دانلود و خرید کتاب خرده روایت‌هایی از یک زندگی کاملاً معمولی جلیل امجدی
تصویر جلد کتاب خرده روایت‌هایی از یک زندگی کاملاً معمولی

کتاب خرده روایت‌هایی از یک زندگی کاملاً معمولی

نویسنده:جلیل امجدی
انتشارات:فاتحان
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب خرده روایت‌هایی از یک زندگی کاملاً معمولی

خرده روایت‌هایی از یک زندگی کاملا معمولی نوشته جلیل امجدی، از مجموعه ستارگان اصناف و بازار، زندگی‌نامه داستانی شهید محمدرضاجعفری از شهدای اصناف و بازار شهرستان گرمسار را روایت می‌کند. در پایان کتاب هم چند فصل درباره نقش بازاریان و اصناف در مقاطع حساس تاریخی ایران آمده است.

درباره شهید محمدرضا جعفری

شهید محمدرضا جعفری در سال ۱۳۳۷ خورشیدی در شهرستان گرمسار دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را تا دیپلم رشتهٔ طبیعی ادامه داد. او برای کمک خرج خانواده و تأمین هزینهٔ تحصیل خود، تابستان‌ها کارگری و بنّایی می‌کرد و چون به کاسبی و کار در بازار علاقمند بود، به کار خرید و فروش می‌پرداخت. پس از پایان تحصیلات متوسطه و گرفتن دیپلم، کسب و کار در بازار را ادامه داد. او در جلسات مذهبی و آموزش قرآن که به صورت دوره‌ای در منازل اعضای جلسه تشکیل می‌شد، شرکت می‌کرد و به جای کسانی که قادر به تأمین هزینهٔ جلسات نبودند، مهمانی می‌داد. عاشق و شیفتهٔ موتورسواری بود. همواره با موتور هزار سوزوکی‌اش، در سطح شهر تردد می‌کرد، بیرون شهر می‌رفت و در زمین ورزش موتورسواری می‌کرد. این علاقه، از او یک موتورسوار حرفه‌ای ساخته بود.

دورهٔ آموزشی خدمت نظام وظیفه‌اش را در تربت جام گذراند؛ سپس برای ادامهٔ خدمت به شهرستان بجنورد منتقل شد. پس از اوج‌گیری انقلاب اسلامی توانست با انتقال به بخش خدماتی پادگان، از حضور در خیابان‌ها برای سرکوب تظاهرات و اعتراضات مردمی خودداری کند. چندی بعد امام دستور داد که نیروهای نظامی، پادگان‌ها را ترک کنند و به مردم بپیوندند. او با اطاعت از دستور رهبری انقلاب، از پادگان فرار کرد و مخفیانه خود را به گرمسار رساند و مدت‌ها متواری شد.

در مبارزه علیه نظام ستم‌شاهی بسیار فعال بود. سوار موتور می‌شد و به شناسایی محلات شهر و روستاها می‌پرداخت. بعد با کمک دوستان انقلابی‌اش روی دیوارها شعارنویسی می‌کرد. با توزیع مخفیانهٔ اعلامیه، به نشر پیام انقلاب میان مردم می‌پرداخت.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، چون کاری نداشت و به خواروبار فروشی علاقمند بود، خانهٔ قدیمی‌شان را با کمک دوستانش تبدیل به مغازه کرد و با تهیهٔ خواروبار به توزیع ارزاق عمومی میان مردم پرداخت. مغازهٔ او که نام سوپر کیمیا را برای آن برگزیده بود، از نخستین سوپرهایی بود که در شهرستان گرمسار شروع به فعالیت کرد. صداقت و مردم‌داری وی در کسب و کار، سبب مراجعات بسیار و استقبال عمومی مردم محل گردید. او این توجه را بدون پاسخ نمی‌گذاشت و کمک مالی و معنوی زیادی به نیازمندان می‌کرد.

محمدرضا جعفری مدتی کوتاه پس از ازدواج با خانم شهربانو نظری، در مقابل تجاوز نیروهای عراقی به سرزمین اسلامی نتوانست ساکت بنشیند و داوطلب اعزام به جبهه‌های جنگ شد. وی در بهمن ماه سال ۱۳۶۰ از سوی بسیج به پادگان ۲۱ حمزهٔ تهران اعزام شد. مدت ۲۲ روز در پادگان، آموزش‌هایی در زمینهٔ اطلاعات‌وعملیات، رزم شبانه و تخریب فرا گرفت، سپس برای مدت کوتاهی به مرخصی آمد و با خانواده‌اش دیدار کرد. پس از آن خود را به پادگان امام حسن (ع)، قسمت اعزام نیرو به مناطق جنگی معرفی کرد.محمدرضا سرانجام در ۱۸ دی ماه ۱۳۶۲ بر اثر انفجار توپ در جادهٔ اسلام‌آباد غرب به شهادت رسید. او پس از شهادت دو وصیتنامه از خود باقی گذاشت که یکی برای اعضای خانواده و دیگری برای مردم نوشته شده بود.

خواندن کتاب خرده‌روایت‌هایی از یک زندگی کاملا معمولی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات پایداری و دفاع مقدس و سرگذشت نامه های شهدا این اثر را بخوانند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۱ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۲۰۱ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۲۰۱ صفحه

قیمت:
۳,۵۰۰
تومان