کتاب همه چیز به فنا رفته (خلاصه کتاب)
معرفی کتاب همه چیز به فنا رفته (خلاصه کتاب)
همه چیز به فنا رفته کتابی انگیزشی با موضوع امید نوشته مارک منسن، مربی مشهور زندگی است.
شما هم فکر میکنید که زندگی بدون امیدواری بیمعنا خواهد بود؟ و امید لازمه زندگی ماست؟ خب در این میکروکتاب، مارک منسون به شما میگوید که اشتباه میکنید. حتی شاید بسیاری از مشکلات و نگرانیهایی که بابت آینده دارید هم به خاطر همین امید است. کلا امید چیز عجیبی است.
درباره میکروکتاب همه چیز به فنا رفته
میکروکتاب همه چیز به فنا رفته که خلاصهای مفید از کتاب اصلی منسن است، شما را با واقعیتهایی درباره امیدواری، رنج و هرگز نرسیدنها آشنا میکند که متعجبتان خواهد کرد. منسون در این میکروکتاب با استناد به افلاطون و علم فلسفه به شما نشان میدهد که نباید امیدوار باشید، کافی است در هر لحظهای که هستید، بهترین باشید.
خواندن میکروکتاب همه چیز به فنا رفته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران کتاب های انگیزشی و موفقیت مخاطبان این کتاباند.
درباره مارک منسن
مارک منسون، نویسنده، وبلاگنویس و کارآفرین آمریکایی است. او فارغالتحصیل رشته مدیریت مالی است، اما علاقه زیادی به روانشناسی دارد و در این زمینه مطالعات زیادی داشته است. او زمانی که کاملا ناشناس بود اولین کتابش را منتشر کرد و با اینکه کسی او را نمیشناخت، در کمتر از یکسال توانست ۱۵هزار نسخه از آن را بفروشد. او همچنان وبلاگش را به روز نگه میدارد و یکی از پر مخاطبترین وبلاگهای آمریکا را دارد.
بخشی از میکروکتاب همه چیز به فنا رفته
در زمین کوچکی در حاشیه لهستان، سربازخانهای قرار داشت که تبدیل به یکی از تاریکترین مکانهای جهان شد. جایی که بیش از ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر در آن شکنجه شدند و به قتل رسیدند. جایی که هیچکس و دقیقا هیچکس برای نجات مردم کاری نمیکرد. البته به جز یکنفر! کسی که مانند داستانهای افسانهای وارد صحنه میشود و همه چیز را به جان خریده و یک سیاره را نجات میدهد. این داستانی از امید داشتن نیست، بلکه داستانی است از زمانی که همه چیز از دست رفته است. وقتی زیر یک پتوی تک نفرهٔ بزرگ دراز کشیدهایم و به لطف اینترنت غرق در آسایشیم به سختی میتوانیم نسبت و شدت این به فنا رفتن را تصور کنیم! ویتولد پیلِکی، قبل از آنکه داوطلبانه وارد اردوگاه آشویتس شود، یکی از افسران جنگی لهستان بود. او در دوران جوانی با کمونیستها جنگیده بود و یکی از قهرمانان جنگی بود. بعد از جنگ با خانوادهاش به حومه لهستان رفتند و زندگیشان را در آنجا به خوبی ادامه دادند. تا اینکه سر و کله هیتلر پیدا شد. جنگ دوباره برای لهستان، مانند آسیابی بود که شوروی و نازیها مثل دو سنگ آسیاب، لهستان را له میکردند. در آن زمان پیلکی با همرزمانش گروهی زیرزمینی به نام «ارتش سری لهستان» تشکیل دادند. آنها متوجه شدند که آلمانها در بخشهای جنوبی کشور مشغول ساختن زندانهایی بزرگ هستند که به آن آشویتس میگویند. در همان زمان هزاران نفر از نخبگان و مردم لهستان، ناپدید شدند. ارتش سری، نگران این ناپدید شدنها بود و فکر میکرد که افراد به همان زندان عظیم برده میشوند. اینجا بود که قهرمان داستان وارد شد و به عنوان اولین و تنها فرد در تاریخ اعلام کرد که داوطلبانه میخواهد به آشویتس برود. انگار که از فرماندهاش اجازه بخواهد تا ۲ لیتر وایتکس را سر بکشد. با بدتر شدن اوضاع، فرماندهاش رضایت داد و او طبق نقشهای از پیش تعیین شده، خودش را در دستان گردان حفاظتی اساس انداخت و به آشویتس برده شد.
حجم
۷۴٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۲۹ صفحه
حجم
۷۴٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۲۹ صفحه
نظرات کاربران
کتاب جالبی نیس همشو خوندم چیزی واسه گفتن نداره
من خلاصه کتاب را خواندم اما به نظرم حتی خلاصه کتاب هم چیزی برای ارائه نداشت. تکرار برخی مثال ها و نواقص بدون ارائه راهکار عملی، تنها موردی که از این کتاب مناسب دیدم این بیان بود که آزادی علاوه بر انتخاب