دانلود و خرید کتاب قیام سرنوشت ال. جی. اسمیت ترجمه عاطفه حاجی‌آقایی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب قیام سرنوشت

کتاب قیام سرنوشت

نویسنده:ال. جی. اسمیت
انتشارات:نشر ویدا
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قیام سرنوشت

کتاب قیام سرنوشت، از مجموعه‌ی سه‌گانه‌ی شکارچیان؛ جلد سوم خاطرات خون‌آشام نوشته‌ی ال‌جی اسمیت است. الینا باید میان دو عشق زندگی‌اش انتخاب کند و یکی از عزیزانش را قربانی کند...

کتاب قیام سرنوشت را با ترجمه‌ی عاطفه حاجی‌آقایی بخوانید و با الینا در انتخاب‌های سختش همراه باشید.  

درباره‌ی کتاب قیام سرنوشت

ال‌جی اسمیت در کتاب قیام سرنوشت درباره‌ی الینا و انتخاب‌های سخت و دشوار او نوشته است. الینا بعد از اینکه فهمید نگهبان و محافظی علیه شیطان است، با چالش‌های بی‌شماری مثل فرار از بُعد تاریک، شکست اشباح و... مواجه شد. اما هیچ‌کدام قابل قیاس با انتخاب بین دو عشق زندگی‌اش نیست: استفان و دیمن سالواتوره. الینا دوباره با استفان پیوند بسته است؛ اما دیمن را می‌بیند که پس‌زده شده، اندوهگین است و البته شوم و غیرقابل پیش‌بینی شده. الینا باید انتخاب کند: آیا می‌خواهد به استفان وفادار بماند یا روح دیمن را نجات دهد؟

کتاب قیام سرنوشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به داستان‌های فانتزی و پر ماجرا از خواندن کتاب قیام سرنوشت لذت می‌برند.

بخشی از کتاب قیام سرنوشت

همه‌چيز مثل چند ساعت قبل بود. دوباره به اتاق زيرزميني انجمن ويتالي برگشته بودم، ايتن اسيرم کرده بود و چاقوي سرد و تيزش روي گلوم بود. استفان و ديمن با چهره‌هايي محتاط و بدن‌هايي منقبض‌شده تماشامون مي‌کردن و منتظر لحظه‌اي بودن که يکي‌شون بتونه خيز برداره و نجاتم بده. مي‌دونستم با اينکه سرعت هر دوشون ماورائيه، ايتن گلوي من رو مي‌بُره و مي‌ميرم.

درد زيادي توي چشمان استفان بود. از فهميدن اينکه مرگم چقدر ممکنه زجرش بده، قلبم شکست. از فکر مُردن بدون استفان متنفر بودم، مي‌دونستم بايد اون رو انتخاب مي‌کردم، فقط اون رو... و همه‌ي ترديدهام رو پشت سر مي‌ذاشتم.

ايتن من رو کشيد نزديک‌تر، دستش مثل زنجيري فولادي سخت و محکم بود. لبه‌ي سرد چاقو رو که توي گوشت بدنم فرو کرد، حس کردم.

بعدش يک‌دفعه‌اي ايتن افتاد روي زمين، مرديت پشت سرش ايستاده بود، موهاش پشت سرش توي هوا معلق بود، صورتش مثل صورت الهه‌ي انتقام سرکش و مصمم بود و چماقش هنوز به‌خاطر ضربه‌ي کشنده‌اي که به قلب ايتن زده بود، بالا بود.

اون لحظه بايد لحظه‌اي شادمان و پر از فراغ‌بال مي‌بود. توي زندگي واقعي که اين‌طور بود: لحظه‌اي که فهميدم قراره زنده بمونم و خودم رو صحيح و سالم کنار استفان پيدا کردم.

اما توي خوابم، صورت مرديت به‌خاطر سوسوزدنِ نوري سفيد و يکدست، محو شده بود. حس مي‌کردم سرد و سردتر مي‌شم، بدنم داشت يخ مي‌زد و احساساتم در سکون دلسردکننده‌اي خفه مي‌شد. انسانيتم داشت از دست مي‌رفت و چيزي سخت و غيرقابل‌انعطاف و... جاي اون رو مي‌گرفت.

در بحبوحه‌ي مبارزه، حرفي رو که جيمز بهم گفته بود، فراموش کرده بودم: اين حرف که پدرومادرم قول داده بودن من رو به نگهبان‌ها تحويل بدن و مقدر شده بود يکي از اون‌ها باشم. اينکه نگهبان‌ها براي تحويل‌گرفتن من رفته بودن سراغ پدرومادرم.

A
۱۴۰۱/۰۴/۲۶

آقا از طاقچه بعید بود. کلا ترتیب کتابا اشتباهه. شما اول باید خاطرات خون آشام میزاشتین بعدش خاطرات استفان بعد رستگاری بعدش شکارچیان. 🙁

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۸۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۲۸۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۲۲۰,۰۰۰
تومان