دانلود و خرید کتاب پاهای بی‌قرار من جلیل امجدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پاهای بی‌قرار من اثر جلیل امجدی

کتاب پاهای بی‌قرار من

نویسنده:جلیل امجدی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب پاهای بی‌قرار من

«پاهای بی قرار من» نوشته جلیل امجدی(-۱۳۳۶) است. این کتاب که مصاحبه‌ای است با نرگس الهی، همسر جانباز کرمعلی رئوف، در مورد زندگی نامه داستانی این جانباز وطن و خاطرات همسر ایشان است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: آقای رئوف در اثر انفجار مین، خیلی آسیب دیده بود. هر دو دستش به شدت صدمه دیده بود و باند پیچی شده بود. پاهایش را هم که از دست داده بود؛ بنابراین نیاز به مراقبت زیادی داشت. پرستار‌ها می‌آمدند و هر دو پا را پانسمان می‌کردند. پاهایش عفونت کرده و ورم زیادی کرده بود. کرمعلی درد زیادی می‌کشید. پرستار‌ها که می‌آمدند پانسمان‌ها را عوض کنند، برای این‌که درد را بتواند تحمل کند، مقداری گاز در دهانش می‌گذاشتند که دندان‌هایش نشکند. قبل از پانسمان مرا از اتاق بیرون می‌کردند؛ چون طاقت دیدن پاهای مجروح و درد کشیدن او را نداشتم. در چنین وضعیتی غذا را خودم با قاشق در دهانش می‌گذاشتم. آب می‌دادم و هر چی در هر موقع شبانه‌روز برایش لازم بود، انجام می‌دادم و پرستارها هم وظایف خود را انجام می‌دادند. در مدت یک ماهی که در بیمارستان از او مراقبت می‌کردم، شب‌ها زیاد از خواب می‌پرید. پنج شش بار از خواب می‌پرید تا به خواب بیفتد. هنوز هم این‌طور است. الان هم شب‌ها، هر شب چند بار از خواب می‌پرد. خوابش بسیار سبک و کم بود. خوابش به ثانیه و دقیقه نمی‌رسید. از شدت درد نمی‌توانست به خواب برود. هر چه هم مُسکن می‌زدند، بی‌تأثیر بود و داروها جواب نمی‌داد.
نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱)
ساعتی نگذشته بود که صدای انفجار شدیدی پایگاهِ محقرمان را لرزاند. از سنگر پریدم بیرون. دود از جاده‌ای بلند بود که سرهنگ ناصری و مهرماهی با دو سرباز رفته بودند برای پاکسازی. به چه حالی از پایگاه سرازیر شدیم توی دامنۀ‌ کوه و جاده. با احتیاط نزدیک شدیم. چالۀ عمیقی توی جاده بود و از سرهنگ ناصری و سروان مهرماهی فقط یک پا مانده بود که قاسم قسم خورده بود پای مهرماهی را از پوتین تازه واکس‌خورده‌اش می‌شناسد. باقی بدنشان دود شد و پودر شد و رفت آسمان. پای جامانده را کنار جاده با احترام دفن کردیم و چند تا تخته سنگ گذاشتیم و بنای یادبودی ساختیم. رحیم که خطِ خوشی داشت با زغال روی یکی از سنگ‌ها نوشت: «یادمانِ شهدای پایگاه بیغاز»
unknown

حجم

۸۰۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۹ صفحه

حجم

۸۰۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۹ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان