دانلود و خرید کتاب مهاجرت به غرب محسن حمید ترجمه مهناز ولی
تصویر جلد کتاب مهاجرت به غرب

کتاب مهاجرت به غرب

معرفی کتاب مهاجرت به غرب

مهاجرت به غرب نام داستانی عاشقانه و اجتماعی از نویسنده توانای پاکستانی، محسن حمید است که ماجرای زوجی عاشق را در جریان جنگ روایت می‌کند. این کتاب نامزد نهایی جایزهٔ بوکر ۲۰۱۷ بوده است.

 درباره کتاب مهاجرت به غرب

داستان این کتاب شرح حال عاشقانهٔ زوجی پاکستانی به اسنم سعید و نادیا است که با شروع جنگ در شهرشان، جرقه می‌خورد. شهر بی‌نامی که می‌گویند شباهت زیادی به لاهور دارد. تنها مسیر اَمن موجود در شهر، دَری جادویی است که این دو عاشق را از خطرهای بسیاری دور می‌کند، اما ناخواسته مشکلات دیگری را هم برایشان پدید می‌آورد...

درباره محسن حمید

محسن حمید، نویسندهٔ پاکستانی - انگلیسی و متولد ۱۹۷۱ در کشور پاکستان است که کتاب‌های موفق و پرفروشی را در لیست آثار خود دارد و همگی نیز به زبان فارسی ترجمه شده‌اند. از جمله کتاب‌های او می‌توان به آثاری چون: دود سیگار، آسیا و پولدار شدن از هر راه ممکن و بنیادگرای ناراضی اشاره نمود و هم‌چنین کتاب مهاجرت به غرب که هم اکنون در دست شماست. این کتاب افتخارات زیر را در کارنامهٔ خود دارد:

  • نامزد نهایی جایزهٔ بوکر ۲۰۱۷
  • رتبهٔ ششم رمان برتر سال ۲۰۱۷ به انتخاب مجلهٔ تایمز
  • رتبهٔ هفتم معروف‌ترین رمان دنیا در سال ۲۰۱۷ به انتخاب نشریهٔ تبلیغاتی نت نظر تهران
  • رتبهٔ پنجم بهترین کتاب سال ۲۰۱۷ به انتخاب منودلیار (از نشریات تبلیغاتی داخلی ایران).

بخشی از کتاب مهاجرت به غرب

وقتی سعید و نادیا اولین سیگار مشترکشان را می‌کشیدند، مرد جوانی در منطقهٔ شینجوکوی شهر توکیو، درست بعد از نیمه‌شب که رسما روز بعد آغاز شده بود؛ در حال نوشیدن ویسکی بود. پولی برای آن پرداخت نکرده بود اما خود را مستحق آن می‌دانست. نوشیدنی او ایرلندی بود، سرزمینی که علاقهٔ خاصی به آن نشان می‌داد. شاید به این دلیل که ایرلند دنیای شبیه و موازی با شیکوکو بود. نه این‌که فقط بی‌شباهت نبودند، بلکه شهر او هم مثل ایرلند متصل به بخش چسبیده به اقیانوس جزیره‌ای بزرگ‌تر بود که در پایان یک گسترهٔ بزرگ اوراسیایی قرار داشت. شاید هم دلیل این علاقه، فیلم ایرلندی گانگستری بود که بارها و بارها در همین دورهٔ جوانی تاثیرپذیر دیده بود.

مرد جوان، پیراهن سفید چروک و کت و شلوار پوشیده بود، به این ترتیب هیچ یک از تتوهای روی بازوهایش دیده نمی‌شد. کوتاه‌قد بود اما وقتی می‌ایستاد، حرکات موقری داشت. چشمان تیزی داشت و با وجود این‌که نوشیدنی مصرف کرده بود، توجه دیگران را جلب نمی‌کرد. نگاه‌ها از نگاه او فرار می‌کردند، مثل گلهٔ سگ‌های وحشی در طبیعت که کاری را طبق یک سلسله مراتب و از روی یک غریزهٔ قوی انجام می‌دهند.

بیرون کافه، یک سیگار روشن کرد. خیابان ساکت بود و نور تابلوها، کمی آن‌را روشن کرده بود. دو کارگر مست با فاصله‌ای کم از کنار او رد شدند و پس از آن‌ها هم یک خانم کافه‌چی که ساعت کاری‌اش به پایان رسیده بود از آن‌جا گذشت.

ابرهای آسمان توکیو پایین آمدند و قرمزی دلگیر آن‌را منعکس کردند، اما نسیم ملایمی هم درحال وزیدن بود. نسیم را روی موها و پوستش حس کرد، یک حس خنکی سرد و بی‌روح. دود سیگار را در ریه‌هایش جمع کرد، سپس آن‌را بیرون داد که در جریان باد ناپدید شد.

صدایی از پشت سرش شنید و متعجب شد، زیرا کوچه بن‌بست بود. وقتی وارد کوچه شد پشت سر او هیچ‌کس نبود. از روی عادت، قبل از این‌که پشتش را به خیابان بکند، با دقت پشت سرش را نگاه کرده بود. حالا می‌دید که دو دختر فیلیپینی جوان، حدودا نوزده-بیست ساله، پشت سرش و در کنار در پشتی مسدود شدهٔ یک کافه، ایستاده بودند. آن در همیشه قفل بود. اما در آن لحظه تقریبا باز بود. دریچه‌ای رو به تاریکی مطلق. انگار نه نوری در داخل کافه روشن بود و نه هیچ نور دیگری به آن راه داشت. دخترها به طرز عجیبی لباس پوشیده بودند. لباس‌های خیلی نازک و مخصوص مناطق گرمسیر که به‌طور معمول تن فیلیپینی‌های توکیو یا هرکس دیگری در این فصل سال دیده نمی‌شد. یکی از آن‌ها، ضربهٔ محکمی به یک بطری خالی آبجو زده بود که روی زمین مثل یک توپ گردان، به شدت در حال چرخیدن بود.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۴ صفحه

حجم

۱۴۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان