دانلود و خرید کتاب بیست‌ و سه سال سکوت رابرت گودارد ترجمه زهرا صفائی
تصویر جلد کتاب بیست‌ و سه سال سکوت

کتاب بیست‌ و سه سال سکوت

انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بیست‌ و سه سال سکوت

کتاب بیست‌ و سه سال سکوت نوشته رابرت گودارد و ترجمه زهرا صفایی داستانی پر از ماجرا است که با یک آدم‌ربایی آغاز می‌شود و با اتفاقاتی عجیب ادامه پیدا می‌کند. 

درباره کتاب بیست‌ و سه سال سکوت

یک روز گرم تابستانی است. مردی در دهکده توریستی اوبری، در انتظار کسی نشسته است. زنی با سه کودک که همراهش هستند جلو می‌آید. مرد به آن‌ها نگاه می‌کند اما به نظرش همه‌چیز طبیعی است و مشکلی وجود ندارد. اما ناگهان مردی قوی‌هیکلی ظاهر  می‌شود و کوچک‌ترین بچه را برمی‌دارد و پا به فرار می‌گذارد. خواهر کودک که شاهد این صحنه است برای نجات دادن خواهش به سمت مرد می‌دود اما مرد سوار ون سفیدی می‌شود واز آن‌جا فرار می‌کنند. مرد که شاهد این صحنه است بلند می‌شود و ...

کتاب بیست‌ و سه سال سکوت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به رمان‌های خارجی و ادبیات داستانی از خواندن کتاب بیست‌ و سه سال سکوت لذت می‌برند. 

بخشی از کتاب بیست‌ و سه سال سکوت

قبل از اینکه او خودش را سربازرس جورج شارپ معرفی کند، آمبر او را شناخته بود. با اینکه سال‌ها از دیدن او می‌گذشت، اما تغییر چندانی نکرده بود. آمبر به یاد آورد که او همان سربازرس کارآگاهِ ویلت‌شایر است، اما دیگر نمی‌توانست یک افسر پلیس باشد و حدس زد که برای تعطیلات بازنشستگی به آنجا آمده است.

شارپ پالتوپوستش را درآورد و پشت میز نشست. «بگذار تکلیف یک‌چیز را از همین اول روشن کنم و بگویم که این ملاقات اتفاقی نیست. این‌طور نیست که من در تور امروز ثبت‌نام کرده باشم و با دیدن تو بگویم، آن راهنمای تور ما، دیوید آمبر، آیا همان کسی نیست که در اِوبری بود؟!»

- منظورت چیست؟

- امروز صبح از جلوی آپارتمانت دنبالت بودم، فقط نمی‌دانستم که مجبور می‌شوم برای یک صحبت محرمانه، مدتی طولانی منتظر بمانم.

- شما به این می‌گویید صحبت محرمانه؟

شارپ نگاهی به اطراف انداخت و رو به آمبر کرد و گفت: «محرمانه است و بعد از این صحبت محرمانه می‌توانی این سربازرس را که سال‌ها پیش خانه‌نشین شده است، ترک کنی.»

در آن لحظه، آبجوی شارپ را آوردند. شارپ به‌طرز مشکوکی به آن نگاه کرد و از آمبر پرسید: «کسی از تو نمی‌پرسد چه می‌خواهی؟»

ـ اختیار با خودم است. می‌توانم آبجوی دیگری بخواهم و شاید هم نه.

شارپ جرعه‌ای نوشید، دهانش را کج کرد و گفت: «آبجویش به پای آبجوی باس نمی‌رسد.»

آمبر درحالی‌که سعی می‌کرد خشم خود را فروببرد، پرسید: «آقای شارپ... چه می‌خواهید؟»

ـ خودت چه فکر می‌کنی؟

ـ بعد از گذشت بیش از بیست سال، چطور مرا پیدا کردی؟

ـ کار سختی نبود.

برای چند ثانیه در سکوتی غیردوستانه به یکدیگر نگاه کردند، سپس آمبر گفت: «فکر می‌کردم وقتی افرادت برایان راد را به زندان انداختند، علتش را می‌دانستند.»

ـ افرادم؟ من حقیقت را به تو خواهم گفت. هرگز داستان راد برایم قابل‌هضم نبود، حتی برای یک ثانیه.

ـ یعنی باورش نکردی؟

ـ تو باور کردی؟

بعد از همهمه‌ای، سکوت همه‌جا را فراگرفت. آمبر سرش را تکان داد و گفت: «البته که نه!»

ـ پس کار تمام است.

ـ شما هنوز به من نگفته‌اید که چرا اینجایید یا چرا مرا تا اینجا تعقیب کرده‌اید. به‌هرحال لازم نبود در طول روز کارآگاه‌بازی دربیاورید و مرا تعقیب کنید. می‌توانستید به من خبر بدهید یا زنگ بزنید، بدون اینکه انگلستان را ترک کنید.

کاربر 7886762
۱۴۰۲/۱۱/۱۲

من این کتاب رو چن سال پیش با یک نام دیگه خوندم.حتنا بخونیدش.خوبه

وحیده
۱۴۰۲/۰۷/۱۳

این کتاب را با نام دیده نشده با ترجمه ندا نامور کهن خوانده بودم ولی خوبیش به اینه که در بینهایت بود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۱۰ صفحه

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۱۰ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان