کتاب پادشاه جان
معرفی کتاب پادشاه جان
پادشاه جان یکی از نمایشنامههای ویلیام شکسپیر، نمایشنامهنویس مشهور انگلیسی است.
درباره کتاب پادشاه جان
پادشاه جان همان شاه خبیثی است که رابین هود بر علیه آن در جنگل شروود دست به قیام میزند. شخصیتی که در کنار رابین هود به عنوان سوژهی اصلی دیده نمیشد، اینجا به عنوان شخصیت اول به تصویر کشیده شده است.
این نمایشنامه، زندگی چند خاندان سلطنتی را در انگلستان و فرانسه و رابطهی آنها را با قدرت، دین، خانواده، شرافت، وفای به عهد و ملت نشان میدهد. نمایشنامهای سیاسی_ملی_عاطفی که تنها میهن را ستایش و کشته شدن در راه آن را سعادت معرفی میکند.
شکسپیر در این اثر نشان میدهد هویت هر انسان از پاسداری او از وطنش شکل میگیرد و هیچ جای تاریخ انسانهای آزاد دست به اشغال خاک همسایه نمیزنند. اگر حکومت یک کشور دست دیوان فاسد و ظالم هم وطن باشد از حکومت فرشتههای اجنبی اولاتر است.
خواندن کتاب پادشاه جان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات نمایشی به ویژه دوستداران آثار شکسپیر
دربارهی ویلیام شکسپیر
ویلیام شکسپیر زاده ۱۵۶۴ و درگذشته ۱۶۱۶، بازیگر، شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی است که او را بزرگترین نویسنده انگلیسی زبان میدانند. شکسپیر هم از نظر نمایشنامهها و هم از نظر تاثیری که روی ادبیات انگلیسی داشت بینظیر و مشهور است. به طوری که شعرها و نمایشنامههای او کلمات و اصلاحات زیادی را به زبان انگلیسی اضافه کرده است. اغلب آثار او شهرت زیادی کسب کردند و در سراسر جهان روی صحنه اجرا شدند. شکسپیر در اولین اجرای مکبث، خود به روی صحنه رفت و در ان نمایش بازی کرد.
آثار بسیار زیادی از او مانند: مکبث، اتللو، رومئو و ژولیت، هملت، رویای شب نیمه تابستان، شاه لیر، تاجر ونیزی و تیمون آتنی به فارسی ترجمه شدهاند.
جالب است بدانید که او علاقهای به نگه داشتن آثارش نداشت و تمام نمایشنامه و شعرهایش بعد از مرگ او چاپ و منتشر شد.
بخشی از کتاب پادشاه جان
کاخ پادشاه جان، ملکه الینور، پمبروک، اسکس، سالیسبری و دیگران همراه شاتیلتون وارد میشوند.
پادشاه جان: حال سخن گوی ای شاتیلتون، شاه فرانسه با ما چه کار دارد؟
شاتیلتون: شاه فرانسه بعد از اداء احترام از زبان من با اعلیحضرت، پادشاه بدهکار انگلستان در این مکان سخن میگوید.
الینور: چه شروع غریبی، "پادشاه بدهکار"
پادشاه جان: خاموش مادر مهربان، به حرف سفیر گوش فرا ده.
شاتیلتون: فلیپ فرانسه به درستی و حقیقت از جانب برادر فقید شما، پسر جفری، آرتور پلانتاژانت را قانوناً وارث حقیقی این سرزمین و قلمروهای ایرلند، پویکتیرس، آنژو، توراین و میِن میداند و از شما انتظار دارند تا شمشیر حکومت سلطنتی را که این قلمروها را با آن ربوده اید کنار گذاشته و آن را در دستان با لیاقت آرتور برادرزادهتان، شهریار حقیقی قرار دهید.
شاه جان: اگر انجام ندهیم چه می شود؟
شاتیلتون: با سربلندی خشم و جنگی خونین را به کار خواهیم بست و قهراً احقاق حق خواهیم کرد.
پادشاه جان: در این سرزمین جنگ را با جنگ و خون را با خون پاسخ میدهند. پاسخ مرا به فرانسه برسان.
شاتیلتون: پس در دورترین محدوهٔ سفارتم جنگ طلبی پادشاهم را از زبان من شنوا باشید.
پادشاه جان: پس مبارزه طلبی مرا هم به او برسان، دیگر هیچ صلحی بین ما بر قرار نیست، تو برق باش در مقابل چشمان فرانسه. پیش از آن که آمدنم را اطلاع دهی رعد توپهای من در سرزمینتان شنیده خواهد شد. پس تو شیپور خشم ما و گواه نحس زوالتان باش.
پمبروک، شرافتمندانه به بیرون هدایتش کن و رفتنش را به نظاره بنشین. خداحافظ شاتیلتون.
شاتیلتون و پمبروک صحنه را ترک میکنند.
الینور: حال چه میشود پسرم؟ آیا پیش تر به تو نگفته بودم که کنستانس تا چه حد جاه طلب است؟ نباید آزادش می کردی. حال او فرانسه و تمام جهان را به محق بودن پسرش قانع کرده است.
باید جلوی این ماجرا با ابراز سادهٔ عبارات محبتآمیز گرفته میشد، اما حالا اختلاف دو پادشاهی با خونریزی دهشتناکی فیصله می یابد.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه