال ۱۳۷۹ تا کنون مسئولیت داوری در جشنواره های مختلف و متعدد تئاتر مانند جشنواره های منطقهای، جشنوارههای استانی، جشنوارههای دانشجوئی و دانشگاهی، جشنوارههای نمایشنامه خوانی، جشنواره تئاتر فجر و نمایش رادیوئی را بر عهده داشته است. او در سال ۱۳۸۸ دبیر نخستین دوره جشنواره نمایشهای کوتاه رادیوییِ «انتخاب» بود و در سال ۲۰۰۹ داور جشنواره دانشگاه آمریکایی بیروت (جشنواره برنامه های رادیویی آسیا و اقیانوسیه).
آقاخانی را بیشتر به دلیل فعالیتهایش در زمینه تئاتر میشناسند اما بازیاش در سریال داوران و نویسندگی مجموعه دانی و من هم از جمله دلایل شناخته شدن او است.
بخشی از کتاب پیاده در مه
غاده: از جنگ بدم میآد. همیشه بدم میاومد. خیلی جاهای دنیا رفتم. خبرنگاری کردم؛ شعر گفتم؛ آفریقام رفتم. راستش تو «لاگوس» آفریقا به دنیا اومدم ولی لبنانیام. اروپام رفتم. جاهای مختلف. هنوز کسیو ندیدم از جنگ خوشش بیاد. حتی اونایی که راش میندازن از جنگ متنفرن! جنگ خوب که نداریم. جنگ جنگه. بد هم هست همونطور که صلح بد نداریم! صلح صلحه و خوبه. من هنوز نفهمیدم چرا مردم باید همدیگه رو بُکُشند؟! چرا باید خونه رو به دریای ما با یه بالکن خوشگل توی «صور»، تو جنگ خراب شه؟ بالکنی که من توش مینوشتم. از همین چیزا! از جنگهایی که فقط از اسلام اسمشو داشت! «مصطفی» اسم منو پای این نوشتهها تو روزنامه دیده بود. من دربارهش هیچی نمیدونستم. هیچی! تصورم ازش آدم جنگجوی خشنی بود که همه «دکتر» صداش میکردن و خیلی باسواد بود و... شریک این جنگ بود.
* (لکه نور به پسگاه صحنه میرود. روی دکتر. مردی نه پیر و نه جوان)
دکتر: از واکنش سولفید گولیکول با دو تا مولکول اسید کلریدریک، گازی درست میشه که برای اولین بار در تاریخ بشریت بهعنوان سلاح در جنگ جهانی اول به کار گرفته شد! سولفید خردل! یا همون «گاز خردل»! برای از بین بردن زندگی، مکانیزم جالبی داره. سریع و بدون مکث وارد اولین سلول زنده دم دستش میشه و یه گروه آلکیلاتِ فعال میشونه روی دیاِنایِ اون سلول! همین! این تغییر کوچیک باعث میشه اون سلول، مِیل به تکثیر نداشته باشه و بعد از پایان عمر طبیعیش بمیره و هیچ بازماندهای از خودش نذاره! درواقع این سلاح نمیکُشه، بلکه جلوی تداوم رو میگیره. این رنگ پیچیده جنگهای معاصره! هیجانانگیز، فلسفی، و وحشیانه!
به نظر میآد تو این روزگار جنگیدن برای زندگی آدمها، پیچیدهتر از جنگیدن برای از بین بردنشونه.
* (نورْ کامل بر صحنه گشوده میشود. روبهروی دکترْ غاده ایستاده. تقریباً پشت به ما)
غاده: اینا رو چرا به من میگین؟
دکتر: دوست داری درباره مرگ بنویسی یا زندگی؟
غاده: درباره هرچیزی که تو دِلَمِه. تو دل من مرگ نیست.
دکتر: (لبخندی میزند.) میدونم. از نوشتههات معلومه. یه دختر جوون با فرهنگ اروپایی که دلش میخواد اونورِ تجملات زندگیای که پدر تاجر مرواریدش براش فراهم کرده، چیز دیگهای رو کشف کنه.
غاده: حالش خوب نیست.
حجم
۴۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۴۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه