دانلود رایگان کتاب وسایلی که همراهشان بود تیم اوبراین ترجمه آراز بارسقیان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب وسایلی که همراهشان بود اثر تیم اوبراین

کتاب وسایلی که همراهشان بود

نویسنده:تیم اوبراین
انتشارات:ناشر مؤلف
امتیاز:
۴.۰از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب وسایلی که همراهشان بود

این رمان توسط مترجم به صورت رایگان در طاقچه قرار گرفته است. «وسایلی که همراهشان بود» نوشته تیم اُبرایِن( -۱۹۶۴) نویسنده امریکایی است. اُبرایِن که خود در جنگ ویتنام حضور داشته به سبب نگارش این کتاب، جایزه ادبیات نظامی «پریتزکر» را از آن خود کرده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «سحرگاه جوخه‌ی هیجده سربازی به خط شدند و شانه‌به‌شانه‌ی هم زدند به دل دشتی پر از گل‌ولای. باران حرکتشان را کُند کرده بود. خم بودند، سر پایین. از ته اسلحه به‌جای چوب گشت زنی استفاده می‌کردند، انداخته بودنشان تو زمین‌های کنار رودخانه و به آب می‌رفتند و دوباره برمی‌گشتند. خسته بودند و بیچاره و مفلوک؛ فقط و فقط می‌خواستند این مأموریت تمام شود. کایووا گم شده بود. زیر گِل و آب بود، جنگ غرقش کرده بود و تنها فکرشان این بود که پیدایش کنند و بیرون بکشندش و بعد بروند جایی خشک و گرم. شب سختی بود. شاید بدترین شبشان تو ویتنام. باران یک‌بند می‌بارید و رودخانه‌ی سانگ ترا بانگ طغیان کرده بود. آت‌وآشغال‌های رودخانه کل زمین‌های کنار رودخانه را گرفته بود. مه‌ای نزدیک زمین و خاکستری همه‌جا را گرفته بود. از سمت غرب صدای رعد می‌آمد، صداهای ریز ناله‌هایی می‌آمد. این دوتا به همراه باد موسمی به نظر می‌رسید عناصر تغییرناپذیر این جنگ باشد. هیجده سرباز تو سکوت راه می‌رفتند. ستوان یکم جیمی کراس اول از همه می‌رفت. هرازگاهی صف را به خط می‌کرد، فاصله‌های بین بچه‌ها را درست می‌کرد. لباسش از گل سیاه شده بود؛ دست‌ها و صورتش کثیف بود. اول صبح خبر گم شدن سربازش را با رادیو داده بود، اسم و موقعیت را هم گفته بود ولی حالا قبول کرده بود برود پیدایش کند، مهم هم نبود چقدر طول می‌کشد، حتی اگر به این قیمت بود رو سنگ‌های سفت سُر بخورد یا کل رودخانه را سد بزند و زمین‌های اطرافش را خشک کند. دلش نمی‌خواست نفر زیر دستش را این‌طوری از دست بدهد. درست نبود. کایووا سرباز درستی بود، آدم درستی بود و اصلاً راه نداشت ستوان کراس اجازه دهد چنین آدم درستی زیر گل و کثافت زمین‌های اینجا خفه شود».

نظرات کاربران

رقیه قائم پناه
۱۳۹۶/۱۱/۲۷

واقعا عالی بود،نویسنده به خوبی سختی ها و همین طور شیرینی های جنگ رو به به نگارش دراورده بود.واقعا داستان های کوتاه بسیار جذاب و گیرایی بودن و من به عنوان خواننده واقعا لذت بردم و بعضی مواقع شوک زده

- بیشتر
Ali Baghi
۱۳۹۹/۰۷/۰۴

با توجه به آنکه ۳ سال در جنگ و خط مقدم بودم ارتباط بسیار خوبی با کتاب برقرار کردم.بعضی صحنه های توصیف شده را در جنگ به همین شکل دیده ام.زشتی جنگ.جنگ و مرگ.جنگ و بعضی لحظات یا ساعات ترسی

- بیشتر
AbolFazL
۱۳۹۷/۰۷/۰۵

تصویری شفاف و دیدنی از جنگ ویتنام، شروع که کردم یاد نجات سرباز رایان افتادم؛ اشتباهای تایپی بیشتر از حد استاندارده ولی چیزی از زیبایی داستان کم نمی‌کنه.

alimohamad eftekhari
۱۳۹۵/۱۱/۱۰

باید به صداقت نویسنده آفرین گفت.داستانها رو که میخوندم،یه چیز لنگ میزد.الان به ذهنم رسیدجنگ ویتنام برای سربازان امریکایی مقدس نبود.رفتن به یه روستا ،زجر کش کردن یه گوساله و انداختنش تو چاه روستا. یه کار بی خود.دوستایی که کتابهای

- بیشتر
M. Asadi
۱۳۹۹/۰۷/۰۱

جای خالی یک ویراستار خوب کاملا دیده میشود. اشتباه های نگارشی و نوشتاری بیشماری در متن وجود دارند که با ویرایش قابل اصلاح میباشد.

BlackRoid
۱۳۹۸/۰۶/۲۵

خیلی تصویر سازی میکنه ولی زیاد به داستان نمیپردازه

Mr. amir sss
۱۳۹۷/۰۱/۲۱

منکه پسندیدم. دنیای سربازی که اینطوری نوشته خیلی تاریکه مث دنیای خودم. در کل کتاب جالبی بود. به عنوان خواننده بعضی وقت ها واقعا حس میکردم وسط اون جنگ حال بهم زنم.

کاربر 5291438
۱۴۰۲/۱۲/۰۹

واقعا از خوندنش لذت بردم

mahdi fazl
۱۴۰۲/۰۳/۲۱

خیلی غلط املایی و تایپی داشت ولی به خواندنش می ارزید، توصیفات خیلی کامل بود و به هر مسأله کوچکی از چند وجه پرداخته بود.

hasan sadat
۱۴۰۰/۱۰/۰۵

کتابی جذاب درباره جنگ و حوادثی که پس از جنگ همچنان گریبانگر سربازان بازگشته هست

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۷)
تخیل آدم، بزرگ‌ترین قاتلش است.
صادق هدایت
تخیل آدم، بزرگ‌ترین قاتلش است.
AbolFazL
ولی از جهاتی صبر کردن، بدتر از تو تونل رفتن بود. تخیل آدم، بزرگ‌ترین قاتلش است.
zeynab_m91
مردان شجاع لزوماً نیازی به بردن مدال بابت شجاعت ندارند و در مقابل مردانی هستند که برای هیچی مدال می‌برند.
AbolFazL
تخیل آدم، بزرگ‌ترین قاتلش است.
غزل
گاهی حتی شجاعانه‌ترین کار تو دنیا این است که تمام شب را یکجا بشینی و بذاری سرما برود تو پوست‌واستخوانت. شجاعت همیشه آری یا نه گفتن نیست.
فروغ
آرزو کرد کاش می‌توانست بخش‌هایی از این را توضیح دهد. توضیح دهد چطوری از آن چیزی که خیال می‌کرده شجاع‌تر بوده و چطور آن طوری که دلش می‌خواسته و باید، شجاع نبوده.
AbolFazL
خدایا این خلاف قاعده‌ست. به دور از آدمیته. آدم نمی‌تونه برای یه همچین داستان حسابی‌ای برگرده بگه آخرشو نمی‌دونه. تو وظیفه داری آخرشو درست بگی.
AbolFazL
عشقش برایش از هر چیزی مهم‌تر بود؛ عشق فلجش کرده بود، می‌خواست برود تو رگ‌های مارتا بخوابد و بوی خونش را حس کند و همان‌جا زندگی‌اش را تمام کند.
غزل
هر روز صبح می‌دانستند نمی‌دانند چه پیش می‌آید، ولی به راهشان ادامه می‌دادند.
AbolFazL

حجم

۲۷۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۲۷۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
رایگان