کتاب دستکش مسین

کتاب دستکش مسین جلد دوم مجموعه‌ی مجیستریوم است. داستان مدرسه‌ای که در آن جادوگری آموزش داده می‌شود و بچه‌ها با استعدادهای خاصشان آن‌جا آموزش می‌بینند. 

مجموعه مجستریو نوشته هالی بلک و کاساندرا کلر است که با ترجمه ابراهیم عامل محرابی منتشر شده است.

درباره کتاب دستکش مسین

کال پسر جوانی است که پدرش همواره از او خواسته از مدرسه جادو و جادو دوری کند اما او سال گذشته در آزمون آهن پذیرفته شده است و حالا رسما دانش‌آموز مجیستریو حساب می‌شود.

تعطیلات تابستانی کالوم هانت با تعطیلات بچه‌های دیگر تفاوت دارد. نزدیک‌ترین دوست او گرگی تنومند به نام هَوُک است. پدرش که مدت‌ها به او هشدار می‌داده به دنیای ججادوگر‌ها نزدیک نشو، به او شک کرده، تصور می‌کند کال افکار شرورانه‌ای در سر دارد. از طرف دیگر، بیشتر بچه‌ها تا پاییز به دنیای جادویی مجیستریوم بر نمی‌گردند.

کال به زیرزمین می‌رود و متوجه می‌شود پدرش تصمیم گرفته او و گرگش را با هم از بین ببرد، کال به دنبال راهی برای فرار است و در این بین با اتفاقاتی که فکرش را نمی‌کرده است روبه‌رو می‌شود. زیرا دستکشی که قدرت گرفتن جادو از جادوگران را دارد دزدیده شده است.

خواندن کتاب دستکش مسین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های پر هیجان پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب دستکش مسین

نگاهی به اطراف کرد، اما گرگ از لای درختچه‌ها بیرون نیامد و از میان سایه‌هایی که رفته‌رفته بین درخت‌ها جمع می‌شدند، بیرون نپرید.

کم‌کم داشت خیلی دیر می‌شد.

پدر کال پشت سرش ظاهر شد. به طناب پاره و درِ باز نگاهی انداخت و آهی کشید. دستش را توی موهای سیاه‌خاکستری‌اش برد و با ملایمت گفت: «رفته. گرگت رفته.» کال سر چرخاند و رودرروی الستر فریاد زد: «تو از کجا مطمئنی؟»

ـ کال...

کال فریاد زد: «تو همیشه از هوک بدت می‌اومد. حتماً الان خوشحالی که رفته.»

چهرهٔ الستر در هم رفت: «من از ناراحتی تو خوشحال نمی‌شم. ولی آره، اون گرگ هیچ‌وقت نمی‌تونست حیوون خونگی باشه. ممکن بود کسی رو بکشه یا بهش آسیب جدی برسونه. یکی از دوست‌هات، یا خدای نکرده، خودت. فقط خدا کنه فرار کنه بره توی جنگل و دوباره برنگرده اینجا تا همسایه‌ها رو یه لقمهٔ چرب کنه.»

کال گفت: «بس کن دیگه.» هرچند این فکر که هوک بخواهد کسی را بخورد، کمی باعث آرامش خیال او شد، چون این‌طوری ممکن بود او را حین تکاپو پیدا کند. کال بلافاصله این فکر را از ذهنش دور کرد و البته آن را در فهرست کارهای جادوگر پلید ثبت کرد.

این قبیل افکار هیچ کمکی نمی‌کردند. باید پیش از اینکه اتفاق وحشتناکی بیفتد، هوک را پیدا می‌کرد. در عوض گفت: «هوک هیچ‌وقت به کسی آسیب نمی‌رسونه.»