دانلود و خرید کتاب صعود مقاومت‌پذیر آقای م.ر. حساس غلامحسین دولت آبادی
تصویر جلد کتاب صعود مقاومت‌پذیر آقای م.ر. حساس

کتاب صعود مقاومت‌پذیر آقای م.ر. حساس

معرفی کتاب صعود مقاومت‌پذیر آقای م.ر. حساس

صعود مقاومت‌پذیر آقای م.ر. حساس! اقتباس غلامحسین دولت‌آبادی، آراز بارسقیان و وحید جباری از اثر جاودان برتولت برشت، صعود مقاومت‌پذیر آرتورو اویی است.

 درباره صعود مقاومت‌پذیر آقای م.ر. حساس

داستان در سال ۱۴۰۵ می‌گذرد. تهیه کنندگان تئاتر در اداره‌ی تئاترشان به مشکل خورده اند. آن‌ها نمی‌دانند باید شرایط سخت بی‌تماشاگری را چطور از سر بگذرانند. پس تصمیم می‌گیرند برای گرفتن وام به سراغ یکی از مدیران قدیمـــی تئاتر بروند.

خواندن کتاب صعود مقاومت‌پذیر آقای م.ر. حساس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به تئاتر ایران، نمایش‌نامه‌خوانی و آثار برتولت برشت را به خواندن این اثر دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب صعود مقاومت‌پذیر آقای م.ر. حساس

الف.

بهار سال ۱۴۰۵. دفتر صنف تهیه‌کنندگان تئاتر تهران. اعضای هیئت‌مدیرهٔ پنج‌نفرهٔ صنف تهیه‌کنندگان وارد دفتر می‌شوند.

سدق: بد روزگاریه.

شمشیری: تهران شده عینهو یه دختر ترشیدهٔ عزیز دُردونه که اومده بره بازار ولی دیده تهِ جیبش سوراخه و حالا بنده خدای مفلوک تو جوب‌ها داره یه قرون دو زارش رو می‌جوره.

کاشف: پنج‌شنبه‌ای مهندس ماکان، من و یه سری از بچه‌های دیگه رو برای دورهمی این هفته‌ش دعوت کرد. فکر کنم اگه می‌رفتیم فقط مأمورهای بانک رو می‌دیدیم که دارن خونه رو پلمپ می‌کنن. این یعنی از عرش به فرش اومدن، یعنی کله تو طاق. پلاتوهای تمرین دَل‌دَل پُره کارگردان و بازیگر ریز و درشته ولی دریغ از یه تماشاچی.

باستانی: صلات ظهره و تاریکی.

جدیکار: کمپانی‌های نیلوفر آبی و زنبق سیاه رو حراجشون کردن.

شمشیری: دکتر بهادر که از عهد دقیانوس تا الان همه کاری تو تئاتر کرده، ورشکست شده.

سدق: تالار سعدی خرج و دخلش دیگه نمی‌خونه.

کاشف: بسطام کجاست؟

سدق: سرش شلوغه. یه پاش تو این بانکه یه پاش تو اون بانک.

شمشیری: چی؟ بسطام؟ [مکث] فاتحهٔ تهیه‌کنندگی تئاتر تو این شهر خونده‌ست.

باستانی: سگرمه‌هاتونو رو باز کنین رفقا! ما که هنوز نمردیم.

جدیکار: آخه این هم شد زندگی؟

باستانی: چرا همه‌تون وا دادین؟ بیزینس تئاتر تو این شهر هنوز تخمش ور نیفتاده. اوضاع چه خوب باشه و چه بد، این شهر لعنتی چهارده‌میلیونی تئاتر می‌خواد دیگه. غم‌تون نباشه خودمون همه چی رو ردیف می‌کنیم.

کاشف: اوضاع تماشاگر چطوره؟

جدیکار: داغون. از هر ده نفر هشت‌تاش بلیت مهمونه، دوتاش هم پنجاه‌درصد تخفیف.

شمشیری: دخل تئاترمون اومده.

سدق: بچه‌ها یه چیزی بگم شاخ دربیارین. می‌دونین کی تو راهروئه؟ [مکث] حساس...



نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۸ صفحه

حجم

۱۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۸ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان