ولفگانگٔ خود را تسلیممحض عشق خالص کرد، عشقی که از آن بهترین آوازها برمیخاست، عشقی که بر کلیهٔ ذرات جهان فائق بود، عشقی که از غایت ظرافت به پاکی هوای سپیدهدم بود. خدا دیده نمیشد ولی خدا را میشد در آن آواز شنید، خدای عشق و محبت، خدائی که انسان میتوا نست دو ستش بدارد و عاشقش باشد.
red rose