دانلود و خرید کتاب آخرین امدادگر پریسا محسن پور
تصویر جلد کتاب آخرین امدادگر

کتاب آخرین امدادگر

انتشارات:انتشارات صریر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آخرین امدادگر

آخرین امدادگر نوشته پریسا محسن‌پور برشی است از عاشقانه‌های پاسدار شهید جامعه پزشکی، شهید مدافع حرم، محمدحسن قاسمی.

درباره کتاب آخرین امدادگر

پریسا محسن‌پور این کتاب را در پنج فصل، از زاویه دید محمدحسن قاسمی و با الهام از چند یادداشت کوتاه او نوشته است.

لازم به ذکر است که هر فصل توسط هم‌رزمان شهید که در آن زمان حضور داشتند، مورد تأیید قرار گرفته است.

خواندن کتاب آخرین امدادگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات پایداری و سرگذشت‌نامه‌های شهدا را به خواندن این اثر دعوت می‌کنیم.

جملاتی از کتاب آخرین امدادگر

گاهی وقت‌ها اینجا یادم می‌رود که زمان با چه سرعتی درگذر است...

قرار است امشب سید حسن نصرالله برای جوامع عربی سخنرانی کند. هر نیم ساعت یکبار به محمد رضا می‌گویم: «یادم بنداز امشب سخنرانی سید رو گوش بدیم!» او هم با خونسردی، هر نیم ساعت یکبار جواب می‌دهد: «الان گفتی اینو!» و بعد با هم می‌خندیم، هر نیم ساعت یکبار!!!

نیروهای سوری بیمارستان هم مثل ما منتظر سخنرانی هستند. فقط یک تلویزیون داریم که آن هم داخل اتاقک نگهبانی بیمارستان است و در اختیار آقا ماجد!

موعد سخنرانی فرا می‌رسد و ما به خاطر سرمای منطقه مایر، پتو می‌پیچیم دور خودمان و می‌رویم اتاق آقا ماجد! سخنرانی شروع شده است؛ فقط من و محمد رضا فارس زبان هستیم و بقیه عرب‌اند!

تقریباً می‌توانیم متوجه سخنان سید حسن نصرالله بشویم. بیست دقیقه از سخنرانی می‌گذرد... سکوت عجیب اتاقک نگهبانی خیلی مشکوک است.

یک دفعه محمد رضا می‌زند به پهلویم و به پشت سرمان اشاره می‌کند! برمی‌گردم و نگاه می‌کنم و....

صدای انفجار نابهنگام و بلند خنده من!

عجب صحنه‌ای! همه ده ـ یازده نفری که با ما آمده‌اند خوابشان برده است!!! از صدای قهقهه من، بچه‌ها از خواب می‌پرند.

سپهر
۱۳۹۹/۰۸/۰۸

خیلی زیبا.... به خصوص برای دانشجویان رشته پزشکی! زندگی یک پزشک، در دل آتش و خون!

کاربر ۱۶۴۸۹۷۶
۱۳۹۹/۰۴/۲۲

کتاب عالی وتاثیرگذاری بود من به شخصه تازمان خواندن این کتاب ازحضورپزشکان وکادردرمانی درسوریه بی اطلاع بودم...به امید شفاعت شهدای گرانقدر

Niki
۱۳۹۹/۰۵/۱۲

کتاب خوبیه، اولین کتابی که راجع به کادر درمان مدافعان حرم مطالعه میکردم، ولی کاش بیشتر به شخصیت شهید میپرداختن،که بیشتر آشنا می شدیم.

vaahe
۱۳۹۹/۰۱/۲۷

خیلی خوب.خصوصا برای بچه های علوم پزشکی چون خیلی درک میکنن فضای راوی رو

Sobhan Tabatabaei
۱۳۹۹/۰۵/۳۰

کتاب بسیار عالی از یک شخصیت پرتلاش و خستگی ناپذیر

خامنه ای رهبرم💗
۱۴۰۱/۰۹/۰۲

اونقدر خوندنیه که متوجه نمیشید دارید کتابشو میخونید 😍😍💯

مانا
۱۴۰۱/۱۰/۲۵

جالب بود. به خواندنش می ارزد. با اینکه نویسنده خانم هست و خیلی تلاش کرده لحن و حس مردانه در بیاورد تا خدی موفق شده بود. کتاب شسته رفته بود. نثر خوب. حس و حالش خوب بود. من دوست داشتم از خانوادش بیشتر بدونم

آر-طاقچه
۱۴۰۰/۱۰/۲۵

عالی احسنت به خلاقیت نویسنده که از خاطرات اطرافیان به چنین روایت یکدستی رسیده

نَعناء🌱
۱۴۰۰/۰۹/۱۴

از دسته اول کنجکاوی هام درمورد شهدا این بوده که افکار و ذهنیاتشون به چه شکل بوده.. 🪄 خوشحالم که با این شهید آشنا شدم 🍃 امیدوارم یه روزی یه جایی نگاهشون شامل حالم بشه ❤️ برای من کتاب خیلـی دوست داشتنی ای

- بیشتر
hiba
۱۴۰۰/۰۸/۰۳

کتاب کم حجم وقشنگی بود وبرای اولین بار مجاهدت ها ونقش کادر درمان در جنگ سوریه را روایت کرده بود که ازاین لحاظ جالب بود هرچندکه کوتاه ومختصر بود درست مثل عمر خود شهید. به نظرم ارزش خواندن دارد

هرصبح به عشق تو بیدار می‌شوم و می‌دانم که یک روز، دست‌هایم را می‌گیری... هر روز، دلم آیینه باران می‌شود به شوق دیدار تو و در هر تکه از قلبم تو را می‌بینم که با هزار چهره لبخند می‌زنی به جان پر التهاب و بی‌شکیب من!
~S.F~
*از حادثه لرزند به خود کاخ‌نشینان ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم...
Niki
«عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر، نه عجب! داشتن سر عجب است...»
Niki
ای اهل ایمان! آن هنگام که دفترچه خاطرات روزانه مرا از زیر متکایم ناغافل تک می‌زنید و بلند بلند می‌خوانید و به خط من می‌خندید، به روزی بیاندیشید که من بین شما نباشم و آن روز از درد دلتنگی و غم دوری من، همین چند ورق کاغذ و خط کج و معوج مرا خواهید خواند و صد البته خواهید گریست!! باشد که رستگار شوید...
~S.F~
خدا دست می‌گذارد روی قلبم و توی دلم تکرار می‌کنم: «أَلاَ بِذِکرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
hiba
روحم پرمی‌کشد از روی میدان‌های مین طلائیه تا خنکای نسیم هویزه و زمین پر از پوکه‌های تیر و ترکش دشت عباس... رها می‌شوم میان موج‌های خروشان اروند و دستم می‌خورد به دست‌های بسته غواص‌های کربلای چهار. دلم می‌طپد به یاد شهدای کربلای پنج و غروب شلمچه ... صورتم خیس می‌شود، از نم‌نم باران پاییزی اشک حسرت سال‌های دفاع مقدس که به دنیا نیامده بودم و توفیق خدمت نداشتم.
SaraSoori
به فکر می‌روم. این من هستم؟ محمد حسن قاسمی؟ همان که به شوق شهادت، در لباس پاسداری سراز پا نمی‌شناخت؟ با حرص، بلند می‌گویم: «حسن! اگه قراره با یه زمین خوردن ساده این‌جوری ننه من غریبم بازی دربیاری، همین الان پاشو برو وسایلتو جمع کن برگرد شهرکرد! زمین خوردن کجا و بالا رفتن و شهادت کجا؟» گریه‌ام گرفته: «شهادت لیاقت می‌خواد، پاشو برو انصراف بده از سپاه اگه وجودش رو نداری!» از خودم خجالت می‌کشم!
سپهر
نُبُل همان جایی است که اهالی‌اش حاضر نشدند شهر و دیار خود را ترک کنند و ما امروز با تمام وجود این را درک کرده‌ایم که مقاومت همواره هزینه کمتری دارد و نتیجه‌اش شیرین‌تر است، چرا که شهرنسبت به بقیه مناطقی که تخلیه شده‌اند آبادتر مانده و ویرانی‌اش کمتر از مناطقی است که خالی از سکنه شده‌اند
سپهر
اللّهُم الرزُقْنی توفیق الشهادة فی سَبیلِک!
hiba
خوشبختی یعنی حسین (ع) نگاهت کند!
hiba

حجم

۱۵٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۱۵٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۶,۸۰۰
تومان