دانلود و خرید کتاب کتاب آه یاسین حجازی
تصویر جلد کتاب کتاب آه

کتاب کتاب آه

نویسنده:یاسین حجازی
انتشارات:جام طهور
امتیاز:
۴.۵از ۱۸۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کتاب آه

کتاب آه بازخوانی مقتل امام حسین (ع) به روایت یاسین حجازی است. این کتاب در راستای بازگفت محتواهای دینی که یکی از پروژه‌های موسسه فرهنگی طهور است، منتشر شده است.

 درباره کتاب آه

این کتاب بازخواندهٔ ترجمهٔ فارسی نَفَسُ‌المَهموم است که شیخ عبّاس قمی تألیف و میرزا ابوالحسن شعرانی تحتِ کتابی به اسمِ دَمعُالسُّجوم ترجمه‌اش کرده است. کتاب شاملِ وقایعِ پس از بیعتِ مردم با یزید ابن معاویه تا بازگشتنِ خاندانِ حضرتِ حسین ابن علی ــ بی‌او ــ به مدینه است.

نویسنده اما در بازخوانی خود، خطِ حادثه را پررنگ کرده و به ترتیب و توالی وقوعِ حادثه‌ها دقّت کرده است. او آدم‌هایی را که اسمشان در اوّلِ حادثه یک چیز بود و در اثنای حادثه یک چیز و در انتها یک چیزِ دیگر، یکی کرده  و نقلهای پراکنده در جای‌جای کتاب را ــ بی‌آن‌که از جزئیاتِ هیچ‌کدامشان بزند ــ تجمیع کرده است.

ردِّ نقلهایی را که با هم نمی‌خواند، در کتاب‌های دیگر گرفته تا نقلِ معقول‌تر و مشهورتر را بیاورد و تاریخ‌ها را ــ تا آنجا که می‌شد ــ همخوان کرده و جای‌ها و مرزها و منزل‌ها و شهرها را روی نقشه آورده است تا کروکی حادثه معلوم شود.

یاسین حجازی همچنین رجزهایی را که ترجمه نشده بود یا ترجمه‌اش واضح نبود، دوباره ترجمه کرده و رسم‌الخط را یکدست و پاراگراف‌بندی و نقطه‌گذاری و اِعراب گذاری کرده و مکرّرات و عباراتِ عربی‌ای را که حذفشان به ساختارِ متن لطمه نمی‌زد، حذف کرده است.

 خواندن کتاب آه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 کتاب آه به خوانندگانی پیشکش می‌شود که مشتاق‌اند مضامین دینی ‌ادبی را بی‌حشو و پیرایه چنان‌که هست و با همان زیبایی که در اصل و اساسش نهفته بخوانند.

 بخشی از کتاب آه

ابوخالدِ خرمافروش خبر داد و گفت:

با میثم بودم در فرات، روزِ جمعه، که بادی بوزید ــ و او در کشتی زیبا و نیکویی نشسته بود.

بیرون آمد و به باد نگریست و گفت «کشتی را استوار بندید که بادی سخت می‌وزد!» و در این ساعت، معاویه بمرد.

چون جمعهٔ دیگر شد بَریدی از شام برسید، من او را دیدار کردم، گفتم «ای بندهٔ خدا، خبر چیست؟»

گفت «مردم را حال نیکوست. امیرالمؤمنین درگذشت و مردم با یزید بیعت کردند.»

گفتم «کدام روز درگذشت؟»

گفت «روزِ جمعه.»

چون حسن ابن علی از دنیا رحلت کرد، شیعیان در عراق به جنبش آمدند و به حسین نامه نوشتند در خلعِ معاویه و بیعت با او. امّا او امتناع کرد که: «میانِ ما و معاویه پیمان و عقدی است که شکستنِ آن روا نباشد تا مدّتِ آن سرآید. و چون معاویه بمیرد، در این کار باید نگریست.»


hadimousavi
۱۳۹۹/۰۷/۲۱

فرصتی دست داد تا در ایام سوگواری حضرت سیدالشهدا به مطالعه کتب متنی و صوتی موجود در طاقچه بپردازم، در کتاب‌های متنی موجود می‌توانم کتاب آه را به خوانندگان پیشنهاد کنم چرا که درکنار استنادات محکم و قول‌های معتبری که

- بیشتر
Hemmat
۱۳۹۹/۰۷/۱۷

آه : آه از آن روز که عالَم گریست بر پسر آدم از این غم گریست . آه از آن روز که قلبم شکست کشتی دل در غم و ماتم نشست . آه از آن روز که مینای دل . طور شدی در غم سینای دل . آه از

- بیشتر
ghrk
۱۳۹۹/۰۶/۰۷

سلام چاپیش رو خوندم کتاب معرکه ای هست. پیشنهاد میکنم. یه مقتل کامل و خوب در کنارش لهوف هم بخونید برای روزهای محرم خوندنش رو پیشنهاد میکنم

علی دائمی
۱۴۰۰/۰۵/۲۸

در سطر به سطر این کتاب، اقیانوسی از اشک و اندوه نهفته... «نفس المهموم» - که کتاب پیش رو ترجمه‌ای از اونه - سند آشکاری بر مظلومیت و حقانیت اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.

Fazeli Hamid Reza
۱۳۹۹/۰۶/۱۴

یک روایت منسجم، مستند، هنرمندانه، تاثیرگذار از حماسه‌ی عاشورا...

fa
۱۳۹۹/۰۶/۱۰

مدت‌هاست منتظرم این کتاب رو از طاقچه دریافت کنم. ممنونم ازتون. لطفاً در طاقچه بی‌نهایت هم اضافه ش کنید.

Mohammad NY
۱۳۹۹/۰۷/۲۷

مستند و متن روان. از لحاظ داستانی هم بسیار جذاب. آن صفحه قرمز وسط کتاب را نخوانید، که اگر خواندید، بساط یک عمر غم و درد را برای خود خریده اید......

Mahbaba
۱۳۹۹/۰۷/۱۷

السّلامُ علیکَ یا اباعبدالله الحسین السّلامُ علیکَ یا بنَ رسول ِاللّٰه السّلامُ علیکَ یا بنَ امیر المومنین السّلامُ علیکَ یا بنَ فاطمه الزّهرا سیّدة النّساءالْعالمین السّلامُ علیکَ یا ثارالله و ابْنَ ثاره والوتر الْمَوْتور علیک َ منّی سلام الله ابدأ مابَقیتُ و بَقیَ لَّیلُ و

- بیشتر
ماریا
۱۳۹۹/۰۶/۱۰

من مقدمه ی کتاب رو دانلود کردم خوشم اومد ولی بخاطر قیمت بالاش نتونستم ادامه اش رو بخونم خواهشا این کتاب خوب رو تو کتابخونه بزارین تاهمه استفاده کنن😟

وحید
۱۳۹۹/۰۶/۰۷

منم این کتاب رو چاپی‌شو خوندم، واقعا عالی و دقیق..

اشک از دیدگانش روان گشت و گفت «بعد از تو، خاک بر سرِ دنیا.» صدای حسین به گریه بلند شد ــ و کسی تا آن زمان صدای گریهٔ او را نشنیده بود.
LiLy !
حسین به خیمه درآمد و اصحاب گردِ او بگرفتند.
میـمْ.سَتّـ'ارے
پس به حرّ گفت «می‌خواهی با اصحابِ خود نماز گزاری؟» گفت «نه، بلکه تو نماز گزار و ما همه با تو نماز گزاریم.»
میـمْ.سَتّـ'ارے
همه کشته شدند. حسین گفته بود «اصحابی باوفاتر از اصحابِ خود ندیدم.»
مورچه‌ی کتاب خوان :)
در زمینِ مشرق یا مغربش جستجو نکنید. همه را رها کنید و سوی من آیید ــ که قبرِ او در دلِ من است.
علی دائمی
حسین در بیضه برای اصحابِ خود و همراهانِ حرّ خطبه خواند: «ای مردم، پیغامبر فرمود "هر کس ببیند سلطانِ جائری را که محرّماتِ الهی را حلال شمارد و عهدِ خدای را بشکند و مخالفتِ سنّتِ رسولِ خدا کند و رفتارِ وی با بندگانِ خدا با ستم و گناه باشد و انکارِ او نکند به گفتار و کردار، بر خداست که آن ظالم را به هر جا می‌برد، او را هم بدان‌جای بَرَد."
k.t
و نامهٔ عبیداللهِ زیاد به عمرِ سعد این بود: من تو را سوی حسین نفرستادم تا دفعِ شرّ از او کنی و کار را دراز کشانی و او را امیدِ سلامت و بقا دهی و عذرِ او خواهی یا شفیعِ او باشی. کاهلی نمودی و به راحتی دل خوش کردی و آسوده نشستی! بنگر اگر حسین و یارانِ او سر به حکمِ من فرود آوردند و فرمانِ مرا گردن نهادند، آنان را نزدِ من فرست و اگر تن زدند و نپذیرفتند، سپاه به جانبِ آنان کش تا آنها را بکشی و اعضای آنها را جدا کنی که مستحقِّ اینند. و اگر حسین را بکشتی، سینه و پشتِ او را زیرِ سُمِ اسبان بسپار ــ که وی آزارندهٔ قومِ خویش و قاطعِ رحم و ستمکار است. و نپندارم که پس از مرگ این عمل زیانی دارد ولیکن، سخنی بر زبانِ من رفته است که چون او را کشتم، این عمل با پیکرِ او کنم. اگر فرمانِ من ببری، تو را پاداش دهم بر اطاعت و اگر اِبا کنی، از رایت و لشکرِ ما جدا شو و آن را به شمر گذار که فرمانِ خویش را به او فرموده‌ایم. والسلام.
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
پسر گفت «ای پدر، آیا ما بر حق نیستیم؟» گفت «چرا، سوگند به آن خدا که بازگشتِ بندگان سوی اوست.» گفت «پس باک نداریم و مُحِقّ باشیم و درگذریم.»
k.t
ابن زیاد نامه سوی حسین فرستاد، به این مضمون: به من خبر رسید که در کربلا فرود آمدی. و امیرالمؤمنین، یزید، به من نوشته است که سر بر بالش ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوندِ لطیف و خبیر برسانم یا به حکمِ من و حکمِ یزید ابن معاویه بازآیی. والسلام. چون نامهٔ او به حسین رسید و آن را بخواند، از دست بینداخت و گفت «رستگار نشوند آن قوم که خشنودی مخلوق را به خشمِ خالق خریدند.» رسول گفت «ای اباعبدالله، جواب نامه؟» گفت «این نامه را نزدِ من جواب نیست! او مستحقِ کلمهٔ عذاب است.» (حسین سوی کسی نامه نویسد که امید به هدایت و ارشادش بوَد.) چون رسول سوی ابن زیاد بازگشت و خبر بگفت، سخت برآشفت.
سیّد جواد
و من بیرون نیامدم برای تفریح و اظهارِ کبر، و نه برای فساد و ظلم. خارج شدم برای اصلاحِ امّتِ جدّم و امرِ به معروف و نهی از مُنکر خواهم و به سیرتِ جدّ و پدرم، علی ابن ابی‌طالب، رفتار کنم. پس هر کس مرا قبول کند، خداوند سزاوارتر است به حق و هر کس ردم کند، صبر می‌کنم تا خدا میانِ من و این قوم به‌حق حکم کند ــ و او بهترینِ حکم‌کنندگان است.
امیری حسین و نعم الامیر
جوانی بیرون آمد که پدرش در هنگامه کشته شده بود. مادرش زنی مردانه بود، با او گفته بود «پسرک من، بیرون رو و پیشِ روی پسرِ پیغمبر جهاد کن.» حسین گفت «پدرِ این جوان کشته شده و شاید مادرش از خروجِ وی راضی نباشد.» آن جوان گفت «مادر مرا به خروج فرمود.» پس به جنگ آمد و می‌گفت: امیرم حسین است ــ و چه خوب امیری است! شادمانی دلِ پیامبری است که بشارت‌بخش و بیم‌ده بود. پدر و مادرش علی و فاطمه است. مانندِ او می‌توانید کسی را نام ببرید؟ چون خورشیدِ درخشان صورتش و چون ماهِ تمام پیشانیش.
میـمْ.سَتّـ'ارے
پس از نورِ حق کور نشوید و در گودالِ باطل فرونیفتید ــ که صَخر ابن قیس، روزِ جمل، شما را بدنام کرد. آن را از خود بشویید به بیرون شدنتان به سوی پسرِ پیغمبر و یاری کردنِ او. به خدا که هیچ کس در یاری او کوتاهی نکند، مگر خداوند فرزندانِ او را خوار کند و قبیلهٔ او را اندک گرداند.
زهرا یارمحمد
هرگاه دشمن بر اصحابِ حسین احاطه می‌کرد، عباس می‌تاخت و آنان را می‌رهانید. وقتی عباس رفت و کشته شد، لشکری باقی نمانده بود.
میـمْ.سَتّـ'ارے
به خدا که هیچ کس در یاری او کوتاهی نکند، مگر خداوند فرزندانِ او را خوار کند و قبیلهٔ او را اندک گرداند. و اینک من زرهِ حرب پوشیدم! هر کس کشته نشود، می‌میرد و هر کس فرار کند، از دستِ طالب به در نرود. پس، پاسخِ نیکو دهید! خداوند شما را رحمت کند.»
زهرا یارمحمد
و بفرمود آن هیمه‌ها آتش زدند ــ در خندقی که مانندِ جوی شبانه کنده بودند ــ تا دشمن از پشتِ خیام تاختن نتواند.
میـمْ.سَتّـ'ارے
عمر ابن سعد سر به زیر انداخت. آن‌گاه گفت «به خدا سوگند ای همدانی، من می‌دانم آزار کردنِ او حرام است ولیکن در خود نمی‌بینم که بتوانم مُلک ری را به دیگری واگذارم.» پس، بریر ابن خضیرِ همدانی بازگشت و با حسین گفت «عمرِ سعد راضی شد که تو را به ولایتِ ری بفروشد.»
k.t
چون حسین او را بر کنارِ فرات برزمین‌افتاده دید، بگریست. گفت «اکنون پشتِ من شکست و چاره‌ام کم شد.»
میـمْ.سَتّـ'ارے
و زهیر ابن قین برخاست و گفت «دوست دارم کشته شوم، باز زنده شوم، باز کشته شوم، و همچنین هزار بار، تا خداوند کشتن را از تو و این جوانانِ اهل‌بیتِ تو بازگرداند.»
مورچه‌ی کتاب خوان :)
حرّ اندک‌اندک با حسین نزدیک شد. مهاجر ابن اوس گفت «چه اندیشه داری؟ می‌خواهی بر وی حمله کنی؟» حرّ جواب نداد و اندامِ او را لرزه گرفته بود. مهاجر با او گفت «در کارِ تو سخت حیرانم. به خدا سوگند که از تو چنین موقِفی ندیدم و اگر مرا از دلیرترینِ اهلِ کوفه پرسیدندی، از تو در نمی‌گذشتم.» حرّ گفت «والله، خود را میانِ دوزخ و بهشت مخیر می‌بینم و بر بهشت چیزی نمی‌گزینم، هرچند مرا پاره‌پاره کنند و بسوزانند.» آن‌گاه، اسب برانگیخت: دست بر سر نهاده و می‌گفت «بارخدایا، سوی تو بازگشتم. توبهٔ من بپذیر که هول و رُعب در دلِ دوستانِ تو و فرزندانِ رسولِ تو افکندم.» به حسین بپیوست و با او گفت «فدای تو شوم یابنَ رسولِالله، منم! که راهِ بازگشتن بر تو بستم و همراهِ تو شدم و در این‌جای بر تو تنگ گرفتم. و نمی‌پنداشتم این مردم پیشنهادِ تو را نپذیرند و کار را بدین‌جا کشانند و به خدا سوگند، که اگر دانستمی چنین شود که اکنون می‌بینم، هرگز راه بر تو نگرفتمی. اینک پشیمانم و به خدا از کارِ خویش توبه کنم. آیا تو برای من توبه‌ای بینی؟» حسین گفت «آری، خدا توبهٔ تو را بپذیرد، فرود آی.»
آسمان
هر کس کشته نشود، می‌میرد و هر کس فرار کند، از دستِ طالب به در نرود.
امیری حسین و نعم الامیر

حجم

۵۶۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۸۰ صفحه

حجم

۵۶۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۸۰ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰
۵۰%
تومان