دانلود و خرید کتاب زندگی کن! (جلد اول)
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب زندگی کن! (جلد اول)

کتاب زندگی کن! (جلد اول)

معرفی کتاب زندگی کن! (جلد اول)

زندگی کن!؛ جلد اول اثر امیررضا آرمیون کتابی با داستان‌های کوتاه و شگفت‌انگیز و نکته‌های زیبایی از زندگی است.

 درباره کتاب زندگی کن؛ جلد اول

امیررضا آرمیون در این کتاب داستان‌های کوتاه و نکاتی زیبا در باره زندگی را از منابع گوناگون گرد آورده است. 

برای تأثیرپذیری بیشتر از مطالب این کتاب، داستان‌ها را به‌طور پیوسته مطالعه نکنید! هر روز تعداد محدودی را خوانده و در آخر هر داستان، در مورد آن خوب فکر کنید (حتی اگر آن داستان را قبلا شنیده‌اید). مفاهیم عمیق و مهمی در پشت این داستان‌های کوتاه و به ظاهر ساده، نهفته است؛ مفاهیمی که شاید روزها، شما را به خود مشغول کند!

از معجزه تکرار، در اثربخشی بیشتر، غافل نشوید.

خواندن کتاب زندگی کن؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

همه علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه و شگفت‌انگیز را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب زندگی کن؛ جلد اول

مفهوم زندگی

روزی مرد عاقلی از خدا پرسید: «خدایا، مفهوم زندگی چیست؟»

خدا پاسخ داد: «زندگی به خودی خود مفهومی ندارد؛ زندگی فرصتی‌ست برای ایجاد یک مفهوم.»

من، منم؟!؛ جلد یکم
امیررضا آرمیون
چگونه قد بلند شویم
رابرت گرند
تو، تویی؟! (جلد یکم)
امیررضا آرمیون
تو، تویی؟! داستان‌های کوتاه و شگفت‌‌انگیز؛ جلد دوم
امیررضا آرمیون
تو، تویی؟! داستان‌های کوتاه و شگفت‌‌انگیز؛ جلد سوم
امیررضا آرمیون
بالاتر از طنز
سیداحمد حسینی احمدفدااله (احمد سید)
نکات طلایی پوست و مو با گیاهان
امیر قاسمی
با این کتاب سالم زندگی کنید
موسی زمان‌زاده‌دربان
وقتی در آرامش هستید چه می‌توانید ببینید
هیمن سانام
برنامه‌ی سوزاندن چربی و تناسب اندام
آن لوئیز گیتلمن
کتاب کوچک شادمانی
ملودی راس
داستان های طنز سر خر آباد
سید عبدالله افقهی سبزواری
به زبان آدم
عبدالله مقدمی
بوستان سعدی: قصه های شیرین ایرانی
سپیده خلیلی
خوشبختی ساختنی است نه یافتنی
مسعود لعلی
قانون ۵ ثانیه
مل رابینز
در لحظه شاد باشید
اندرو متیوس
گربه در جوراب زنانه؛ قصه‌های غرب وحشی ۳
شهرام شفیعی
کاهش ۴/۵ کیلوگرم وزن در۳۰ روز
بهنام محقق
تو موفق به دنیا آمدی (از صفر تا صد موفقیت)
هدایت محمودی
معین
۱۴۰۰/۰۱/۱۴

اینم در ادامه ی کتاب های آقای آرمیون (من منم و تو تویی ها ) و در همون سبک ....ماجراهای کوتاه و خیلی مفید برای زندگی 🌺 ، در کنار بقیه کتاب هایی که میخونم روزی یکی دو تا ماجرا

- بیشتر
سوفی تیلور
۱۴۰۱/۰۱/۰۱

من خوداین کتاب رادارم وداستان های کوتاهش راخواندم وبسیاربسیارزیباهستند وواقعا آموزنده وبه همه ی گروه سنی پیش نهادش میکنم

Nilpar
۱۴۰۱/۱۱/۱۱

مجموعه ای از داستان های کوتاه، پند آموز و کمی انگیزشی. کتاب خوبی هست. مخصوصا برای اون روزایی که نا امید یا سرخورده هستیم!

mjk0111
۱۴۰۰/۰۱/۱۰

قسمت نمونه خیلی کم هست و ، نمی شه تصمیم گرفت کتاب چگونه هست

گفتم: «مثلا اگر همین حالا این خانه آتش بگیرد و فقط مجبور باشید که یک چیز را با خودتان ببرید، کدام‌یک از این چیزها را انتخاب می‌کنید؟» ژان کوکتو قدری مکث کرد، سپس با اعتماد به نفس همیشگی‌اش گفت: «آتش را انتخاب می‌کردم!»
kaito
این‌گونه به زندگی نگاه کنید: مرد را به عقلش، نه به ثروتش. زن را به وفایش، نه به جمالش. دوست را به محبتش، نه به کلامش. عاشق را به صبرش، نه به ادعایش. مال را به برکتش، نه به مقدارش. خانه را به آرامشش، نه به اندازه‌اش. اتومبیل را به کارایی‌اش، نه به مدلش. غذا را به کیفیتش، نه به کمیتش. درس را به استادش، نه به سختیش. دانشمند را به علمش، نه به مدرکش. مدیر را به عملکردش، نه به جایگاهش. نویسنده را به باورهایش، نه به تعداد کتاب‌هایش. شخص را به انسانیتش، نه به ظاهرش. دل را به پاکیش، نه به صاحبش. جسم را به سلامتیش، نه به لاغریش. سخنان را به عمق معنایش، نه به گوینده‌اش.
معین
دوستت اگه تنهاست، اگه غم داره توی دلش، اگه می‌بینی زل زده به مونیتورش و هر از گاهی می‌خنده، از اون تلخاش؛ تو هواش‌رو داشته باش و تنهاش نذار. باور کن روزی هزار بار می‌میره، کسی که فکر می‌کنه برای کسی مهم نیست...
معین
تمام غصه‌ها دقیقآ از همان‌جایی آغاز می‌شوند که ترازو برمی‌داری و می‌افتی به جان دوست داشتنت...
mahani
زنجیر را باور نکن آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن اکنون زمان زندگی‌ست، تأخیر را باور نکن حرف از هیاهو کم بزن، از آشتی‌ها دم بزن از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکن خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان تو شاهکار خلقتی، تحقیر را باور نکن بر روی بوم زندگی، هر چیز می‌خواهی بکش زیبا و زشتش پای توست، تقدیر را باور نکن تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی از نو دوباره رسم کن، تصویر را باور نکن خالق تو را شاد آفرید، آزادِ آزاد آفرید پرواز کن تا آرزو، زنجیر را باور نکن
حسین آقا
فراموش نکنید که خوشبختی به سراغ کسانی می‌رود که برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند.
حسین آقا
پیر عاقل تبسمی کرد و گفت: بدانید که در طول زندگی‌تان لحظاتی رخ می‌دهد که از یکدیگر تا سرحد مرگ متنفر خواهید شد و اصلا هیچ نشانه‌ای از علاقه الان‌تان در دل خود پیدا نخواهید کرد و حتی حاضر نخواهید بود که یک لحظه چهره همدیگر را ببینید! در آن لحظات سخت، عجله نکنید و بگذارید ابرهای ناپایدار نفرت از آسمان عشق شما پراکنده شود و دوباره خورشید محبت بر کانون گرمتان پرتو افکنی کند. در آن ایام، اصلا به فکر جدایی نیفتید و بدانید که «تا سرحد مرگ متنفر بودن» تاوانی است که برای «تا سرحد مرگ دوست داشتن» می‌پردازید.
حسین آقا
«نورمن وینسنت پیل» را برای اوّلین‌بار هنگامی دیدار کردم که ۸۶ ساله بود. آنچه در خصوص او مرا بیش از هر چیز دیگر شگفت‌زده کرد، دلبستگی و هیجان وی برای آغاز روز جدید بود! ــ چرا؟! برای اینکه هرگز نمی‌دانست در آن روز چه چیز تازه‌ای خواهد آموخت. او بارها می‌گفت: «هنگامی که از یاد گرفتن باز بایستم، دست و پایم را به سمت قبله بکشید؛ چون دیگر مرده‌ام!» او تا آخرین لحظات زندگی‌اش (در سن ۹۵ سالگی) در حال آموختن بود. زمانی که از یادگیری بازماندید، به رشد خود پایان داده‌اید. کنت بلانکارد
معین
شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن؛ چون کسی که تو را دوست داشته باشد، به آن توضیحات نیازی ندارد و کسی که از تو بدش بیاید، آن را باور نمی‌کند
معین
نسل دوست‌داشتنی از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند: «شما چطور ۶۰ سال با هم زندگی کردید؟» گفتند: «ما متعلق به نسلی هستیم که وقتی چیزی خراب می‌شد، تعمیرش می‌کردیم نه تعویضش...!» وقتی به مسئله مشکلی برخورد کردید، سعی کنید آن را حل کنید، نه اینکه صورت مسئله را پاک کنید!
حسین آقا
ــ سه چیز را با احتیاط بردار: قدم، قلم و قسم. ــ سه چیز را پاک نگهدار: جسم، لباس و خیال. ــ سه چیز را به کار بگیر: عقل، همت و صبر. ــ از سه چیز خود را دور نگهدار: افسوس، فریاد و نفرین. ــ سه چیز را آلوده نکن: قلب، زبان و چشم.
kaito
هیچ چیز در این جهان چون آب، نرم و انعطاف‌پذیر نیست؛ با این حال برای حل کردن آنچه سخت است، چیز دیگری یارای مقابله با آب را ندارد! نرمی بر سختی غلبه می‌کند و لطافت بر خشونت. همه این را می‌دانند، ولی کمتر کسی به آن عمل می‌کند!
حسین آقا
«نورمن وینسنت پیل» را برای اوّلین‌بار هنگامی دیدار کردم که ۸۶ ساله بود. آنچه در خصوص او مرا بیش از هر چیز دیگر شگفت‌زده کرد، دلبستگی و هیجان وی برای آغاز روز جدید بود! ــ چرا؟! برای اینکه هرگز نمی‌دانست در آن روز چه چیز تازه‌ای خواهد آموخت. او بارها می‌گفت: «هنگامی که از یاد گرفتن باز بایستم، دست و پایم را به سمت قبله بکشید؛ چون دیگر مرده‌ام!» او تا آخرین لحظات زندگی‌اش (در سن ۹۵ سالگی) در حال آموختن بود.
حسین آقا
قبل از آنکه شکایت کنید که چرا کسی خانه‌تان را تمیز نکرده، به آدم‌هایی فکر کنید که مجبورند شب را در خیابان بخوابند. پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند. و پیش از آنکه از شغل‌تان خسته شوید و از آن شکایت کنید، به افراد بیکار و ناتوان و کسانی فکر کنید که در آرزوی داشتن شغل شما هستند. آری ــ زندگی یک نعمت است. از آن لذت ببرید. آن را جشن بگیرید و ادامه‌اش دهید...
حسین آقا
امروز هرگاه خواستید کلمه‌ای ناخوشایند به زبان آورید، به کسانی فکر کنید که قادر به حرف زدن نیستند. قبل از اینکه بخواهید از مزه غذایتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که اصلا چیزی برای خوردن ندارد. قبل از اینکه از همسرتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که برای داشتن یک همدم، به درگاه خدا دعا می‌کند. امروز پیش از آنکه از زندگی‌تان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زودهنگام به بهشت رفته است. قبل از آنکه از فرزندانتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که آرزوی بچه‌دار شدن دارد، امّا عقیم است.
حسین آقا
به کسانی که به شما حسودی می‌کنند، احترام بگذارید! زیرا آنها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید.
معین
یک روز صبح، زنی از خواب برخاست و پس از نگریستن به خود در آینه متوجه شد که روی سرش سه تار مو بیشتر باقی نمانده است. او بدون آنکه آرامش خود را از دست بدهد، فکری کرد و با لبخند به خود گفت: «امروز موهایم را می‌بافم.» سپس سه‌تار موی خود را بافت و روزش را به خوبی سپری کرد. روز بعد وقتی از خواب بیدار شد و به تصویر خود در آینه نگاه کرد، متوجه شد که روی سرش دو تار مو بیشتر نیست. دوباره لبخندی زد و با خود گفت: «امروز موهایم را فرق از وسط می‌کنم.» آن کار را کرد و روز خوشی را گذراند. روز بعد که از خواب بیدار شد، پس از دیدن خود در آینه دریافت که فقط یک تار مو روی سرش باقی مانده است. این‌بار هم لبخندی زد و گفت: «امروز موهایم را دُم اسبی می‌کنم.» آن‌کار را کرد و روز زیبایی را پشت‌سر گذاشت. روز بعد که از خواب بیدار شد، پس از دیدن تصویر خود در آینه دریافت که دیگر هیچ مویی روی سرش باقی نمانده است. با خوشحالی به خودش گفت: «به به! بهتر از این نمی‌شود؛ چون امروز دیگر مجبور نیستم موهایم را درست کنم!»
معین
به گونه‌ای زندگی می‌کنیم که گویا هرگز نخواهیم مرد و به گونه‌ای می‌میریم که گویا هرگز زندگی نکرده‌ایم! ژُرژ سانر
معین
ابتدا به شدت سعی داشتم تا دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم، سپس به شدت سعی داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم، بعد تمام تلاشم این بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم، سپس تمام سعی و تلاشم را برای فرزندانم به کار بردم که آنها را تا حد مناسبی پرورش دهم، بعد تمام تلاشم این بود که زودتر بازنشسته شوم؛ اما اکنون که در حال مرگ هستم، ناگهان فهمیده‌ام که فراموش کرده بودم زندگی کنم! لطفآ اجازه ندهید این اتفاق برای شما هم تکرار شود.
معین

حجم

۹۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۷ صفحه

حجم

۹۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۷ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان