دانلود و خرید کتاب فرشته خون خواهی عمر العقاد ترجمه فاطمه نظیری
تصویر جلد کتاب فرشته خون خواهی

کتاب فرشته خون خواهی

نویسنده:عمر العقاد
انتشارات:انتشارات خوب
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۴از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فرشته خون خواهی

کتاب فرشته خون خواهی نوشته عمر القعاد است که با ترجمه فاطمه نظیری منتشر شده است. روایت کتاب فرشته خون خواهی در سال‌های آینده‌ی زندگی بشری روایت می‌شود.

این کتاب زمانی روایت می‌شود که قهرمان داستان به خاطرات عمه‌اش سارات است. راوی با خواندن کتاب متوجه می‌شود که نسل گذشته درگیر مشکلی بزرگ بوده‌اند. او با خود می‌اندیشد گمانم همچون نوزادان مبتلا به یک بیماری خونی پنهان، بعضی از آدم ها محکوم به داشتن میراثی وحشتناک به دنیا می آیند؛ حکم من هم دانستن و درک کردن بود.

راوی حالا به پایان عمرش رسیده است و از شریک جرم بودن نمی‌ترسد پس می‌خواهد چیزهایی که به آن‌ها رسیده است را منتشر کند.

خواندن کتاب فرشته خون خواهی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های جذاب از آینده پیشنهاد می ‌کنیم.

بخشی از کتاب فرشته خون خواهی

بیرون، مارتینا صبحانه را روی اجاق گاز هیزمی سنگینی درست می‌کرد. توی بشقاب‌ها و کاسه‌ها کوکی، دانه‌های ذرت و تخم‌مرغ نیمرو بود و بیکن فلفلی غرق در چربی خودش سرخ می‌شد.

سی‌ونه‌سالگی مارتینا از گونه‌های افتاده و حلقهٔ سیاه دور چشمانش به‌وضوح مشخص بود. خیلی بیشتر از همسرش؛ اگرچه پنج سال بزرگ‌تر از مارتینا بود و هر دوی آن‌ها نیمی از زندگی‌شان را با هم زندگی کرده بودند. با اینکه میان‌تنه و کمر عریضی داشت، چاق نبود. زندگی روستایی به او نیرویی طبیعی داده بود که به‌وقت نیاز می‌توانست بار سنگین بلند کند و مسافت‌های طولانی را بپیماید. برخلاف همسرش مهاجر نبود. همان‌جایی زاده شده بود که در آن زندگی می‌کرد. همسرش اما در کودکی دزدکی به روستا آمده بود؛ زمانی که سیل مهاجران هنوز به‌سمت شمال می‌رفتند.

مارتینا داد زد: «صبحانه.» عرق ابروانش را با کهنهٔ آشپزخانه گرفت. «همین الان همه‌تون بیایین. دیگه صداتون نمی‌کنم.» بنجامین دوش‌گرفته و با صورت اصلاح‌شده از حمام پشتی خانه بیرون آمد.

مارتینا گفت: «قبل از اینکه اون برسه بیا صبحانه بخور، عجله کن.»

همسرش جواب داد: «باشه. لطفاً آروم باش. تا حالا کی دیده‌ای سر وقت بیاد؟»

«کراواتت کجاست؟»

«مصاحبهٔ کاری نیست که، فقط مجوز کاره. دارم می‌رم ادارهٔ دولتی؛ فرقی با ادارهٔ پست نداره.»

«آخرین باری که مردم همدیگه رو کشتن تا از ادارهٔ پست چیزی بگیرن کی بود؟»

بنجامین پشت میز در حیاط نشست. مردی لاغر و باریک بود و ابروهایش طوری به هم نزدیک بودند که پیشانی‌اش صاف و بزرگ به نظر می‌رسید و گیجگاه بی‌مویش پیشانی را بزرگ‌تر نشان می‌داد. همیشه اصلاح‌کرده بود. فقط سبیل کم‌پشت سیاهی داشت که همسرش نگران بود او را کمی زشت نشان دهد.

پیشانی سارات را بوسید و وقتی دختر دیگرش را دید که روی صورتش لکه‌های قرمز بود، او را هم بوسید.

مارتینا گفت: «دخترهات دوباره اون کار رو کردن. یاد نمی‌گیرن چه رفتاری باید بکنن، کاری رو که بهشون گفته شده انجام نمی‌دن.»

بنجامین با اخمی ساختگی سرش را تکان داد. سپس جلوی دخترش زانو زد و گفت: «به نظرم بهت می‌آد.»

دینا هم درگوشی گفت: «مرسی بابا.»

خانواده دور میز جمع شدند. مارتینا سیمون را صدا کرد. او سریع به‌سمت ایوان جلویی آمد، نصف نردبان ده‌پله‌ای و تازه‌بریده‌شدهٔ خانه را در دست داشت.

پسرک هشت‌ساله چهرهٔ مادرش را که دید دستپاچه گفت: «بابا ازم خواست این کار رو بکنم.»

مارتینا به‌سمت همسرش برگشت که با خوشحالی بیکن را گاز می‌زد و قهوهٔ ترش و غلیظش را می‌نوشید. قهوهٔ بدبویی بود که برای بیدار نگه داشتن سربازان در جیرهٔ غذایی‌شان گذشته بودند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۱۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

حجم

۵۱۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

قیمت:
۱۱۲,۵۰۰
تومان