دانلود و خرید کتاب باران روز هجدهم سهراب براهام
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب باران روز هجدهم

کتاب باران روز هجدهم

انتشارات:نشر خاموش
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب باران روز هجدهم

کتاب باران روز هجدهم نوشته سهراب براهام است. این کتاب بر اساس بخشی از زندگی اولین شهید شهرستان جیرفت (شهید معناصری) که در روستای دوبنه مدیر و معلم بود، نوشته شده است. کتاب باران روز هجدهم بر ذهن و زبان یک دانش‌آموز کلاس پنجم ابتدایی می‌گذرد. این دانش‌آموز معلمش را به یاد می‌آورد. معلمی که همه او را جوانمرد و مهربان می‌دانستند. نوشتن این کتاب دو سال زمان برده است و نویسنده در این زمان سعی کرده است به شخصیت این شهید بزرگوار وفادار بماند.

خواندن کتاب باران روز هجدهم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات پایداری پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب باران روز هجدهم

باران همچنان می‌بارید و مادرم برایمان حلوای خرما درست می‌کرد و چیزی نمی‌گفت. کتوک گرم شده بود و آتش روشن بود. پدر کمی درب کتوک را باز کرد تا تفتی۷ نشده باشیم. هوای سردی به داخل خزید. باران به داخل آمد. ننه گفت: «در رو ببند! بچه‌ها دو هوا و مریض می شن.» پدر لحظاتی به بیرون خیره شد و گفت: «امسال سال خوبی خواهیم داشت.» ننه گفت: «نگفتی که چی شد، خواهرتو می‌گم. چی شد که از دنیا رفت؟!» پدر آهی کشید و درب کپر را بست و سیگارش را به منقل روشن کرد و سرجایش به رخت‌خواب تکیه داد و گفت: «بعد از این‌که که خبر مرگ پدرم رو آوردن، مادر بزرگم من و خواهرم رو از دست مادرم گرفت و گفت: «باعث رفتن پسرم به شهر و ولایت غریب تو بودی؛ نوه‌هامو ازت می‌گیرم و بزرگ می‌کنم.»

اون ما رو گرفت، خواهرم شیرخواره بود. هوای پاییزی سردی از راه رسیده بود. شبا که از راه می‌رسید من رو که اولاد پسر بودم، توی بغلش می‌خوابوند و به خواهرم زیاد توجه نمی‌کرد. احتمالاً به عمد نبود. پیر بود. مادرم خیلی تلاش کرد که خواهرم رو پس بگیره، اما موفق نشد. خواهرم مریض شد و از تب شدید و سردرد، یه روز صبح که آفتاب به قد و اندازهٔ یک بوتهٔ نخل هفت ساله بالا اومده بود، مرد. برای جمع کردن هیزم، از خونه‌های به ردیف‌درست‌شدهٔ همسایه‌ها، فاصله گرفتم. وقتی‌که صدای گریهٔ زنا به گوشم رسید، هیزما رو زمبن انداختم و دویدم. یکی از زنا نذاشت که خواهرم رو ببینم. خواهرم مرده بود، مادرم رو از دور دیدم که داشت می‌دوید و هِی به زمبن می‌افتاد. می‌دوید و جیغ می‌کشید. من رو زمین نشستم و سرم رو روی دستام گرفتم و بلندبلند گریه کردم و افسوس خوردم که چرا وقتی برای هیزم رفتم، اونو نبوسیدم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۰۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۹,۰۰۰
تومان