کتاب پشت گوش قاف
معرفی کتاب پشت گوش قاف
کتاب پشت گوش قاف مجموعهشعری سرودهٔ روژین زمانی و ویراستهٔ سحر عظیمی و مریم مدیری است و انتشارات آرمان رشد آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب پشت گوش قاف
شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب پشت گوش قاف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پشت گوش قاف
«وطن تنیده به تن
یک زِبَرِ بر من و تن، دو زبرِ بر سرزمین
حتی ته راندگی هم باشیم تهرانی هست
آبادۀ ویرانم همباز دستم میگیرد
نان بده میزبان یتیم که باز مهمانی هست
حتی سیه را برج میلاد سایۀ سر میکند
گویا الفی بَرّ را، چو ابر پاسبانی هست
کویر لوت وطنم خشکی را آواز میکند
آهنگ تنبور، تار و تنبک در آسمانی هست
بقچه ببندیم، کولهبار سفر هر جا کنیم
پارچۀ دل هر جا گشاییم، باز ایرانی هست
***
هیمۀ تر
تسخیر شد آشیانهام با دانههای ریز برف
زمزمهوار گفتمش، زلف سپیدم را بباف
لبخند شرم ننشاند حتی گوشۀ لبش
گفته بودم دروغ مهر، دل مریدم را نباف
گذر زدم به اولین دیدار عاشقانهای
که آشنایی گفت مرا دگر غریبهام مباش
جملۀ دل لرزان من را نیمی از شهر از برند
کی پاسخم گفت مرا دگر سؤال من مباش؟
دست برد به دست بافتترین گلیمهای شهر من
برای روزی فرش کاشانهام شدن بزد
وجود و رخنۀ برف ز باور به قول راهزنی
که دست به هیزم ترِ شومینهام شدن بزد
***
یادم هفت بار، میثاق را فراموش
صدف فر خورده گیسو، صدای موج میداد
منی ساحل چهارپایه را سنجاق میکرد
من و هفت تکه جنایت، به دور جوی خانه
کمکمک چاییدنی، اصوات را اتراق میکرد
گرد قیف بر سری، فتوای بر پا میداد
از فراز، جان من چکه ز سقف اتاق میکرد
گسل دست، از هجوم رگهایم لرزه افتاد
سوزن نگه، زیرِ پوستی، طَمطَراق میکرد
شور، پانزده گوشهاش را به تصویر میکشانید
ماهور، بیش گوشه پنجی، کمی اغراق میکرد
روغنی پریدهرنگم، صورتی بر دیوار بود
خزش مولانا واری گوشههای ساق میکرد
آن حوالی پایتخت هرج را هم مرج میدید
اقبال، با هرچه هفتی، شکست جناغ میکرد
لیوان پاهایش دست خاک خردسال بود
میفشرد آبگینه را، شکسته بر آفاق میکرد
از دوباره، پوستۀ ماه و فلک کنار میداد
لا و دو، سر مرا دولا بر میثاق میکرد
کمکمک چاییدنی، اصوات را اتراق میکرد
میثاقی بر تسبیح کمر شلاق میکرد...»
حجم
۵۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۵۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه