دانلود و خرید کتاب شبیه عطری در نسیم رضیه انصاری
تصویر جلد کتاب شبیه عطری در نسیم

کتاب شبیه عطری در نسیم

نویسنده:رضیه انصاری
انتشارات:انتشارات آگه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شبیه عطری در نسیم

کتاب شبیه عطری در نسیم، داستانی از رضیه انصاری، نویسنده‌ی جوان و خوش‌فکر ایرانی است. رضیه انصاری با شبیه عطری در نسیم توانست در دوازدهمین دوره جایزه مهرگان ادب، عنوان برنده را از آن خود کند.

درباره‌ی کتاب شبیه عطری در نسیم

کتاب شبیه عطری در نسیم، اولین رمان رضیه انصاری است. داستان، برشی از زندگی سه مرد، بهزاد، کیا و پیمان است. که غربت را به بودن در وطنشان ترجیح داده‌اند. کتاب شبیه عطری در نسیم روایتگر حال و احوال و زندگی این جوانان است. جوانانی که روزی مانند همه‌ی افراد دنیا، دلشان می‌خواسته دنیا را تکان بدهند. اما حالا به نقطه‌ای رسیده‌اند که دیگری امید چندانی ندارند. گویی که همه‌چیز را از دست‌رفته می‌پندارند. حال و اوضاعی که گاهی گریبان‌گیر همه‌ی ما می‌شود. 

رضیه انصاری در نوشتن کتاب شبیه عطری در نسیم، توانسته است به خوبی، از افکار و احوال مردان داستانش بگوید، بدون اینکه زنانگی خودش، در بی‌طرفی‌ روایتش خللی ایجاد کند. 

کتاب شبیه عطری در نسیم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به خواندن داستان‌ و رمان از نویسندگان فارسی‌زبان علاقه‌مندید، از خواندن کتاب شبیه عطری در نسیم لذت می‌برید.

درباره‌ی رضیه انصاری

رضیه انصاری در سال ۱۳۵۳ در تهران متولد شد. او کارشناس ارشد زبان‌شناسی و کارشناس زبان و ادبیات آلمانی است و فعالیتش را در اواسط دهه هفتاد با همکاری با نشریاتی مانند نگاه نو، فصل سبز، مجله فیلم، روزنامه‌های آفتاب امروز، صبح امروز، هم میهن، نوروز، بهار، شرق و همشهری آغاز کرد. اولین کتاب رضیه انصاری، شبیه عطری در نسیم برنده دوازدهمین دوره جایزه مهرگان ادب برای بهترین رمان سال‌های ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ بود. آثار دیگر او نیز تریو تهران و زنی با سنجاق مرواری‌نشان است.

بخشی از کتاب شبیه عطری در نسیم

اتاق می‌آید بیرون. ساکت است. موجودی قابلمه را باز هم‌می‌زند، با کاسه بشقاب‌ها ور می‌رود، و بالأخره توی دو بشقاب گود لوبیا می‌ریزد. از پاکتی چهار نانک بیرون می‌آورد و آبلیمو و روغن زیتون را هم می‌گذارد رو میز و هر دو مشغول می‌شوند. بدجوری تو فکر است. چهار پنج سالی بیشتر نیست که کیا را می‌شناسند اما خوب می‌شناسند. تو یکی از همین جشن‌های فلان انجمن ایرانی بود که رفت‌وآمد مکرر کیا و بازتاب پروژکتورش رو آلومینیوم میز مجری، بهزاد و پیمان را کلافه و چشمشان را تقریبا کور کرده بود. این شد که سر میز شام گیر دادند به او، که چرا سرِ دوربینش سمت آن‌ها بوده و باید اجازه می‌گرفته. هرچه گفت اصلاً درپوش لنز که بسته است، قوانین آلمان فدرال را به رخش کشیدند و آن هم‌وطن تازه از راه رسیده بی‌خبر از همه‌جا را که کم مانده بود شلوارش را خیس کند، به گریه انداختند. سر و ته قضیه با پادرمیانی یکی از صاحب مجلس‌ها هم‌آمد و کارت ویزیت «کیارش نجفی، عکاس هنری» ماند دست هر کدام. بعدش هم باز یکی دو جای دیگر به‌هم بَرخوردند تا شب تولد نازی... تا حالا صدبار همه این‌ها را در جمع‌هاشان دوره کرده‌اند و برای هر تازه‌واردی یک چیزیش را کمتر یا زیادتر گفته‌اند. کاش نازی از برلین اسباب‌کشی نکرده بود به فرانکفورت و یک پای این چهارپایه لق نمی‌زد.

وقت رفتن است. کت پیمان را هم برمی‌دارد. به حافظه کیا اعتمادی نیست. می‌زند پشتش. دست‌پختت بد نبودها. گفته‌اند هنر نزد ایرانیان است و بس. تا جمعه.







نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان