دانلود و خرید کتاب چرا خودتان را معرفی نکردید؟ مریم مدیری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب چرا خودتان را معرفی نکردید؟ اثر مریم مدیری

کتاب چرا خودتان را معرفی نکردید؟

نویسنده:مریم مدیری
امتیاز:
۳.۹از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چرا خودتان را معرفی نکردید؟

کتاب چرا خودتان را معرفی نکردید؟ داستان‌های کوتاه از فرهنگ‌ها و ملل مختلف است که مریم مدیری گردآوری کرده است. داستان‌های کتاب چرا خودتان را معرفی نکردید؟ هر کدام به نکته‌ای اشاره می‌کنند که خواندنشان خالی از لطف نیست. 

درباره‌ی کتاب چرا خودتان را معرفی نکردید؟

یکی از بهترین روش های یاددهی، آموزش غیرمستقیم توسط داستان است. بسیاری از مطالب آموزنده را می توانیم از این طریق به دیگران بیاموزیم. در هر داستان نکته‌ای نهفته است که انسان را به فکر فرو می‌برد و تلنگری به ذهن او می‌زند. کتاب چرا خودتان را معرفی نکردید؟ مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه و برگرفته از فرهنگ‌های گوناگون است. هر کدام از داستان‌های کتاب چرا خودتان را معرفی نکردید؟ ذهن را نسبت به یک واقعیت یا یک حقیقت زندگی باز می‌کنند. 

کتاب چرا خودتان را معرفی نکردید؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

چرا خودتان را معرفی نکردید؟ یک کتاب عالی و خواندنی برای تمام کسانی است که به خواندن داستان کوتاه علاقه‌مند هستند. 

بخشی از کتاب چرا خودتان را معرفی نکردید؟

مرد خسیسی تمام دارایی‌اش را فروخت و طلا خرید. او طلاها را در گودالی در حیاط خانه‌اش پنهان کرد و هر روز به طلاها سر می‌زد و آنها را زیر و رو می‌کرد. تکرار هر روزهٔ این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد. همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت. او شروع به شیون و زاری کرد و مدام به سر و صورتش می‌زد.

رهگذری او را دید و پرسید: «چه اتفاقی افتاده است؟»

مرد حکایت طلاها را بازگو کرد.

رهگذر گفت: «این که ناراحتی ندارد سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست، تو که از آن استفاده نمی‌کنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟ ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست، بلکه در استفادهٔ از آن است. اگر خداوند به زندگی شما برکتی داده است و شرایط مناسبی دارید پس به فکر دیگران نیز باشید. بخشش مال مثل هرس کردن درخت است پول با بخشش زیادتر و زیادتر می‌شود.»

دارایی شما حساب بانکیتان نیست. دارایی شما آن مقدار از ثروت و داشته‌هایی است که برای یاری رساندن دیگران به گردش درمی‌آورید.

نظرات کاربران

𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۳۹۹/۱۲/۲۲

داستان های کوتاه و قشنگی داشت❤️🧡

merry
۱۴۰۰/۰۳/۰۴

کتابی فوق العاده عالی و زیبا که هم در اون چاشنی طنز داشت و هم در آن نصیحتی و حرفی نهفته بود که تک تکشون رو می‌توانستیم در زندگی استفاده کنیم مثل کتاب های نصیحتی خشک و خسته کننده نبود

- بیشتر
𝘼𝙂𝘿`𝘚𝘶𝘨𝘢
۱۳۹۹/۱۲/۱۹

جالب بود😄 ولی کم بود🙁 ممنون میشم اگه برای یه مدت رایگان کنید🌻

پروانه
۱۳۹۹/۱۰/۱۸

داستانهای کوتاهی که هرروز میخوانیم و تازگی ندارد

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۳)
قدرت انتقاد و اصلاح فردی چندین سال شاگردِ نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را یاد گرفت. استاد به او گفت: «شما دیگه استاد شدی و من چیزی ندارم که به تو یاد بدم.» شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق‌العاده کشید و آن را در میدان شهر گذاشت، مقداری رنگ و قلم در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می‌بینند یک علامت ضربدر بزنند. غروب که برگشت دید که تمامی تابلو پُر از علامت ضربدر است، بسیار ناراحت شد و پیش استاد خود برگشت. استاد به او گفت: «میتونی عین همون نقاشی رو برام بکشی؟!» شاگرد همان کاری را کرد که استادش خواسته بود، بعد استاد همان نقاشی را در همان میدان قرار داد، ولی این بار رنگ و قلم را با نوشته‌ای کنار تابلو گذاشت. متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود: «اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید.» غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده مانده. استاد به شاگرد گفت: «همهٔ انسان‌ها قدرت انتقاد دارند، ولی جرئت اصلاح نه!»
merry
مردی در دعاهایش از خداوند دو چیز خواست... یک گُل و یک پروانه...! اما چیزی که به دست آورد یک کاکتوس و یک کِرم بود. او بسیار غمگین شد و با خود اندیشید: «شاید خداوند من را دوست ندارد و به من توجهی ندارد.» مرد با ناراحتی چند روزی در همین افکار بود. تا این‌که از آن کاکتوس پُر از خار گُلی زیبا روییده شد. و آن کِرم تبدیل به پروانه‌ای زیبا شد. یادمان باشد: «اگر چیزی از خدا خواستیم و چیز دیگری دریافت کردیم به او اعتماد کنیم. خارهای امروز گل‌های فردایند.»
𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
لبخند شیطان به شیطان گفتم لعنت بر تو باد! لبخند زد! گفتم: «چرا می‌خندی؟» پاسخ داد: «از حماقت تو خنده‌ام می‌گیرد.» پرسیدم: «مگر چه کار کرده‌ام؟» گفت: «مرا لعنت می‌کنی در حالی که هیچ بدی به تو نکرده‌ام!» با تعجب گفتم: «پس چرا زمین می‌خورم؟» گفت: «نَفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده‌ای... نَفس تو هنوز وحشی است. تورا زمین می‌زند.» گفتم: «پس تو چه کاره‌ای؟» گفت: «هر وقت سواری یاد گرفتی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد... فعلا برو سواری یاد بگیر»!
merry

حجم

۴۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۴۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان