کتاب فقط غلامِ حسین باش
معرفی کتاب فقط غلامِ حسین باش
فقط غلامِ حسین باش، روایت جانباز سرافراز حسین رفیعی از دوران کودکی تا بزرگسالی و حضورش در جبههها و جانبازیاش است. حمید حسام این کتاب را نوشته و نشر صریر آن را منتشر کرده است.
دربارهی کتاب فقط غلامِ حسین باش
چه چیزی است که ما را در مسیری که با اطمینان انتخاب کردهایم، به جلو میبرد؟ چه چیزی یا چه چیزهایی سبب میشود که با اطمینان خاطر از انتخابمان، همیشه ثابتقدم بمانیم و پیشرفت را روز به روز بیشتر و بیشتر ببینیم؟ آیا انتخابهای ما به دلیل تربیتی است که داشتهایم؟ چگونه میتوانیم با فداکاری و عشق، در مسیری قدم بگذاریم که بدانیم انتهایش شهادت است و برداشتن سادهترین گامها در آن میتواند جانبازی و ایثارگری را به همراه داشته باشد؟
حمید حسام در کتابش فقط غلامِ حسین باش، روایتی از زندگی یک جانباز دارد. حسین رفیعی. از دوران کودکی با او همراه خواهیم شد تا به بزرگسالی و آیندهاش برسیم و به شجاعت و حضورش در جبههها آفرین بگوییم.
کتاب فقط غلامِ حسین باش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
فقط غلامِ حسین باش برای طرفداران زندگینامههای شهدا و رزمندگان و دوستداران خاطرات دفاع مقدس، خواندنی و جذاب است.
جملاتی از کتاب فقط غلامِ حسین باش
نوجوان که شدم، بدن تنومند و قلچماقی بهم زدم. آقام فهمیده بود که جیب خالی ممکن است کار دستم بدهد. میخواست هم جیبم خالی نباشد و هم در مسیر کار سالم رشد کنم. لذا زمستان سرد و یخبندان که رسید، آقام گفت: حسین، یک کار برات دارم که هم پول تو جیبیات را تأمین میکند و هم خانه را گرم میکند. گفتم: آقاجان از علافی خسته شدهام. پول هم نمیخواهم اما دوست دارم کار کنم. گفت: آن ظرف چهار لیتری را بردار و برو به شهر نفت بخر. و دوازده قران بهم داد.
پرسیدم: چرا اینهمه راه تا شهر بروم توی این سرما؟
گفت: نفت در حصار، لیتری دوازده قران است و در شهر ده قران. اینجوری دو قران برای خودت میماند.
به شوق کار و پول، پیت حلبی خالی نفت را برداشتم. چکمههای پلاستیکیام از زیر و پشت پاره بود. جورابهایم خیس آب بود و کف پاهایم از سرما مور مور میشد. اما میخواستم نشان بدهم که مَردم.
مسیر را رفتم و نفت را خریدم. آنقدر دستانم یخ زده بود که به دسته حلب چسبیده بود. نمیتوانستم دستم را داخل جیب کنم و پول نفتی را بدهم. مسیر برگشت به مراتب سختتر از مسیر رفتن بود. وقتی به خانه رسیدم، چکمهها را به سختی کندم و یکراست با همان جورابهای خیس، پایم را به منقل کرسی چسباندم. گرم که شدم، رفتم سر وقت دو قران. اولین پولی بود که با دسترنج خودم به دست آورده بودم...
حجم
۲٫۸ مگابایت
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲٫۸ مگابایت
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
نظرات کاربران
بعد از مطالعهی چندین کتاب در حوزهی ادبیات پایداری و دفاع مقدس به این نتیجه رسیدم که برای استفادهی بهتر از این کتب باید با عملیاتهایی که صورت گرفته آشنا بود تا از فضای کتاب درک بهتری به دست آورد
یکی از کتابهای زیبایی بود که خوندم متحیرممممممم
بسیار کتاب عای بود به همه توصیه می کنم خصوصا تمام کسانی که به حوزه ی دفاع مقدس علاقه مند هستند خیلی این کتاب رو پسندیدم
کتاب خوبی بود حتما بخونید
کتابی بسیار خوب از نویسنده توانمند دفاع مقدس آقای حسام هست خیلی روان و شیرین خاطرات شخصیت داستان جناب حسین رفیعی رو نگارش فرمودندآفرین بر جناب رفیعی انشاالله خداوند حق شهدا جانبازان ایثارگران وهمچنین خانواده های محترمشون رو برما حلال
این کتاب فوق العاده بود و به وضوح عنایات و لطف خداوند در سایه سادگی و اخلاص رزمندگان موج میزنه
بسیار عالی...