کتاب خاکی و آسمانی؛ جلد ۱
معرفی کتاب خاکی و آسمانی؛ جلد ۱
کتاب خاکی و آسمانی یک کتاب دو جلدی نوشته دیوید وایس است که با ترجمه علیاصغر بهرامبیگی منتشر شده است. این کتاب یک رمان تاریخی است، نه شرح حال است و نه یک اثر که زائیده تخیل. تاریخیاست از این جهتکه زندگی موتزارت (موزار) و دوران تاریخی زندگیاش را به تصویر میکشد.
درباره کتاب خاکی و آسمانی
در این کتاب همه واقعیتها ملموس و قابل ترسیم، ذکر شده: خیابانها، راهپلهها، خانهها، قصرها، شهرها، مبل و اثاث، لباسها و همه جلوهها و مظاهر زندگی در نیمه دوم قرن هجدهم، به همانسانکه در دوران زندگی موتزارت موجود بوده، بیان گشته است.
هر رویدادی، در زمانی که از نظر تقدم و تأخر تاریخی کاملا صحیح بوده تصویر شده است. هرجا که تقارن و همزمانی جالب و غیرمنتظری بین دو رویداد به چشم میخورد ساخته و پرداختهٔ ذهن نویسنده نیست بلکه به خاطر آن است که آن دو رویداد واقعاً همزمان بوده است. چهره واقعی هیچ شخصیت یا رویداد برای آکه هیجان انگیزتر جلوه گر شود تغییر داده نشده، هیچگونه ماجرای عشقی غیرواقعی در این کتاب آورده نشده است تا به آن حالتی رمانتیک بدهد. هر یک از آثار موتزارت که دراین کتاب معرفی گشته در همان زمانی تصنیف شده که بعداً توسط محققان آثار موتزارت مشخص گردیده است.
تاریخها و اسنادی که در این کتاب ذکر شده جملگی صحیح و مستند است. همهٔ شخصیتهای این داستان واقعی هستند و زندگی کردهاند. اصولا سراسر زندگی موتزارت را میتوان با استناد به اسناد مفصل و مرتب بررسی کرد. موتزارت و پدرش همواره با هم نامهنگاری داشتند و به لطف این نامهها ثبت زندگی او بسیار آسان شده است.
خواندن کتاب خاکی و آسمانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به موسیقی و زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خاکی و آسمانی؛ جلد ۱
با آنکه ماه ژانویه و زمین را برف پوشانده بود عرقازسراپایش جاریشدهبود. ولی حالا، این بستر دیگر برایاو درحکم زندانی نبود. در چهر هٔ لئوپولد دیگر آثار نگرانی دیده نمیشد بنابراین خودش نیز از نگرانی بدرآمد و آرامگرفت. دستبهزیر بالش برد و آئینهدستی کوچکش را بیرون آورد. بعدازاین هفتمینبار زایمان، آیا درمانده و پیر شده بود یا جوانتر و خو بر و تر جلوه میکرد؟ بادقتصور تش را درآئینه بر انداز کرد، بهنظرشآمدکه نهپیر تر و نهجوا نتر شده و قیافههمیشگیاش رادارد. از این دریافت، نومیدی به دلشراهیافت. اگرجوانتر به نظرمی آمد احساس خودخواهیاش ارضا میشد و اگر پیرتر مینمود نسبتبه خود دلسوزی میکرد ولی چون هیچیک ازاین دو حالت برایش پیش نیامد احساس کرد مغبونشدهاست و آئینهرا بهزیر بالش سپرد. بهیادآوردکه وقتیبا لئوپولد ازدواجکرد همه آندورا زیباترین زوج در سالزبورگ میشناختند. ولی سالها از آنزمان میگذشت. هرسالرنجبارداری راتحملکرده بود و بهغیراز دخترش نانرل و شاید این یکی، بقیه باشکست رو برو شدهبود. ولی بهنظرش میآمد که لئوپولد تغییر زیادینکردهبود. اندامش و اعضایصورتشهمچنان سالم و استوار برجایبود. چانه برآمدهاش، محکم و چشمان خاکستری تیرهاش همچنان روشن و نافذ بود. راستی لئوپولد ازاینکه اینفرزندش پسر از آب درآمده بود چهاحساس غروری میکرد!
لئوپولد گفت: "به افتخار تولد پسرم یک آهنگ مذهبی تصنیف خواهم کرد. "
آناماریا پرسید "آیا سراسقف اجازه اینکار رامیدهد؟"
"برای پسرم؟ البتهکه اجازه ه میدهد. برای عالیجنابهم یک آهنگ مذهبی خواهم نگاشت. "
"لئوپولد، یک لحظه بچهرا بده بهمن. "
لئوپولد با دقتبسیار، نوزاد را درآغوش مادر گذاشت، صورت همسرش را با مهربانی بوسید و آنگاه از پنجره بهحیاطکوچک عقبمنزلشان خیرهماند. بهتکه کوچکی از آسمانکه ازآنجا میشددید نگاهکرد و دردلش غمی پدیدآمد. یادگرفته بود وقایع را همچنانکه پیشمیآمد بپذیرد وراضی باشد ولی پذیرش بعضیچیزها برایش دشوار بود. بهیادش آمدکه پدرش یک صحاف معمولی در شهر اگسبورگ بود وخودش اولین فرد موسیقیدان خانواده محسوب میشد. البته طیسالها، خوبترقی کردهبود ولی لحظاتی فرا می رسیدکه وی تصور میکرد هیچگاه بهمقام کاپل مایستر نخواهدرسید. سالزبورگٔ شدیداً تحت نفوذموسیقیدا نان ایتالیائی قرارداشت. ناگهان احساس کرد آناطاقخواب کوچک برای جاهطلبیها و آرزوهای بلند وی بسیار محقر است. از کفچوبی منزل که در اثر راهرفتن صدامیکرد و از کمی نور درمنزل رنج می برد و احساس بیزاری می کرد.
حجم
۷۶۴٫۴ کیلوبایت
حجم
۷۶۴٫۴ کیلوبایت
نظرات کاربران
سلام طاقچه جان مرسی که این کتاب رو اضافه کردین خیلی دنبالش بودم. میشه کتاب میزری (مرا باید برای همیشه دوست بداری) رو هم اضافه کنین
جلد دوم رو هم اضافه کنید لطفا. من از این کتاب تعریف ها شنیدم
خواندن زندگینامه بزرگان، همیشه لذت بخش است و زندگی موتزارت از همه لذت بخش تر و جذاب تر. فقط افسوس که متن کتاب سرشار از غلط های تایپی است و ویرایش ندارد. غلط های بی شمار تایپی به متن آسیب