کتاب روشناییهای زندگی
معرفی کتاب روشناییهای زندگی
کتاب روشناییهای زندگی نوشته آزاده آبی شامل هشت داستان است و تصویری زیبا و مثبت از زندگی به مخاطب نشان میدهد. از نگاه او زندگی سرشار از موضوعات دلپذیر است پس آیا بهتر نیست به جای پرداختن به تلخ کامی ها به آن پشت کنیم و به حلاوت زندگی بپردازیم ؟
درباره کتاب روشناییهای زندگی
این مجموعه داستان کوتاه اولین تجربهی نویسنده است. نویسندگانی چون آزاده آبی که به تازگی به عرصه داستاننویسی قدم گذاشتهاند در تلاش هستند که تنها به جنبههای مثبت زندگی بپردازند، از زیبایی های روابط خوب بگویند و تلخی ها و نفرت ها را برای اهریمن بگذارند. او معتقد است وقتی می توان اهورایی بود و اهورایی فکر کرد، نوشتن درباره نیروهای شر و اهریمنی خطا و اشتباه است.شـکوه زنـدگی در چیـزهای دیـگری اسـت.
آزاده آبی هنرمندی باسابقه در زمینهی صنایع دستی است و این نگاه هنرمندانهی خود را وارد ادبیات داستانی کرده و تأثیر آن را میتوان در کتابش مشاهده کرد.
خواندن کتاب روشناییهای زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب روشناییهای زندگی
- همه بیخود میگن. تو هیچ جا نمیری، همین جا می مونی.
تورج که تصمیمش را گرفته بود، با سرسختی جواب داد: درسته که منو بزرگ کردی ولی من زرخریدت نیستم.
ایرج که انتظار چنین حرفی را نداشت، از جا بلند شد و به سمت تورج حمله برد تا او را بزند که گل بانو و گلشن مانع شدند.
گل بانو و ایرج نگاهی به یکدیگر انداختند. قلبشان از درون مچاله شد. گلشن، برادرش را به حیاط برد. مادر از اینکه پدر و پسر در برابر هم ایستاده بودند ناراحت بود. سعی کرد شوهرش را آرام کند.
دو تا از دخترها به خانهٔ بخت رفته ولی گلشن و تورج کنارشان بودند.
مدتها بود که تورج از تصمیمش با گلشن صحبت می کرد و به او می گفت می خواهد خواننده شود. می گفت یک روز صبح که بیدار شدین می بینید من دیگه نیستم و رفتم تهران.
تورج به حیاط رفت و لب حوض آب نشست. گلشن هم به کنارش رفت.
تورج با عصبانیت گفت: من نمی خوام ذغال فروش بشم. من ذوق دارم، هنر دارم، می تونم خواننده بشم. چرا نشم؟ استعداد دارم. باید زندگی بهتری داشته باشم. من آواز خوندن رو دوست دارم، می خوام برم رادیو. همه هم می دونن صدام خوبه.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه