کتاب الیاس
معرفی کتاب الیاس
کتاب الیاس داستانی فانتزی نوشته میلاد ابوالقاسمزاده است. داستان الیاس، ماجرای عشقی است که در میان یک نزاع بزرگ قبیلهای پا میگیرد.
دربارهی کتاب الیاس
داستان الیاس در دهکدهی مرکزی اتفاق میافتد که زمانی یکپارچه و متحد بود. اما بر سر نزاعی که بین آنها درمیگیرد، مردم با هم به مشکل برمیخورند و دشمنیها آغاز میشود. در این میان، عشقی میان دوتن از بچههای دهکده شکل میگیرد که به دلیل این دشمنی نمیتواند به یک زندگی زیبا تبدیل شود. حالا با گذشت سالها و تغییرات بسیار در ذهن و فکر مردم و ادامه داشتن دشمنیها، این دو میخواهند تلاش کنند تا به وصال هم برسند.
کتاب الیاس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به مطالعه داستانهای فانتزی ایرانی از خواندن کتاب الیاس لذت میبرند.
بخشی از کتاب الیاس
من و برادرم با ژشتهای مختلف به استقبال آقا رحمان رفتیم، آقا رحمان هم به گرمی با ما برخورد میکرد و میگفت شما بچههای بهترین رفیقم که مثل داداشم میمونه هستید و برای من بسیار عزیزید. اینقدر عکس گرفتیم که دیگر خودمان خسته شدیم. موقع رفتن آقا رحمان شده بود که داشت با پدرم خداحافظی میکرد که جلو پریدم و گفتم عمو رحمان میشه بریم بیرون خونه و کنار فضای سبز از من عکس بگیرید؟ آقا رحمان داشت سرش را به نشانه تایید تکان میداد که پدرم با عصبانیت جلو آمد و گفت مینا چقدر عکس میگیری؟ رحمان رو خسته کردی... زود باش برو توی اتاقت. آقا رحمان از دیدن این کار پدرم متعجب شده بود و اصلا از پدرم توقع نداشت چنین رفتاری از خودش نشون بده . طبق عادت زدم زیر گریه و داشتم توی اتاقم میرفتم که آقا رحمان دستم رو گرفت و اشکام رو پاک کرد و بدون اینکه به پدرم چیزی بگه منو بیرون برد.
آقا رحمان شمارش را برای گرفتن عکس آغاز کرد، لبخندم را آماده کردم و خودم را کمی به سمت چپ کشیدم تا الیاس کامل داخل کادر بیوفته. شمارش تمام شد و به محض گرفتن عکس صدای ضربه پایی به توپ آمد که همزمان با گرفتن عکس توپ به صورت الیاس برخورد کرد و بدترین عکس ممکن را برای آلبوم خاطرات من رقم زد. ان زمان با خودم میگفتم اگر دستم به آن بیشعوری که این قدر بد موقع به توپ ضربه زد برسه گردنش را خرد میکنم. بالاخره طبق تجربههای مشابهی که همه از ان چشیدهاند نتوانستم عشقم را پنهان کنم و با خوردن توپ به صورت الیاس به سرعت سمت او دویدم تا ببینم اتفاقی برایش افتاده است یا نه، که با گفتن جملهی «ای وای خدا مرگم بده» این عشق پنهانی به عشقی همگانی تبدیل شد. عکسی که از آن زمان گرفته شده است تلخترین و شیرینترین چیزی است که من از ده پایین برایم به یادگار مانده است.
حجم
۴۸۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۴۸۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود حتما پیشنهاد میکنم👌
عالی بود