کتاب سعدی هملت میشود
معرفی کتاب سعدی هملت میشود
سعدی هملت میشود کتابی شامل یک نمایشنامه از حسن عظیمی، کارگردان و نمایشنامهنویس پرکار معاصر، یک مصاحبه و ۳ یادداشت درباره او است.
درباره کتاب صعدی هملت میشود
جرقه نمایشنامه سعدی هملت میشود زمانی به ذهن عظیمی رسید که بنا برگفته خودش شبی همچنان که نمایشنامه هملت را ورق میزده سعی کرده است این تراژدی را در قالب کمدی ببیند و با همین فکر، کار خود را برای تبدیل کردن این اثر بزرگ به کمدی آغاز کرده است. او نمایشنامه هملت را تبدیل به یک نمایش روحوضی کرده است.
در این کتاب هم سعدی هملت میشود را میخوانید و هم مصاحبهای را که او با غلامحسین دولت آبادی درباره زندگی و کارش در تئاتر ایران داشته و هم سه یادداشت درباره این هنرمند پیشکسوت.
خواندن کتاب سعدی هملت میشود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به تئاتر ایران را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
درباره حسن عظیمی
حسن عظیمی متولد نهم خرداد ۱۳۲۶ در یانچشمه از توابع اصفهان است او دیپلم ادبیات دارد و بازیگری را در کلاسهای ناصر فرهمند در اصفهان و پرویز فنیزاده گذرانده است. او گواهینامه مدرسی کارگردانی و بازیگری وزارت فرهنگ و ارشاد و نشان درجه ۳ مدرسی در رشته کارگردانی را هم به دست اورده است. عظیمی در طول عمر پربار خود نماایشهای زیادی را در داخل و خارج ایران روی صحنه برده و در کارهای زیادی هم بازی کرده است. او در رشته کارگردانی و نویسندگی جوایز متعددی هم به دست آورده که برخی از آنها از این قرارند:
جایزه نخستین یادواره سنگر، کرمانشاه(مرزداران)
جایزه کارگردانی، یازدهمین جشنواره تئاتر فجر(سه نمایش با یک بلیط)
نویسنده دوم، چهارمین جشنواره هلال احمر سراسر کشور
نویسنده دوم، هفتمین جشنواره سراسری تئاتر آیینی سنتی
یادنامه، پنجمین همایش تئاتر کمدی، اصفهان
بخشی از کتاب سعدی هملت میشود
مجلس اول
قصر پادشاه دانمارک. شب. عروسی شاه و شهبانوی دانمارک. با صدای موسیقی چراغهای صحنه روشن میشود، عروس و داماد با همراهان وارد صحنه میشوند. در میان هیاهوی مهمانان و هنرمندان، روح پدر هملت بر صحنه دیده میشود.
خواننده: امشب چه شبیست، شب مراد است امشب، این خانه پر از شمع و چراغ است امشب.
همسرایان: بادا، بادا مبارک بادا، ایشالا مبارک بادا.
خواننده: بیا برویم از این ولایت منو تو، تو دست منو بگیر و من دامن تو.
همسرایان: بادا، بادا مبارک بادا، ایشالا مبارک بادا.
روح به دقت همه جا را نگاه میکند و میرود.
پسر صدراعظم: از این که در عروسی شاه حضور پیدا کردم بینهایت خوشحالم از حضورتان رخصت بازگشت به فرانسه را میطلبم، من شتابان و مشتاقانه به دانمارک آمدم تا در روز عروسی و تاجگذاریتان عرض بندگی کنم و اینک این وظیفه به انجام رسیده، حال رخصت رفتن میخواهم.
شاه: آیا از پدرتان اجازه دارید؟ صدراعظم چه میگوید؟
پولونیوس: سرورم، از بس خواهش و تمنا کرد، سرانجام رضایت مرا گرفت و من ناچار شدم مُهر موافقت اجباری بر خواستهٔ او بنهم. استدعا میکنم شما هم اجازه بفرمایید برود.
شاه: در ساعت دلخواه برو، فرصت از آن توست.
لایرتیس: امر شاه را به جان و دل فرمانبردارم.
پولونیوس: برو پسرم، برو و خودت را آمادهٔ سفر کن.
لایرتیس: با اجازهٔ سرورم پادشاه دانمارک.
خواننده: کوچه تنگه بله! عروس قشنگه بله! دست به زلفاش نزنید، مروارید بنده بله...
همسرایان: این حیاط و اون حیاط، میپاشن نقل و نبات رو سر عروس و دوماد.
خواننده: خیمه بزنین سایه کنید صحرا را/ آفتاب نزنه شاخ گل رعنا را. عروسی شاهانه...
همسرایان: ایشالا مبارکش باد!
خواننده: عیش بزرگانه...
همسرایان: ایشالا مبارکش باد!
با رفتن شاه، شهبانو و همراهانشان، هملت افسرده و غمگین وارد میشود.
حجم
۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
حجم
۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه