کتاب حاج آخوند
معرفی کتاب حاج آخوند
کتاب حاج آخوند نوشته سید عطاالله مهاجرانی است. این کتاب زندگی حاج شیخ محمود رضا امانی، فرزند مرحوم شیخ علیاصغر، در روستای مهاجران و روستاهای اطراف، معروف و مشهور به حاجآخوند است. همه اهالی روستا و شهر که او را میشناختند با همین نام از او حرف میزدند و با او سخن میگفتند. گاهی نامه هم که به روستای مهاجران میآمد و نامهها را به دفتر مدرسه میرساندند، پشت پاکت نامه ایشان نوشته بود: روستای مهاجران کَمَر، برسد به دست حاجآخوند! این کتاب روایتی جذاب و خواندنی از مردی است که همه او را به خوبی میشناختند.
خواندن کتاب حاج آخوند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به تاریخ و داستانهای واقعی پیشنهاد میکنیم
بخشی از حاج آخوند
از توی مهتابی به رنگینکمان نگاه میکردم. نامش را نمیدانستم. اولین بار بود که به انحنای رنگینکمان وتاب رنگهایش دقت میکردم. تپه مارون انگار زیر طاق رنگینکمان سرش را بالا گرفته بود. یک سر کمان از پس تپه بالا میرفت و سر دیگر به طرف مدرسه پائین میآمد و در چما محو میشد. آنقدر نزدیک مینمود که گویی میتوانستم بروم و در میان رنگها بایستم.
به پسرعمویم رحیم گفتم: سیل کن!
گفت: این کمان رستم است، رستم دستان.
با خودم گفتم اگر این کمان رستم است پس تیرش کجاست؟
پابرهنه و شتابزده از خانه بیرون آمدم تا بروم بالای تپه و کمان رستم را از نزدیک ببینم. محمدعلی و احمد هم همراهم آمدند. باران نرم و زلال به صورتمان میخورد. از کمان رستم چشم بر نمیداشتیم. بالای تپه که رسیدیم کمان به دوردست رفته بود. این تجربه را با خورشید داشتیم. گاهی خورشید انگار در افق روی زمین ایستاده بود. نورش پرتقالی و ارغوانی بود. هر چه نزدیکتر میشدیم، گویی از ما فاصله میگرفت و سرانجام محو میشد...
از بالای تپه به سمت خانه سرازیر شدیم. گاه برمیگشتیم و چندباره به کمان رستم نگاه میکردیم. از شیب تپه که پایین آمدیم، دیدم حاجآخوند دارد از پیچ مدرسه رو به بالا میآید. سلام کردیم. حاجآخوند عمامهاش را توی خورجین گذاشته بود. موهایش سیاه وخرمایی و سفید و خاکستری بود. زیر باران و آفتاب برق میزد.
پرسید: کجا بودید بچهها؟
گفتیم: رفته بودیم دیدن کمان رستم!
حاجآخوند خندید و گفت: کمان خداوندست! این کمان کمانی است که زنده میکند. اسمش قوس و قزح است. قوس یعنی کمان، قزح یعنی زیبایی و لطافت. به سخنی که از روی حقیقت باشد و با دروغ آمیخته نشده باشد، قزح میگویند.
بچهها کتاب مقدس مسیحیها و یهودیها درباره قوس و قزح داستان دلکشی دارد. هیچوقت از یاد نمیبرید. میگوید قوس و قزح نشانه عهدیست که بین خداوند و انسانهاست. این کمان خداوندست که لای حریر ابرها پوشیده و پنهان شده و با تابش آفتاب و بارش باران آشکار میشود. وقتی نوح با مردم و حیوانات از سیلاب گذشتند، خداوند به نوح گفته بود وقتی قوس و قزح پدیدار شود، او نجات پیدا میکند.
حجم
۲۳۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۲ صفحه
حجم
۲۳۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۲ صفحه
نظرات کاربران
عاااالی. از بهترین کتابهایی که تا امروز خوانده ام. من این کتاب رو بعد از خوندن ملت عشق شروع کردم با خودم گفتم مولویِ حاج آخوند کجا مولویِ اللا و عزیز کجا و اصلا کتاب حاج آخوند کجا و کتاب
کتاب درباره زندگی یک روحانی روستایی است که حدود 20 سال در حوزه های مختلف قم و نجف تحصیل کرده و نهایتا در یک روستا کنج عزلت گزیده؛ نویسنده نکات مختلف ادبی و عرفانی و سبک زندگی و... ای رو
لطفا در طاقچه بی نهایت قرار دهید
من نسخه چاپی کتاب را خوانده ام کتاب بسیار عالی هستش چند جا اشک بر چشمان من نشست .
فوق العاده بود... شخصیت حاج آخوند، شخصیتیه که همه دنیا باید بشناسنش... من بخاطر نویسنده کتاب رغبتی به خوندن کتاب نداشتم، اما نویسنده توی توییترش نوشته بود که حاج قاسم این کتاب رو خونده بوده و به سایرین هم هدیه
نسخه چاپیش ۴۰۰۰۰ خریدم، خیلی خوبه اگر به مباحث انسانیت و اخلاق و رفتار و عرفان علاقه دارید. حاج اخوند شیخ روستا که عاشق راه و رسمش میشید❤.
روایتی شیرین به قلمی شیرین
شخصیت پردازی حاجآخوند شاید در نگاه اول کمی جهتگیرانه و اغراقآمیز به نظر میآید، اما با ادامه کتاب کم کم مجذوب همین شخصیت شاید کمی اغراق آمیز شدم و به نظرم این شخصیت، هرچند کمی آمیخته با خیال نویسنده، بسیار
کتاب ۳۲۹ از کتابخانه همگانی، کتاب خوبی بود و قطعا مطالعه آن تاثیر مثبتی بر خواننده خواهد گذاشت، فقط کمی در مورد شعرا و فلاسفه مانند مولوی و ملاصدرا غلو شده بود.
حاج آخوند مصداق واقعی یک آخوند است. من از لفظ آخوند به معنی روحانی مردمی و خوشدل و کسی یاد میکنم که مثل پیامبر طبیبی است که در بین مردم به دنبال ناخوش احوالان میگردد و با حال خوب خودش